اسم - صفحه 71

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

ژاله رخ/ž.-rokh/

زیبارو، آن که دارای چهره ای لطیف و با طراوت مثل شبنم و باران است


دختر

فارسی
ژالیا/zhaliya/

الهه زیبایی


دختر

کردی
ژالین/zhalin/

شعله آتش


دختر

ترکی
ژاماسب/zhamasb/

جاماسب، جاماسپ


پسر

فارسی
ژاماسپ/žāmāsp/

جاماسب، دارای اسب درخشان، ( = جاماسب )


پسر

اوستایی
ژامک/zhamak/

از نامهای باستانی، آینه


دختر

فارسی
ژان

نام روستایی در نزدیکی سنندج


دختر، پسر

کردی
ژانت/zhanet/

خدا بخشنده است، مونث ژان ( ژان = یحیی، یوحنا، خداداد )


دختر

فرانسوی
ژانیا/zaniya/

از نامهای باستانی


دختر

فارسی
ژانیتا/zhanita/

هدیه ای از سوی خدا


دختر

یونانی
ژانین/zhanin/

نام دریاچه ای در یونان


دختر

فرانسوی
ژانینا/zhanina/

نام شهری در یونان در کنار دریاچه ای به همین نام


دختر

فرانسوی
ژاو

خالص و چکیده هر چیز


پسر

فارسی
ژاوا/zhava/

دریای جاوه، جاوه نام قسمتی از اقیانوس هند میان جزیره جاوه و سوماترا و برنئو


دختر

فارسی
ژاوه

نوعی گیاه وحشی از تیره کاکوتی


دختر

کردی
ژاویا/zhavia/

جوینده


پسر

کردی
ژاوین/zhavin/

سرزندگی


دختر

کردی
ژاکلین/jaklin/

زندگی دوباره


دختر

فرانسوی
ژاییز

ژاییژ


پسر

فارسی
ژاییژ

شراره آتش


دختر

فارسی
ژربرا/zherbera/

نام گلی زینتی، گلی زینتی به شکل مینا ولی بسیار درشت تر از آن به رنگهای صورتی تا سرخ


دختر

فرانسوی

گل
ژرفا/zharfa/

عمیق، عمیق ترین یا دورترین نقطه جایی


دختر

فارسی
ژرفی

عمق، ژرفا


دختر

فارسی
ژرفین/zherfin/

عمیق


دختر

فارسی
ژرویرا

ژریرا


دختر

فرانسوی
ژم

نام پسر قباد برادر انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
ژنا/zhena/

خانم، زن


دختر

کردی
ژنگ

ارژنگ


پسر

فارسی
ژنوا

شنوا


پسر

کردی
ژنیا

ژنیک


دختر

ارمنی
ژنیک/zhenik/

با استعداد، نابغه


دختر

ارمنی
ژوانا/zhevana/

میعادگاه عاشقان


دختر

کردی
ژوپین

ژوبین


پسر

فارسی
ژورک/žurak/

ژولک، سُرخاب، نام پرنده ای سرخ رنگ به بزرگی گنجشک، پرنده ای سرخ رنگ به اندازه گنجشک


پسر

فارسی
سلن/selen/

خدای ماه


دختر

یونانی
سلوان/selvān/

کشفِ غم و اندوه و از بین بردن آن، ( = سلوانا )، ( سلوانا، [این کلمه ( در عربی ) با سلوان/solvān/ به ...


دختر

عربی
سلیا/seliya/

بهشتی و آسمانی


دختر

لاتین
سم کو/semko/

نام سرکرده ایلی از کردها به نام شکاک


پسر

کردی
سمات/samāt/

روش های نیکو، نشان ها، علامت ها، نام دعایی مشهور


دختر

عربی
سماح/samāh/

بخشندگی، سخاوت، مهربانی، آزادمنشی، بزرگ منشی، گذشت، بردباری، تسامح، بخشش


دختر

عربی
سماحه/samāhe/

بزرگواری، بخشندگی، سخاوت، بخشش، کرم، گذشت، بردباری، تسامح، چشم پوشی


دختر

عربی
سمارسیس

ساردین، سردین، نوعی ماهی شبیه به شاه ماهی


دختر، پسر

یونانی
سمان/samān/

مخفف آسمان، نام روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی، ( مخف ...


پسر، دختر

فارسی

طبیعت
سمانی/samāni/

منسوب به آسمان، سپهر، ( = آسمانی )، ن آسمان، به رنگ آسمان، ( به مجاز ) زیبا و قشنگ


دختر

فارسی
سمراد/samrrād/

وهم، فکر، خیال، [از برساخته های فرقه ی آذرکیوان ( دساتیر ) ]


پسر

فارسی
سمن اندام

سمن پیکر


دختر

فارسی
سمن پیکر

آن که اندامی سفید و لطف چون سمن دارد


دختر

فارسی
سمن چهر/s.-čehr/

آنکه چهره ی سفید و لطیف دارد، ( سَمن، چهر = چهره )، سمن چهره، سمن پیکر


دختر

فارسی
سمن چهره

آن که چهره ای سفید و لطیف چون سمن دارد


دختر

فارسی
سمن دخت/s.-dokht/

دختر سفید چهره و لطیف، ( سَمن، دخت = دختر )، ( به مجاز ) زیبارو و سفید


دختر

فارسی
سمن دیس

مانند سمن، مانند یاسمن


دختر

فارسی
سمن رو/s.-ru/

سمن چهره، ( = سمن چهر )


دختر

فارسی
سمن سا/s.-sā/

آن که شبیه سمن است و دارای چهره ای سفید، ( سَمن، سا ( پسوند شباهت ) )، آن که شبیه سمن است و دارای چ ...


دختر

فارسی
سمن سیما

سمن ( فارسی ) + سیما ( عربی )، سمن چهره


دختر

فارسی
سمن عذار/s.-eezār/

سمن چهر، ( = سمن چهر )


دختر

فارسی
سمن گل

گل یاسمن


دختر

فارسی
سمنتا/s.-tā/

زیبارو، لطیف و خوش بو، [سَمن = یاسمن، ( به مجاز ) چهره ی سفید و لطیف، بوی خوش، تا = نظیر، مانند، لن ...


دختر

فارسی
سمنوی/samanoy/

خوشبو، معطر


دختر

فارسی
سموئیل/samoeil/

نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل، مسموع از خدا


پسر

عبری

مذهبی و قرآنی
سمک

ماهی، نام قهرمان داستان سمک عیار


پسر

عربی
سمکنان

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی در نبرد کیخسرو با افراسیاب


پسر

فارسی
سمیح/samih/

بخشنده، بلندنظر، کریم


پسر

عربی
سمیرامیس/semiramis/

ملکه آشور و بابل که گویند، ملکه افسانه ای آشور که به زیبایی و دانایی معروف است و باغهای معلق را همس ...


دختر

فارسی، آشوری
سمین/samin/

ارزشمند و عالی، چاق، فربه، ارزشمند و عالی معمولاً در مورد سخن و شعر گفته می شود


دختر

عربی
سمینه/samine/

مؤنث سمین، چاق، فربه


دختر

عربی
سناءالدین

آن که موجب روشنایی در دین است


پسر

عربی
سنار/sonār/

عروس، زنِ پسر که عروس شده باشد، ( در ترکی ) گلین


دختر

ترکی
سنان الدین

آن که به منزله نیزه دین است و دشمنان را نابود می کند


پسر

عربی
سنباد/sanbād/

سندباد، نام سرِدار مجوسِ ابو مسلم خراسانی، ( = سندباد )، [اگر سنباد ( = سِنباد ) تلفظ شود نام سرِدا ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
شهرگان

شهری، اهل شهر


پسر

فارسی
شهرگل/shahre-gol/

گل شهر


دختر

فارسی
شهرگیر/shahrgir/

فاتح شهر، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی و سالار اردشیر بابکان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
شهرنوش/šahr nuš/

زیبای شهر، مرکب از شهر+ نوش ( عسل ) یا نوش از مصدر نوشیدن ( نیوشیدن )


دختر، پسر

فارسی
شهروان

شهربان، نگهبان شهر


پسر

فارسی
شهرود

نهر و رودخانه بزرگ، نام سازی


پسر

فارسی
شهروین

شهنام، از نامهای باستانی


پسر

فارسی
شهرویه/shahroye/

نام دختر خسروپرویز پادشاه ساسانی


دختر

فارسی
شهرین

نام یکی از نجبای ایرانی در زمان ساسانیان


پسر

فارسی
شقاقل

گیاهی پایا با برگهای معطر و ریشه های ضخیم و خوراکی


دختر

یونانی
شقیق/shaghigh/

نام یکی از سرداران علی ( ع )


پسر

عربی
شگرف/shegerf/

نادر، کمیاب


پسر

فارسی
شگفتی/shegefti/

تعجب، شگفت


دختر

فارسی
شلر/sheler/

لاله واژگون


دختر

کردی
شلیخا

سریانی نام یکی از حواریون عیسی ( ع )


پسر

عبری
شلیر/šalir/

نام گلی زیبا، ( = شَلیل )، میوه ی خوشبو و گوارا و آبدار شبیه شفتالو و هلو، درخت این میوه، به فتح شی ...


دختر

کردی

گل
شماخ

از شخصیتهای شاهنامه، نام شاه سوریان و از دلاوران ایران در زمان کیخسرو پادشاه کیانی


پسر

فارسی
شماس

خادم، عابد، طبقه و گروهی از روحانیون مسیحی، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار ایرانی مسیحی در زمان پاد ...


پسر

سریانی
شماساس/shamasas/

از شخصیتهای شاهنامه، نام سالاری بزرگ و برگزیده در سپاه توران زمان افراسیاب پادشاه تورانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
شمس الشریعه/šamsoššariee/

ترکیب دو اسم شمس و شریعه ( خورشید و شریعت )، به معنی آفتاب شریعت


دختر

عربی
شمس الضحی/šamsozzohā/

ترکیب دو اسم شمس و ضحی ( خورشید و چاشتگاه )، ( = شمس الضحا )، آفتاب صبح گاهی


پسر

عربی
شمس المعالی/šamsolmaeāli/

آفتاب بلندی ها، ( اَعلام ) شمس المعالی قابوس ابن وشمگیر: امیر [، قمری] سلسله ی زیاریان در شمال ایرا ...


پسر

عربی
شمس الملوک

خورشید شاهان، نام یکی از پادشاهان ایلک خانی ترکستان


دختر

عربی
شمس الهدی/šamsolhodā/

ترکیب دو اسم شمس و هدی ( خورشید و هدایت کردن )، آفتاب هدایت، خورشید هدایت


دختر، پسر

عربی
شمس ایران

شمس ( عربی ) ایران ( فارسی ) خورشید ایران


دختر

عربی، فارسی
شمسیه/shamsie/

خورشید


دختر

عربی
شمعون/shamoon/

شنونده، نام یکی از برادران یوسف ( ع )


پسر

عبری

مذهبی و قرآنی
شمید/šamid/

مدهوش از عشق، مدهوش از عشق و اندوه و اضطراب


دختر

فارسی
شمیده/šamide/

بوییدن، ( اسم مفعولِ شمیدن )، مشموم


دختر

فارسی
شمیرا/šomirā/

سمیرا، الهه عشق، ( = سمیرا )، نام عمه شیرین در منظومه خسروشیرین


دختر

فارسی
شمیران

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی و جزو سپاه پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی


پسر

فارسی



انتخاب نوع اسم

انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها