اسم - صفحه 71
پروانه، خفاش
دختر
فارسی شب دخت
دختر شب
دختر
فارسی شب ناز
زیبایی شب، ناز شب
دختر
فارسی شباب
جوانی، مرد جوان، ( در موسیقی ایرانی ) نام پرده ای
پسر، دختر
عربی شبان
چوپان، گله بان
پسر
فارسی شباویز
مرغ حق، ( = شب آویز )، مرغی که به شب خود را به یک پای بیاویزد و حق حق گوید و او را حق گوی نیز گویند ...
دختر، پسر
فارسی
پرنده شبدیز
شب رنگ، ( در قدیم ) سیاه رنگ ( اسب )، ( در موسیقی ایرانی ) از الحان باربد، کنایه از آسمان، زمانه، ر ...
دختر
فارسی شبدیس
مانند شب
دختر
فارسی شبره
شبنم روی گل
دختر
مازندرانی شبگون
به رنگ شب، شبرنگ
دختر
فارسی شبلی
نام عارف معروف قرن سوم و چهارم
پسر
عربی شبنا
جوان، نام یکی وکلای قصر حزقیا پادشاه یهودا
پسر
عبری شپول
موج آب
پسر
کردی شتاو
آبشار
پسر
کردی
طبیعت شجاع الملک
آن که در دفاع از کشور شجاع است
پسر
عربی شداد
نام فرزند عاد ( ع )
پسر
عبری شراکیم
نام یکی از سپهبدان مازندران
پسر
فارسی شرزین
نیرومند و قوی، [شرز = شرزه به معنی قوی، نیرومند ( به مجاز ) شجاع، دلاور، ین ( نسبت ) ]، روی هم به م ...
پسر
فارسی شرف الزمان
موجب بزرگی عصر و روزگار
پسر
عربی شرمیلا
محافظت، نوعی گل ( به فتح ش )
دختر
سانسکریت، هندی شرمین دخت
دختر با حجب و حیا، ( شَرمین، دخت = دختر )، ( شَرمین + دخت = دختر )، دختر با حُجب و حیا، دختر باحیا ...
دختر
فارسی شروانه
نام دایه مه پری در داستان سمک عیار
دختر
فارسی شروق
برآمدن آفتاب، طلوع کردن
دختر
عربی شروینه
منسوب به شَروین، ( شَروین= نام باستانی ناحیه ی سوادکوه در مازندران، ه/، e/ ( پسوند نسبت ) )
دختر
گیلکی شری
منطقه ای در همدان
دختر
فارسی شریف الدین
دارای دین و آیین پاک، موجب شرف، ارجمندی و اعتبار دین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی شرین
در گویش سمنان شیرین
دختر
فارسی شعاع
فاصله، پرتو، نور
پسر
عربی شعاع الدین
نور دین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی شعبان
نام ماه هشتم از سال قمری
پسر
عربی شعرا
دو ستاره در صورت فلکی، ( = شِعری )، ( در نجوم ) دو ستاره در صورت فلکی کلب اکبر و کلب اصغر
دختر
عربی
کهکشانی شعری
نام ستاره ای
دختر
عربی
کهکشانی شعف
شادی، خوشحالی، شادمانی
دختر
عربی شعیا
نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل که به او اشعیا هم می گفتند، ( اَعلام ) نام یکی از پیامبران بنی اسرا ...
پسر
عربی، فارسی
مذهبی و قرآنی ساورینا
امید
دختر
فارسی، آشوری ساوند
نام روستایی در نزدیکی کرمان
دختر
فارسی ساونگ
نام پدر باونگهه در فروردین یشت
پسر
فارسی ساوه
نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام دلاور تورانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی ساویس
گرانمایه و با ارزش، چیز گرانمایه، نوعی پنبه
دختر
فارسی ساکار
بی پیرایه
دختر
کردی سایتا
مثلِ سایه، مانندِ سایه
دختر
فارسی سایتال
بزرگ
پسر
ترکی ساید
مهتر، سرور
پسر
عربی سایر
سیرکننده، رونده
پسر
عربی سایرا
کسی که خدا و بندگان خدا او را دوست دارند
دختر
ترکی سایراد
سایه بخشنده
پسر
فارسی سایراو
بلبل
دختر
ترکی
پرنده سایره
ستاره گردنده، سیاره
دختر
عربی سایروس
سیروس یا کوروش
پسر
لاتین، انگلیسی سایق
سوق دهنده، کسی که پیش می رود، بر انگیزاننده
پسر
عربی سایماه
سایه ماه
دختر
فارسی سایناز
سایه و پناه مهربان
دختر
لری ساینه
در گویش مازندران سایه
دختر
فارسی سایهان
خدای عدالت
پسر
فارسی ساییل
محترم
پسر
ترکی سایین
نگهبان و نگهدارنده، ( = صایین، صائین )، ( اعلام ) بخشی از نام قدیم ( سایین دژ، صایین دژ، شاهین دژ ) ...
دختر
ترکی سبارو
کبوتر
دختر
فارسی
پرنده سباک
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای جهرم در زمان اردشیر پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سبحات
انوار پروردگار و جلالت او
پسر
عربی سبحان قلی
سبحان ( عربی ) + قلی ( ترکی ) بنده سبحان، بنده خداوند
پسر
عربی، ترکی سبزارنگ
نام یکی از الحان باربد، سبزرنگ
دختر
فارسی سبزبهار
نام یکی از الحان قدیم ایرانی
دختر
فارسی
هنری سبزپری
فصل بهار
دختر
فارسی سبزه
گیاهی که به صورت خودرو در جایی سبز شده است، سبزه وار، چمن زار، گندمگون
دختر
فارسی سبزه ٔ بهار
سبزه ای که در فصل بهار می روید، بهار سبز و خرم
دختر
فارسی سبزه قبا
سبزه ( فارسی ) + قبا ( عربی ) پرنده ای به رنگ آبی لاجوردی و دم آبی مایل به سبز
دختر
فارسی، عربی سبزک
مصغر سبز، پرنده ای سبز رنگ که مانند هدهد بر سرش تاجی دارد، معشوق، شیشه شراب
دختر
فارسی سبزینه
سبزرنگ، گندمگون
دختر
فارسی سبوح
بسیار پاک، از نام های پروردگار
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی سبوحا
پاک و منزه، [سبوح = پاک و منزه، ا ( پسوند نسبت ) ]، منسوب به سبوح
دختر
فارسی، عربی سبکتکین
سبک قدم، نیک قدم، سبکتگین، ( اَعلام ) نام پدر سلطان محمود غزنوی و مؤسس سلسله غزنویان
پسر
مغولی سبکتین
نام مؤسس سلسله غزنویان و پدر سلطان محمد غزنوی
پسر
ترکی سبیکه
قطعه طلا و نقره گداخته شده
دختر
عربی سپاروک
کبوتر
دختر
فارسی سپاسه
سپاس، حمد و ستایش، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به سپاس
دختر
فارسی سپانو
دانا و زیرک
پسر
کردی سپاکو
زن چوپانی که که کورش کبیر به او سپرده شده بود که او را بکشد، نام همسر چوپانی که کوروش را به او سپرد ...
دختر
فارسی سپنتام
سپید و پاک، ( اَعلام ) جدّ هشتم زرتشت
پسر
اوستایی سپنتامن
نام سرداری ایرانی، مخفف سپیتامان، نام خانوادگی زرتشت
پسر
فارسی سپند
اسپند دانه سیاه و خوشبویی که برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند، اسفند، اسپند، ( = اسفند
دختر، پسر
فارسی سپندان
خردل
پسر
فارسی سپنسار
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سپه ران
سپهر، آسمان، فلک، حرکت دهنده ی سپاه، فرمانده سپاه
پسر
فارسی سپهرار
کره آتش، برساخته فرقه آذرکیوان است
پسر
فارسی سپهرام
موجب آرام و قرار سپاه، آرامش لشکریان
پسر
فارسی سپهرم
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در زمان کیکاووس، ( اَعلام ) نام یکی از پهلوانان توران است از ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سپهرین
آسمانی، فلکی
پسر
فارسی سپهیار
یار سپاه و گروه
پسر
فارسی سپیتام
نام هشتمین نیای زرتشت، سپنتام
پسر
فارسی سپیتمان
فرد سفید روی
پسر
فارسی، پهلوی سپیدار
درختی از خانواده بید با برگهای براق، ( در گیاهی ) نام چند نوع گیاه درختی از خانواده بید با برگ های ...
دختر
فارسی
طبیعت سپیدخت
دختر سفید روی، دختر سفید چهره، ( سپید، دخت = دختر )، ( به مجاز ) زیباروی
دختر
فارسی سپیدرو
سفیدرو، زیبارو
دختر
فارسی سپیده گل
گل سپید
دختر
فارسی ستا
اوستا کتاب مقدس زرتشتیان، ( در قدیم ) ( در موسیقی ایران ) از الحان قدیم ایرانی، نوعی ساز قدیمی شبیه ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن، هنری ستاتیرا
استاتیرا، همسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) دختر داریوش سوم، زن اسکندر، زن اردشیر، مادر ار ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ستاک
شاخه تازه رسته و نازک
دختر
فارسی ستایان
ستایش کننده
پسر
فارسی ستایش زهرا
ترکیب دو اسم ستایش و زهرا ( ستودن و روشن تر )، از نام های مرکب، ستایش و زهرا
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی سترگ
بزرگ، عظیم، با اهمیت، مهم ( شخص )، بزرگوار، ( به مجاز ) بی آزرم و شرم
پسر
پهلوی، هندی