اسم - صفحه 87
بزرگِ با شکوه
پسر
فارسی کیامرد
مرد سلطان و پادشاه، ( کیا= پادشاه، سلطان، حاکم، فرمانروا، والی، مرد )
پسر
فارسی کیامن
اندیشه ی بزرگ، ( کیا، من = اندیشه )، ( به مجاز ) بزرگ اندیش
پسر
فارسی کیان بانو
ملکه
دختر
فارسی کیان رضا
ترکیب دو اسم کیان و رضا ( پادشاهان و خشنود )، از نام های مرکب، ه کیان و رضا
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی کیان شیر
پادشاه شجاع، نام یکی از سرداران بهمن
پسر
فارسی کیاناز
زیبایی شاهانه
دختر
فارسی کیانرخ
ویژگی آن که چهره اش مثل بزرگان و سروران است
دختر
فارسی کیانژاد
آن که نژاد او به پادشاهان می رسد، آن که نژاد و اصل و نسب او به بزرگان و سروران و پادشاهان می رسد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیانسه
نام دریاچه ای مقدس در سیستان
دختر
پهلوی کیانور
ویژگی آن که دارای صفات بزرگی و سروری است، ( کیان، ور ( پسوند دارندگی ) )
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیاهور
پادشاه خورشید
پسر
فارسی کیبد
نگهبان پادشاه، ( کی، بد/ bod، / ( پسوند محافظ و مسئول ) )، ( به مجاز ) بزرگ مرتبه
پسر
فارسی کیجانا
دختر مازندرانی که عزیز و دوست داشتنی است، دختر مازندزرانی که عزیز و دوست داشتنی است
دختر
گیلکی کیشید
پادشاه نور و روشنی
پسر
فارسی کیقباد، کیغباد
از شخصیتهای شاهنامه، نام نخستین پادشاه کیانی ایران از نژاد فریدون
پسر
فارسی کیمیازهرا
ترکیب دو اسم کیمیا و زهرا ( کمیاب و روشن تر )، از نام های مرکب، ه کیمیا و زهرا
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی کیهان دخت
مرکب از کیهان ( دنیا ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی کیهان رخ
بسیار زیبارو، ویژگی آن که چهره اش همچون جهان، گیتی و آسمان است
دختر
فارسی کیوانه
منسوب به کیوان، پادشاه گیتی، ( کیوان، ه ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی کیور
آن که بزرگ مرتبه ایِ پادشاه را دارد، ( کی، ور ( پسوند دارندگی ) ) آن که بلند قدری و بزرگ مرتبه ایِ ...
پسر
فارسی کیومهر
مهر، محبت و دوستی زندگی، ( کیو = جان و زندگی، مهر = محبت، دوستی، مهربانی )، ( به مجاز ) ویژگی کسی ک ...
پسر
فارسی کیکاووس
دارای منبع فراوان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پادشاه کیانی، پسر کیقباد، به معنی«دارای منبع فراو ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن یاحا
زنده کننده
پسر
عربی یادا
نشان
پسر
فارسی، آشوری یادمهر
یادآورنده ی دوستی و محبت، یاد و خاطره ی مهر و محبت و دوستی، خاطره مهربانی، خاطره خورشید، بانویی که ...
دختر
فارسی یاراد
بیافرین
پسر
ترکی یاراش
زیبا
پسر
ترکی یاران
دوستان، رفیقان، هم دستان، هم کاران، همراهان، هم نشینان
پسر
فارسی یارتا
همتای یار، همچون یار
پسر
فارسی یاردا
یار مادر
پسر
فارسی یاردخت
دختر همدم و مونس، ( یار، دخت = دختر )، دخترِ معشوق، ( به مجاز ) دختر قرین و همراه، دخترِ کمک کننده ...
دختر
فارسی یاردل
یار دل و جان
پسر
فارسی یارسا
مانند یار
پسر
فارسی یارسام
یار آتش
پسر
فارسی یارسانا
مانند یار
دختر
فارسی یارقین
خورشید و نور
پسر
ترکی یارمحمد
یار ( فارسی ) + محمد ( عربی ) یار و یاور محمد ( ص )
پسر
فارسی، عربی یارمس
یار بزرگ
پسر
فارسی یارن
دوست و یار نزدیک
دختر
ترکی یارناز
یار زیبا
دختر
فارسی یارنوش
یاری که چون عسل شیرین و دلنشین است
دختر
فارسی یارنیک
یار خوب
پسر
فارسی یارین
خوشحالی
دختر
عبری یازا
خواهان، متمایل
پسر
فارسی یاس گل
دختر زیبارو، ( = گل یاس، یاس )، دختری که مانند گل یاس خوش چهره و زیباست
دختر
فارسی یاس ناز
زیبارو، ( به مجاز ) به زیبایی و طراوت یاس
دختر
فارسی یاسام
قاعده، قانون، سازه
پسر
ترکی یاسما
منسوب به یاسمن، مرکب از یاسم ( یاسمن ) + الف نسبت
دختر
فارسی یاسمن دخت
دختر زیبا و با طراوت، ( یاسمن، دخت = دختر )، دختر یاسمن گونه، ( به مجاز ) دختر زیبا و با طراوت و مع ...
دختر
فارسی، عربی یاسمن زینب
ترکیب دو اسم یاسمن و زینب ( گلی خوشبو و آراستن )، از نام های مرکب، یاسمن و زینب
دختر
فارسی، عربی یاسمن فاطمه
ترکیب دو اسم یاسمن و فاطمه ( گلی خوشبو و رانده شده از آتش )، از نام های مرکب، یاسمن و فاطمه
دختر
فارسی، عربی یاسمین زهرا
ترکیب دو اسم یاسمین و زهرا ( یاسمن و روشن تر )
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی یاسمینه
نام گلی خوشبو، ( یاسمین، ه ( پسوند نسبت ) ) منسوب به یاسمین، یاسمین و یاسمن
دختر
فارسی یاشال
سالخورده
پسر
ترکی یاشام
عمر و زندگی
پسر
ترکی یاشگین
روز بارانی
دختر
ترکی یاشلار
اشک ها
دختر
ترکی یاشین
آذرخش
پسر
ترکی یاغمور
باران
دختر
ترکی یالان
دروغ
پسر
ترکی یاماچ
شجاع
پسر
ترکی یانار
فروزان، مشتعل، سوزان، قابل اشتعال، آتش فشان
دختر
ترکی یثنا
ستوده
دختر
فارسی یحیی محمد
ترکیب دو اسم یحیی و محمد ( تعمید دهنده، ستوده )، از نام های مرکب، یحیی و محمّد
پسر
عربی، عبری یزدان دخت
دختر الهی، ( یزدان، دخت = دختر ) ( به مجاز ) دختری که خدا عطا فرموده است
دختر
فارسی یزدگرد
افریده خداوند، به معنی آفریده ی یزدان، یا ایزد آفریده است، ( اَعلام ) یزدگرد: نام سه تن از شاهان سا ...
پسر
فارسی یزدیار
نام پدر دستور بهمنیار از موبدان کرمان در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی
پسر
فارسی یشتار
پرستنده، نمازگزار
پسر
فارسی یشما
نوعی سنگ قیمتی به رنگ های مختلف، ( به مجاز ) زیبا، ارزشمند و قیمتی، ( معرب ـ فارسی ) ( یشم = نوعی س ...
دختر
فارسی، عربی یلدیز
ستاره
دختر
ترکی
کهکشانی یلسان
مانند پهلوان
پسر
فارسی یمین الدین
آن که به منزله دست راست دین است
پسر
عربی یمین الله
مایه ی برکت، مایه ی برکت و سعادتمندی خدایی
پسر
عربی یهدا
خدا میداند
دختر
عبری یهودا
حمد، نام پسر یعقوب ( ع )
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی یوتاب
نام خواهر آریوبرزن پادشاه آذربادگان
دختر
فارسی
تاریخی و کهن یوتام
خدا کامل است
پسر
عبری یوحنا
انعام توفیقی خداوند، نام یکی از اجداد مسیح، نام یکی از حواریون مسیح ( س )
پسر
عبری یورام
خداوند بر من است
پسر
عبری یوریل
نام یکی از فرشتگان مقرب خداوند
دختر
عبری
مذهبی و قرآنی یوزارسیف
یوسف
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی یوسف محمد
ترکیب دو اسم یوسف و محمد ( خواهد افزود و ستوده )، از نام های مرکب، یوسف و محمّد
پسر
عربی، عبری یوشا
سپیده دم
پسر
سانسکریت یوشیتا
نام پهلوانی از خاندان فریان
پسر
اوستایی یولداش
دوست
پسر
ترکی یولدوز
مثل ستاره
دختر
ترکی یوناس
عبریِ یونس به معنای کبوتر
پسر
عبری
پرنده یکتافاطمه
ترکیب دو اسم یکتا و فاطمه ( بی نظیر، رانده شده از آتش )، از نام های مرکب، یکتا و فاطمه
دختر
عربی یکمال
ثروت تقسیم نشدة، دوست جانجانی ( نگارش کردی
دختر
کردی یکیتی
اتحاد، اتحاد ( نگارش کردی
دختر
کردی ییلدیز
ستاره
دختر
ترکی
کهکشانی آباقا
نام فرزند هلاکوخان مغول، عمو، دوست، نخ و یا ریسمان بافته شده از گیاه کتان ( از نام های کهن )، دومین ...
پسر
ترکی، فارسی
تاریخی و کهن آبای
قهر، غضب، خشم، روشنی
پسر
ترکی آبتاب
دختری با چهره زیبا و درخشان، تابان، مشعشع، درخشان، صاف چون آب زلال
دختر
فارسی ابتهاش
ابتهاج
پسر
عربی ابتین
آبتین، روح کامل، انسان نیکو کار، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی آبدین
جاودانه ها، جمع آبد ( به کسر ب )
پسر
عربی ابرسام
نام وزیر اردشیر بابکان، ( اَعلام ) نام وزیر اردشیر بابکان که بلعمی او را هرجند بن سام می خواند
پسر
فارسی آبسالان
باغها
دختر
فارسی