نیرم

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

نیرم. [ ن َ رَ ] ( اِخ ) نریمان. پدر سام. ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( برهان قاطع ). جد رستم. ( برهان قاطع ). رجوع به نریمان شود :
ز ما باد برسام نیرم درود
خداوند شمشیر و کوپال و خود.
فردوسی.
تو پور گو پیلتن رستمی
ز دستان سامی و از نیرمی.
فردوسی.
توگفتی گو پیلتن رستم است
و یا سام شیر است و یا نیرم است.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

نیرم یا نریمان در اوستا: [ نیرمانا ] یعنی نرمنش مرد سرشت لقب و عنوان گرشاسب سپس علم شده است .
نریمان، دلیر، پهلوان، نام پدرسام جدرستم
نریمان ٠ پدر سام ٠ جد رستم ٠

فرهنگ عمید

دلیر، پهلوان، نریمان.

گویش مازنی

/nerem/ کنار گذاشته شده - بی اعتنا & گاوی که از قبول گوساله اش سرباز زند

دانشنامه آزاد فارسی

نِیْرَم
رجوع شود به:نریمان

پیشنهاد کاربران

واژه نیرم یانیرمت کاملا پارسی است ریشه پهلوی اوستایی دارد در عربی دگرگون شده نعمت واژه نعمت از این واژه نیرم یانیرمت گرفت شده واقعا جای تأسف دارد واژه ایرانی در زبان دشمنان ایران یا مردم ایران هستند اعراب هیچ وقت دوست مردم ایران عزیز نیستند و کشور ترکیه خبیث با آن کشور قصبیش واژگان زیاد از پارسی هم در عربی و هم ترکی است وفقط عشق ترکیه پان ترکیسم هستند لطفا این رو انتشار بدهید
...
[مشاهده متن کامل]

منابع ها. https://fa. m. wiktionary. org/wiki/نیرم
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید

نَیرِم: [ اصطلاح چوپانی ] گوسفندی که بره اش را شیر ندهد و تحویلش نگیرد.

بپرس