پیشنهادهای ابوالفضل عشقی (٦٦٣)
خلق موقعیت ( با تشکر از نظر کاربر Intangible )
طبق معنای سوم فرهنگ وبستر: classify
تمرکز بر جنبه های مثبت مثبت بینی مثبت نگری
اجازه دادن پذیرا بودن
با یادآوریِ . . . با توجه به . . . ( که در گذشته اتفاق افتاده/ گفته شده/ و غیره )
( دارای بار معنایی منفی ) : به بهانۀ چیزی
سرسری انجام دادن کاری
عجین شدن با چیزی
پول ساز سودآور
از کار انداختن مانع کاری شدن حذف کردن مثال: Kelly’s supervisor felt procedure compliance was sufficient—which tends to numb independent thinking abo ...
1. A ‘break - in period’ typically refers to an initial phase during which a new process, system, or expectation is tested and adjusted. 2. Break - ...
توجیه پذیر
حکم مرده ( همچنین dead man's statute یا dead man act ) توضیح: به بیان ساده، با این قانون دادگاهی، اگر یکی از طرفین دعوی مرده باشد، طرفین دیگر نمی ...
حکم مرده ( همچنین dead man's statute یا dead man's rule ) توضیح: به بیان ساده، با این قانون دادگاهی، اگر یکی از طرفین دعوی مرده باشد، طرفین دیگر ...
حکم مرده ( همچنین dead man act یا dead man's rule ) توضیح: به بیان ساده، با این قانون دادگاهی، اگر یکی از طرفین دعوی مرده باشد، طرفین دیگر نمی تو ...
( کسب وکار ) : پایان/ خاتمۀ همکاری
دایرۀ پذیرش
فروشگاه چندمنظوره
فرهنگ کمبریج: To do something as the next part of an activity or period of development فرهنگ وبستر: To complete ( an activity or process that has be ...
فرهنگ کمبریج: To do something as the next part of an activity or period of development فرهنگ وبستر: To complete ( an activity or process that has be ...
reactive: پس کنش گر proactive: پیش کنش گر ( با تشکر از پیشنهاد کاربر حسن امامی در مدخل واژۀ proactive )
proactive: پیش کنش گر reactive: پس کنش گر ( با تشکر از پیشنهاد کاربر حسن امامی )
با جان/ سلامت/ پول کسی بازی کردن
( معمولاً داری بار معنایی منفی ) : در امری مشکلی ندیدن
مشکلی را جدی نگرفتن
( سازمان ها و شرکت ها ) : ایمن آگاه
( طبق معنای نخست فرهنگ وبستر ) : یادآور شدن وظیفۀ کسی به او
( کاملاً ) مشخصه/ معلومه مثال: You can tell she's been working out—look how big her biceps are! Can you believe he's incredibly rich? You could neve ...
تربیت
ساندویچی
نکوهش ناپذیر
Vast majority
باعث شونده
نشانگر چیزی بودن مثال: The reduced production points to declining efficiency within the plant.
نمودارسازی
خبر دادن از چیزی
شناخت آگاهی
دنبال گرفتن
گردشگری صنعتی
بسنده کردن
بهترین در نوع خود
جمع ( گروه افراد )
( بسته به بافت متن ) : شاخه/ حوزه/ زمینۀ فعالیت
به قیمتِ
لازم
دستبرد فکری با استفاده از هوش مصنوعی
reallocation ( مترادف )
طبق فرهنگ آکسفورد: To take a particular direction or often have a particular quality مثال: His views tend towards the extreme.
تغییر