پیشنهادهای ابوالفضل عشقی (٦٥٥)
( طبق فرهنگ کمبریج ) : در جست وجوی کسی/ چیزی بودن
( اصطلاح ) : مانند فشنگ از جا در رفتن
به قیمتِ چیزی بودن/ تمام شدن مثال: Accomplishing production objectives to the detriment of the safety of assets.
تب نفاسی/ پس از زایمان ( مترادف با puerperal fever )
پایش پذیری
فشار
سرپیچی کردن
( در نقش صفت و ) طبق فرهنگ وبستر: Involving or using step - by - step procedures whose rationale is usually not explained. مثال: A cookbook approach
طبق فرهنگ آکسفورد: In a way that shows that you really mean the opposite of what you are saying.
ناکارآمد مشکل دار معیوب
موشک کمکی
موشک سوخت جامد/ جامدسوز
چیزی را از سر گذراندن
علت کاوی
آسیب/ خطر را در پی داشتن
معیار موفقیت
در مسیر درست قرار دادن/ راهنمایی کردن
گارد داشتن در مقابل نظرات دیگران ( غرور )
در یک کلام
تشویق شده حمایت شده
نقطه ضعف و آسیب پذیری
شرکت هواپیمایی
زیرساخت عملیاتی
حیرون و سیرون موندن
سوخت گیری مجدد هواپیما در شرایطی که یک موتور روشن باشد.
مخالف بودن با حرف یا عملی
تعامل و برقراری ارتباط غلط، ناکافی، مبهم و. . .
( در معنای استعاری ) : پر بودن تقویم کاری
اولویت داشتن ارجحیت داشتن
پذیرفته نبودن چیزی مثال: Failure really is not an option: هیچ عذری برای قصور/ شکست پذیرفته نیست
نوسان داشتن مثال: Recall that nominal human reliability tends to hover between 99 and 99. 9 percent.
سند راهنما ( همچنین ) دستنامه
( کسب وکار ) : فرایند تبدیل توضیح: هر عملی که در آن با تغییر و تبدیل هایی به ورودی موردنظر ارزش افزوده شده و سپس خروجی موردانتظارِ مشتری تولید می شو ...
When about to
با نزدیک شدن به
باعث شناخت و درک بهتر چیزی شدن مثال: This article aims to offer insight into the challenges of remote working.
محافظ ماشه
دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد
( مدیریت و کسب وکار ) : نوعی جلسۀ توجیهی پیش از شروع کار توضیح: جلسه ای اصولی و برنامه ریزی شده که به صورت روتین و با هدف آشنایی کارکنان با تمام جنب ...
بسیار مهم و حیاتی
تحلیل حالات و اثرات شکست
دست به دست دادن
تروما
دور کردن
قدم گذاشتن در جای نادرست
پیاده راه
بیماری شغلی
عظیم و پرقدرت
توجه صرف وقت مثال: Nuclear weapons are dismantled at the U. S. Department of Energy’s ( DOE ) Pantex facility near Amarillo, Texas, where “much ado” ...
پریدن