نکو

/neku/

مترادف نکو: خوب، مساعد، مناسب، نیک، نیکو

متضاد نکو: بد

فرهنگ اسم ها

اسم: نکو (دختر) (فارسی) (تلفظ: neku) (فارسی: نِکو) (انگلیسی: neku)
معنی: نیکو، خوب، مناسب، زیبارو، ( = نیکو )، زیبا، شخص زیبا رو، شایسته، پسندیده، نیکوکار
برچسب ها: اسم، اسم با ن، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

نکو. [ ن ِ ] ( ص ) نیک. نیکو. ( از انجمن آرا ). ( از آنندراج ). خوب. ( ناظم الاطباء ) :
نداند دل آمرغ پیوند دوست
بدانگه که با دوست کارش نکوست .
بوشکور.
مهرگان آمد جشن ملک اَفریدونا
آن کجا گاو نکو بودش پرمایونا.
دقیقی.
نکوتر هنر مرد را بخردی است
که کار جهان و ره ایزدی است.
فردوسی.
هرکه نیکو کند نکو شنود
گر ندانسته ای درست بدان.
فرخی.
نکوتر بود نام زفتی بسی
ز خوانی که با طمْع بنهد کسی.
اسدی.
سخن به است که ماند ز مادر فکرت
که یادگار هم اسما نکوتر از اسما.
خاقانی.
دل صیدزلف اوست به خون در نکوتر است
وآن صید کآن ِ اوست نگونسر نکوتر است.
خاقانی.
زن بد در سرای مرد نکو
هم در این عالم است دوزخ او.
سعدی.
گرچه احسان نکوست از کم و بیش
ظلم باشد به غیر موضع خویش.
مکتبی.
خدا ضایع نمی گرداند اجر نیک کاران را
در این مزرع نکو کاری بود الحق نکوکاری.
؟
|| ارزنده. ارجمند. خوب و مرغوب. گرامی :
سوی شاه برداشت اسب و کمرْش
درفش ونکو افسر پرگهرْش.
فردوسی.
نکو مرد از گفت ِ خوب است و خوی
چو شاخ از گل و میوه باشد نکوی.
اسدی.
|| صواب. درست. به جا. شایسته. پسندیده :
نکو گفت مزدور با آن خدیش
مکن بد به کس گر نخواهی به خویش.
رودکی.
چه گر من همیشه ستاگوی باشم
ستایم نباشد نکو جز به نامت.
رودکی.
گر از دشمنت بد رسد یا ز دوست
بد و نیک را داد دادن نکوست.
فردوسی.
همه نیکوئیها به مردم نکوست
ز یزدان تمام آفرینش بدوست.
اسدی.
اگر گوئی نکو گوی ای برادر
که نیکوگوی بانفع است و بی ضر.
ناصرخسرو.
نکورو را نکو کردار باید.
سنائی.
|| نکوکار. که خوب است و خوبی کند :
نکویان را دعای خیر می کن
که بد را حاجت نفرین نباشد.
محیط قمی.
|| جمیل. حَسَن. ( یادداشت مؤلف ). زیبا. خوشگل. قشنگ. باآب ورنگ و شاداب :
امروز به اقبال تو ای میر خراسان
هم نعمت و هم روی نکو دارم وسناد.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نیکو، خوبی، نکویی، نیکویی، خوب بودن
(صفت ) ۱- خوب نیک : مقابل بد نانیکو: (( سخن گرچه منثورنیکو بود چو منظوم گردد نکوتر شود . ) ) ( رشیدی . لباب الالباب . نف. ۲ ) ۱۱ - شخص خوب رفتار نیکو کردار . ۳ - زیبا خوب روی : مقابل زشت : جمع : نیکو کاران .

فرهنگ معین

(نِ ) (ص . ) نیکو.

فرهنگ عمید

۱. نیکو، خوب.
۲. زیبارو.

دانشنامه عمومی

نکو ( پرتغالی: Neco; ۷ مارس ۱۸۹۵ – ۳۱ مهٔ ۱۹۷۷ ) بازیکن فوتبال در پست هافبک، مهاجم اهل برزیل بود.
از باشگاه هایی که در آن بازی کرده است می توان به باشگاه فوتبال کورینتیانس اشاره کرد.
وی همچنین در تیم ملی فوتبال برزیل بازی کرده است.
باشگاه ها:
• ۱۹۱۷–۱۹۲۲: تیم ملی فوتبال برزیل ( ۱۴ بازی / ۹ گل / تنها بین المللی رسمی )
• ۱۹۱۳–۱۹۱۴: باشگاه فوتبال کورینتیانس
• ۱۹۱۵: AA Mackenzie College
• ۱۹۱۶–۱۹۳۰: باشگاه فوتبال کورینتیانس
افتخارات:
• کوپا آمریکا: جام ملت های آمریکای جنوبی ۱۹۱۹, جام ملت های آمریکای جنوبی ۱۹۲۲
• Campeonato Paulista: ۱۹۱۴, ۱۹۱۶, ۱۹۲۲, ۱۹۲۳, ۱۹۲۴, ۱۹۲۸, ۱۹۳۰
گلزن برتر:
• کوپا آمریکا: جام ملت های آمریکای جنوبی ۱۹۱۹ ( ۴ گل )
• Campeonato Paulista: ۱۹۱۴ ( ۱۲ گل )
• Campeonato Paulista: ۱۹۲۰ ( ۲۴ گل )
باشگاهی:
• باشگاه فوتبال کورینتیانس: ۱۹۲۰, ۱۹۲۷, ۱۹۳۷–۳۸
• Campeonato Paulista: ۱۹۳۷
عکس نکو
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

نیک

پیشنهاد کاربران

اینک می گیرد یک کلمه ی ژاپنی است ما معنی اش را فارسی خواستیم در بخوان بیندیش ( فردوسی ، فرزند ایران ) کتاب فارسی پنجم
خوب خوش
نکو اسم ژاپنی است و معنی ان گربه است
نکو یک کلمه ژاپنی است و معنای اصلی اش گربه میباشد.

بپرس