اسم - صفحه 92

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

مهیمنه/mahimane/

ایمن شده، یکی از صفات خداوند


دختر

عربی
مهین رخ/mahin rokh/

ماه رخ، ماه چهر، ( مَه = ماه، ین ( پسوند نسبت )، رخ = چهره )، = ماه رخ


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهین زاد/mehin zād/

مِهزاد، بزرگ زاده، [ ( مِه = مِهتر، بزرگتر، ین ( پسوند نسبت )، زاد = زاده ) ]، ( = مِهزاد )، [ مِهز ...


دختر

فارسی
مهین شاد/mahin šād/

ترکیب دو اسم مهین و شاد ( زیباروی و خوشحال )، ( مَه = ماه، ین ( پسوند نسبت )، شاد ) ( به مجاز ) زیب ...


دختر

فارسی
مهین فروغ/mahin foruq/

ترکیب دو اسم مهین و فروغ ( زیباروی و روشنی )، ( مَهین، فروغ = نور و روشنایی )، نور و روشنایی ماه، م ...


دختر

فارسی، عربی

طبیعت، کهکشانی
مهینا/mahinā/

مهین، منسوب به ماه، زیباروی، بزرگترین، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مهین


دختر

فارسی

کهکشانی
مواهب/mavāheb/

موهبت ها، بخشش ها و انعام ها، موهبت


دختر

عربی
موتا/muta/

نام یکی از سرداران دیلمی


پسر

فارسی
موتمن/mo’taman/

مورد اعتماد، امین، معتمد


پسر

عربی
موج/moj/

جنبش وچین خوردگی سطح آب


پسر

عربی
موراشین/morashin/

مروارید آبی


دختر

کردی
موزون/mo(w)zun/

وزن شده، سنجیده شده، متناسب، هماهنگ، آهنگ دار، دارای اجزای منظم، متناسب و زیبا، دارای آهنگ موسیقی، ...


دختر

عربی

مذهبی و قرآنی
موژانا/mužānā/

موژان، چشم خواب آلوده و خمار، گل نرگس نیم شکفته، [موژان = موجان، خمار، پر کرشمه ( چشم )، ا ( پسوند ...


دختر

فارسی

طبیعت، گل
موشا

موسی


پسر

عبری
موقر/movaqqar/

عاقل و باوقار، آزموده، خردمند، بزرگوار، آراسته، دارای سنجیدگی در گفتار و کردار چنان که احترام دیگرا ...


پسر

عربی
هیراب/hirab/

نام فرشته باد


پسر

فارسی
هیران/hiran/

محل قرار، قرار ( نگارش کردی


دختر

کردی
هیرسا/hirsa/

پارسا و پرهیزگار، پارسا


پسر

فارسی
هیرساد/hirsad/

خورشید پاک


پسر

فارسی
هیرمان/hirman/

به یاد ماندنی


پسر

لری
هیرمند/hirmand/

نام رودی بزرگ در سیستان، ( در اوستایی ) دارای پل و دارنده ی سد و بند، ( اَعلام ) ( = هِلمند ) : رود ...


پسر

فارسی
هیروان/hirvān/

محافظ و نگهبان آتش، [ ( هیر = آتش، وان ( بان ) = جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب به معنی «محافظ» و «ن ...


پسر

فارسی
هیرود/hirud/

نام مردی از اهالی سارد در زمان کوروش پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) نام یکی از پادشاهان پارت ( اشکانی ) ...


پسر

فارسی
هیرون/hirun/

نوعی نی میان پر


پسر

فارسی
هیرکان/hirkan/

وفادار به عهد


پسر

فارسی
هیری/hiri , heyri/

گل همیشه بهار، ( در گیاهی ) ( = خیری ) گل شب بو، گلی که شبها بوی خوش دارد


دختر

فارسی

طبیعت
هیزان/hizan/

نیرومند، توانا، توانا ( نگارش کردی


دختر

کردی
هیژان/hizhan/

لایق و سزاوار، ارزیدن، جنبیدن ( نگارش کردی


دختر

کردی
هیشنگ

هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران


پسر

فارسی
هیشو/hisho/

از شخصیتهای شاهنامه


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
هیشوی/hishuy/

از شخصیتهای شاهنامه، نام مرزداری در مرز ایران و روم در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
هیلان/hilan/

آشیانه و محل آرامش، آشیانة، مکان آرامش ( نگارش کردی


دختر

کردی
هیلدا/hilda/

نیرومند، قوی، شکوفه درخت هلو


دختر

لاتین
هیلما/hilma/

ماه بور، طلایی رنگ


دختر

لری
هیلمی/hilmi/

دختری با موهای بور


دختر

لری
هیلناز/hilnaz/

دختر نازدار مو بور


دختر

لری
هیلی/haile/

زندگی، نفس، رویا


دختر

لاتین
هیما/hima/

بانوی عاشق، مرکب از هیم ( عربی به معنای عاشق و شیفته ) + الف تانیث فارسی


دختر

فارسی، عربی
هیمو/himo/

دختر پاکدامن، پاک دامن ( نگارش کردی


دختر

کردی
هینا/hina/

ماهر


دختر

کردی
هینان/hainan/

آوردن، آوردن ( نگارش کردی


دختر

کردی
نقشینه/naghshine/

منسوب به نقش، اشیای گران بها


دختر

فارسی، عربی
نقی الدین

برگزیده در دین


پسر

عربی
نقیبه/naqibe/

بزرگ، سرپرست، ضامن، ( مؤنث نقیب )، ( نقیب


دختر

عربی
نگار افروز/n.-afruz/

ترکیب دو اسم نگار و افروز ( نقش رنگین و تابنده )، ( نگار، افروز= افروزنده )، افروزنده ی نقش و تصویر ...


دختر

فارسی
نگارا/negara/

بانوی زیبا، دختر خوش صورت، کنایه از محبوب است


دختر

فارسی
نگاربسته/negar basteh/

نقشی که زنان با حنا بر دست و پای خود می بندند


دختر

فارسی
نگارزهرا/negar-zahra/

ترکیب دو اسم نگار و زهرا ( نقش رنگین و نیکو )


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
نگارزینب/negar-zeinab/

ترکیب دو اسم نگار و زینب ( نقش رنگین و نیکو )


دختر

فارسی، عربی
نگارشید/negarshid/

نقش و نگار درخشان


دختر

فارسی
نگارموژان/negar-mozhan/

ترکیب دو اسم نگار و موژان ( نقش رنگین و خمار و پر کرشمه )


دختر

فارسی
هانیبال

لاتینی از، نام سردار مشهور کارتاژ که با لشکر روم جنگید


پسر

فنیقی
هانیتا/hanita/

مسرور و شاد


دختر

فارسی
هانیدا/hanida/

شادی بخش زندگی مادر


دختر

لری
هانیس/hanis/

چشمه


دختر

کردی
هانیسا/hanisa/

مسرور و شاد


دختر

فارسی
هانیش/hanish/

ندای الهی که خبر از توفان و بدی هوا می دهد


دختر

فارسی
هانیل/hanil/

نام یکی از فرشتگان الهی


دختر

عبری

مذهبی و قرآنی
هاوار/havar/

فریاد


پسر

کردی
هاوره/havre/

همراه


پسر

کردی
هاوری/havri/

یار و یاور


پسر

کردی
هاورین/havrin/

به نرمی و لطافت ابر


دختر

کردی
هاوژین/havzhin/

همدم و یار زندگی


دختر

کردی
هاوش/havash/

امت و پیروان یک پیغمبر، امت، پیروان یک پیامبر


پسر

پهلوی، اوستایی، فارسی
هاونی/havni/

ایزد نگهبان بامداد


پسر

اوستایی
هاووش

امت، پیروان یک پیامبر


پسر

اوستایی، پهلوی، فارسی
هاویار/havyar/

یار و یاور


پسر

کردی
هاویر/havir/

در یاد مانده


دختر

لری
هاوین/havin/

تابستان


دختر

کردی
هاکان/hakan/

خان، امپراطور


پسر

ترکی
هاکتان/haktan/

هدیه خداوند


پسر

ترکی
هایان/hayan/

پشتیبان


پسر

ترکی
هایدی/haidi/

سریع و چابک


دختر

ترکی
هایلا/hayla/

شگفت ‏آور


دختر

عربی
هایلین/haylin/

فرشته بهشتی


دختر

لاتین
هاینا/hayna/

پادشاه


دختر

یونانی
هایکا/hayka/

آرام، مرموز، از اسطوره های کردستان


پسر

کردی
هایکو/hayko/

سبکی ژاپنی از شعر کوتاه در سه مصرع


پسر

لاتین
هایین/haeen/

هستی، وجود


دختر

کردی
هباسپ/habasp/

دارنده اسب اصیل


پسر

فارسی
هبیةلله

بخشیده شده از جانب خداوند، نام چندتن از شخصیتهای ادبی و تاریخی


پسر

عربی
هتاو/hatav/

خورشید و آفتاب


دختر

کردی
هترا/hatra/

محیط بسته


پسر

لاتین
هخا/hakha/

دوستدار


پسر

فارسی
هدا/hoda/

هدایت، راهنمایی، راه درست و مسیر درست، هدی، هدایت کردن


دختر

عربی

مذهبی و قرآنی
هدسا/hadasa/

درخت مورد


دختر

عبری
هدسه/hedseh/

همسر یهودی خشایار شاه که بعداً استر نام گرفت، محل دفن او و داییش ( مردخای ) جزء آثار باستانی همدان ...


دختر

عبری

تاریخی و کهن
هدیر/hadir/

آواز کبوتر، صدای رعد و برق، تکرار صدا در حنجره، بانگ کردن شتر، بانگ شتر


دختر

عربی
هدیش/hadish/

ایزد نگهبان خانه


دختر

فارسی
هربد/herbad/

پیشوای دینی، موبد موبدان، ( = هیربد )، استاد، آموزگار، شاگرد، آموزنده، رئیس آتشگاه


پسر

اوستایی
هرسام/harsam/

اشک هایم


پسر

لری
هرمان/herman/

نام یکی از پادشاهان یونانی


پسر

یونانی
هرمزان/hormozān/

منسوب به هرمز، ( هرمز، ان ( پسوند نسبت ) )، ( اَعلام ) هرمزان: [قرن اول هجری] فرماندار خوزستان در ز ...


پسر

فارسی
هرمزدیار/hormozd yar/

خدایار


پسر

فارسی
هرمزیار/hormoz yār/

خدایار، آن که خداوند یار اوست، ( اَعلام ) نام خاص یک موبد پارسی است که در قرن میلادی می زیسته است


پسر

فارسی
هرمس/hermes/

فرستاده خدایان، از خدایان اولمپی، نام پسر زئوس و مایا


پسر

یونانی

تاریخی و کهن
هرمیس/hermis/

شیر یا کرگدن


دختر

عربی
هرمینا/hermina/

سفر، حرکت، سفر حرکت


دختر

اوستایی، پهلوی
نورسو/nurso/

روشنایی آب


دختر

ترکی، فارسی
نورعلی/nur ali/

روشنی امام علی ( ع )


پسر

عربی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسم