ترجمه‌های سید عباس حسینی (٦٩)

بازدید
١٨٩
تاریخ
٨ ساعت پیش
متن
They have little money with which to maintain the household.
دیدگاه
٠

آنها پول کمی داشتند که خرجی ( خرج ِ ) منزل را با آن بدهند.

تاریخ
١ هفته پیش
متن
His father shows a conservative cast of mind.
دیدگاه
٠

پدرش تمایلات ذهنی/ ذهنیتی محافظه کارانه از خود نشان می دهد.

تاریخ
١ هفته پیش
متن
They put a cast on her broken arm at the hospital.
دیدگاه
٠

در بیمارستان دست شکسته اش را گچ گرفتند.

تاریخ
١ هفته پیش
متن
He cast his line into the middle of the stream.
دیدگاه
٠

او مسیر خود را به سمت میانه ی جریان تغییر داد.

تاریخ
١ هفته پیش
متن
The discussion cast new light on a familiar topic.
دیدگاه
٠

این بحث، ( ابعاد و زوایای موضوعی آشنا ( متداول یا روزمره ) را روشن کرد. را روشن کرد

تاریخ
١ هفته پیش
متن
a ball with no bounce
دیدگاه
٠

توپی بدون ( حالت ) جهندگی.

تاریخ
١ هفته پیش
متن
He is always bouncing checks.
دیدگاه
٠

او همیشه چک ها ( ی بی محل ) را برگشت می زند.

تاریخ
١ هفته پیش
متن
The ball bounced down the stairs.
دیدگاه
٠

توپ ورجه ورجه کنان از پله ها پایین رفت.

تاریخ
٢ هفته پیش
متن
A fragment of glass had to be removed from his foot.
دیدگاه
٠

یک تکه شیشه ( تو پاش بود ) که باید بیرون آورده می شد ( در میومد ) . ( به زمان فعل دقت کنید که مریوط به گذشتست. )

تاریخ
٢ هفته پیش
متن
The mayor spoke at the groundbreaking for the new library.
دیدگاه
٠

شهردار در مراسم پی ریزی ( کلنگ زنی ) کتابخانه جدید سخنرانی کرد.

تاریخ
٢ هفته پیش
متن
He has an effortless swimming stroke.
دیدگاه
٠

او یک حرکت دست و پای آسان برای شنا ( کردن ) دارد.

تاریخ
٢ هفته پیش
متن
Her strict piano teacher was quick to point out any imperfections in her playing.
دیدگاه
٠

معلم پیانوی سختگیر او سریع به هر نقصی در نواختن او اشاره می کرد.

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
Much of the ship's cargo was salvaged from the wreckage.
دیدگاه
٠

بسیاری از محموله های کشتی از لاشه ی آن نجات یافتند.

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
The salvage was hauled to the shore.
دیدگاه
٠

بار ( محموله، مال یا دارایی ) نجات داده شده ( از غرق شدن ) به ساحل برده شد. ( به صورت هل دادن یا یدک کشیدن )

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
The salvage of the leaking vessel seemed impossible.
دیدگاه
٠

نجات کشتی در حال نشت ( سوراخ ) غیرممکن به نظر می رسید.

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
Weeds are highly prolific plants.
دیدگاه
٠

علف های هرز گیاهانی بسیار فراوان هستند.

تاریخ
٤ هفته پیش
متن
His mind was slipping and he'd begun to confound fantasy with reality.
دیدگاه
٠

ذهنش در حال فرو رفتن ( به غش، خواب و . . . ) بود و شروع به اشتباه گرفتن خیال با واقعیت کرده بود.

تاریخ
١ ماه پیش
متن
Both candidates are canvassing the voters throughout the district.
دیدگاه
٠

هر دو نامزد در حال جلب آراء رای دهندگان ( با تبلیغات انتخاباتی از طریق برخورد مستقیم و حضوری با افراد ) در سراسر منطقه هستند.

تاریخ
٥ ماه پیش
متن
He was a hard-boiled detective and his client's sad story didn't move him in the least.
دیدگاه
٠

او یک کارگاه سرسخت بود و داستان غم انگیز موکلش به هیچ وجه او را تحت تاثیر قرار نداد.

تاریخ
٦ ماه پیش
متن
He has no stomach for violence.
دیدگاه
٠

او گرایشی به خشونت ندارد. یا او تحمل خشونت را ندارد.

تاریخ
٦ ماه پیش
متن
Cummings was an idiomatic poet.
دیدگاه
٠

کامینگز شاعری صاحب سبک بود.

تاریخ
٧ ماه پیش
متن
We have had two nibbles on the car we're selling.
دیدگاه
٠

ما دوتا پیشنهاد ( خواهان / طالب ) برای ماشینی که داریم می فروشیم داشته ایم.

تاریخ
٧ ماه پیش
متن
He'd been hit hard, and it was a while before he came to.
دیدگاه
٠

او به سختی ضربه خورده بود، و مدتی طول کشید تا به هوش بیاید.

تاریخ
٧ ماه پیش
متن
The puppy was nibbling at my finger.
دیدگاه
٠

توله سگه داشت انگشتم رو دندون میزد.

تاریخ
٧ ماه پیش
متن
If it is thy wish, I shall leave thee now.
دیدگاه
٠

اگر این آرزوی ( خواسته ی قلبی ) توست، اکنون تورا ترک می کنم.

تاریخ
٧ ماه پیش
متن
You operate the clutch with your left foot.
دیدگاه
٠

کلاچ رو با پای چپت فشار می دی ( می گیری ) .

تاریخ
٧ ماه پیش
متن
He lost his clutch on the gun, and the police officer was able to grab it from him.
دیدگاه
٠

( قنداق اسلحه ) از دستش در رفت و مامور پلیس توانست آن ( اسلحه ) را از او بگیرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
He stood bang in my way.
دیدگاه
٠

او دقیقا/صاف ( مث دستِ خر 🤣 ) سر راه من واستاده بود.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
They were banging on the door.
دیدگاه
٠

آنها محکم در رو می کوبیدند. ( در زدن با شدت منظورشه )

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
The gun banged.
دیدگاه
٠

تفنگ شلیک کرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
She banged me on the head.
دیدگاه
٠

او با خشونت به سرم ضربه زد.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
He banged the drum.
دیدگاه
٠

او طبل را ( با شدت و صدای بلند ) کوبید.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
I get a bang out of her sense of humor.
دیدگاه
٠

من از حس شوخ طبعی او کیف می کنم.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
The falling branch gave me a bang on the shoulder.
دیدگاه
٠

شاخه ی در حال سقوط ضربه ای ( سخت ) به شانه ام زد. ( با شدت به شانه ام اصابت کرد. )

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
The show started with a bang.
دیدگاه
٠

نمایش یکهو و با شور و هیجان زیادی شروع شد.

تاریخ
٩ ماه پیش
متن
These are complexities we hadn't counted on.
دیدگاه
٠

اینها پیچیدگی هایی ( شرایط بغرنجی ) هستند که ما حسابشو نکرده بودیم ( براش آماده نبودیم ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
متن
"Finger is to hand as toe is to foot" is an example of a simple analogy.
دیدگاه
٠

" نسبت انگشت دست به دست مانند نسبت انگشت پا به پا است. " مثالی از یک نمونه قیاس تشبیهی ساده است.

تاریخ
٩ ماه پیش
متن
the sometime chairman of the board
دیدگاه
٠

رئیس سابق هیئت مدیره.

تاریخ
٩ ماه پیش
متن
How the prisoner was able to escape remains a riddle.
دیدگاه
٠

اینکه این زندانی چگونه توانست فرار کند یک معما باقی می ماند.

تاریخ
٩ ماه پیش
متن
He was untouched by her pleas for help.
دیدگاه
٠

او ( مرد ) به واسطه ی درخواست او ( زن ) برای کمک به لحاظ احساسی اصلا تکون نخورد ( تحت تاثیر قرار نگرفت. )

تاریخ
٩ ماه پیش
متن
Fools never know when they are well off.
دیدگاه
٠

ترجمه ی صحیح و توضیح مربوط به این جمله رو در قسمت پیشنهاد ها گذاشتم، اونجا بخونیدش.

تاریخ
٩ ماه پیش
متن
The opponents' poor play left our team well-off.
دیدگاه
٠

بازی ضعیف رقبا ( حریفان ) ، تیم ما را در وضعیت خوبی قرار داد. ( کار رو برای تیم ما راحت کرد. )

تاریخ
٩ ماه پیش
متن
I refuse to sustain this unfair treatment any longer.
دیدگاه
١

من بیشتر از این، این رفتار ناعادلانه را تحمل نمی کنم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
a solid piece of research
دیدگاه
٠

یک تحقیق جدی و کامل ( موشکافانه )

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
Every week he gambles away most of his pay.
دیدگاه
٠

( بل توجه به آمدن away ) هر هفته او بیشتر دستمزد خود را در قمار می بازد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
She expressed her condolence to the family for their sad loss.
دیدگاه
١

او همدردی و همدلی خود را به خانواده برای از دست دادن ( خسران ) غم انگیزشان ابراز ( بیان ) کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
a punctual arrival
دیدگاه
١

یک ورود ( رسیدن ) به موقع ( سر وقت )

تاریخ
١ سال پیش
متن
I have several acquaintances in this city but no real friends yet.
دیدگاه
٠

من چندین آشنا در این شهر دارم اما هنوز دوستان واقعی ندارم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
It was her most important interview, but she choked.
دیدگاه
١

این مهم ترین مصاحبه او بود، اما او شوکه شد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He suddenly choked on a chicken bone.
دیدگاه
١

او ناگهان با ( به علت ) استخوان مرغ ( در گلویش ) دچار خفگی شد.

١