پیشنهادهای جلیل جعفری (١,٧٥٩)
به صراحت، رک و راست.
غیر از آن، الا.
در میان گذاشتن، رو کردن، اذعان کردن.
اندیشناک، اندیشمندانه ( اشتباه نکنید. اندیشمند به معنای دانشمند نیست بلکه به معنی فرد نگران و فکری است ) .
یک آن، لمحه ای. 1_ در جملات منفی به معنی اصلا و ابدا و محال است. مانند: I don't for a moment think there'll be a divorce ترجمه پیشنهادی: محال است ف ...
از مترادف های این کلمه pleasurable diversion است که معنی تحت اللفظی آن می شود: انحراف لذت بخش. یعنی کسی که از سرخوشی ( به علت استعمال دودکی یا مصرف آ ...
خانه خراب کن، تاثیرگذار ( مثل چشمک، لبخند، قمیش یا حالتی از دلبر که دل را هُری بریزد ) .
لبخند پت و پهن یا به پهنای صورت، نیشی تا بناگوش.
حتی یک درصد احتمال، فرض محال، اتفاقی هم که شده.
صحبت دوستانه غیررسمی
آدم بی مصرف، آدم بی خاصیت. این کلمه بار منفی دارد و اصطلاحا dirty word است و در مکالمات روزمره باید بااحتیاط مورد استفاده قرار گیرد.
قهوه مصنوعی: نوعی قهوه جایگزین که اغلب از هسته خرما یا دانه بلوط و مانند این ها تهیه می شود.
مامور قانون
صفت: به سیم آخر زد.
زد و خورد.
به هیچ گرفتن، به تخم گرفتن.
در ابتدای جمله و با حرف اول بزرگ: همان وقت، بی درنگ.
Someone or something has arrived here late as usual فلانی بالاخره آمد/رسید و طبق معمول دیر آمد/رسید.
اثر بدی روی کسی گذاشتن
Bugger یا buggar در جنوب و ایالت های غرب میانه آمریکا: بی سر و پا، هر حیوان کوچکی. در انگلستان: فرد ناراضی، آدم ناراحتی که رفتاری خاص خود دارد، آرای ...
سبد یا سطل کاغذهای باطله و زباله های بازیافتی
پیرو نظر دکتر محمدرضا ایوبی صانع بنده نیز مثالی می آورم که در آن and را می شود ولی، اما، لکن و. . . ترجمه کرد: He reached for a cigarette and rememb ...
دود چیزی به چشم خود رفتن
آدم حواس جمع، آدم دقیق، کسی که مو را از ماست بیرون می کشد.
Someone who is thorough is always very careful in their work, so that nothing is forgotten. آدم حواس جمع، آدم دقیق، کسی که مو را از ماست بیرون می کش ...
با تحقیق و جستجو: معلوم کردن، پیدا کردن، دریافتن، پی بردن، مشخص کردن.
مترادف با: have none of; not or won't or wouldn't hear of نشنیده گرفتن، اجازه ندان، تاب نیاوردن، قبول نکردن، تحمل نکردن.
استعاره ای است از شرایط مصیبت بار در سنگرهای جنگ جهانی اول.
جذاب، بامزه، بامسما، به یاد ماندنی، دهان پر کن.
ولایت، زادگاه.
واژه آلمانی قابل شمارش و مذکر ( با تلفظ باکس بویتل ) به معنی شیشه شراب شکم دار.
وظیفه همسری، وظیفه شوهرداری.
به خاطر کسی، به خاطر خشنودی کسی.
حقوق بخور و نمیر، آب باریکه.
سُر و مُر و گُنده، لُپ های گل انداخته.
کنار آمدن، تن دادن، به هر سازی رقصیدن.
یک بام و چند هوایی، هُرهُری مسلکی.
آشنا شده با، خو کرده با، انس گرفته با.
British English old - fashioned to start behaving badly by refusing to accept any control or rules. پشت پا زدن به روال یا روند چیزی، سر باز زدن، امت ...
جوان، پسر. توسط یک فرد مسن به عنوان خطاب برای پسر یا مرد جوان استفاده می شود
دیرندل یا دریندل: نام لباس سنتی زنانه اتریشی است. دامن مزبور در آلمان و سوئیس نیز مرسوم است. پوشش دامنی بلند با سینه بندی محکم، یقه باز با آستین کوتا ...
لباس ملی
بی اعصاب
امکان، امید.
کامله زن، زن کامل ( از نظر رفتار و موقعیت و جلب احترام دیگران ) .
ابنای بشر، انسان،
طبق انتظار، همانطور که انتظار می رود/می رفت. ( این واژه قید است و بار مثبت داره و معمولا بعدش اتفاق خوبی می افتد )
کثیف، دل به هم زن، چرک، چندش انگیز،
جدی، مهم، چشمگیر، نظرگیر، درخور توجه، دیدنی.
مزه یا بوی گوشت