پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)

بازدید
١٥,٣٠٢
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

حرب افتادن ؛ جنگ شدن. حرب واقع شدن : پس میان سلیمان و هناوی السری حرب افتاد. ( تاریخ سیستان ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

تک افتادن ؛ تنها واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

پس افتادن. [ پ َاُ دَ ] ( مص مرکب ) عقب افتادن. تأخیر : چونکه گله بازگردد از ورود پس فتد آن بز که پیش آهنگ بود. مولوی. || نکس. عود مرض در حال نقاه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

پس افتادن ؛ عقب ماندن. در عقب واقع شدن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به کشمکش افتادن ؛ در کشمکش واقع شدن. گرفتاری پیدا کردن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

پرت افتادن ؛ دور قرار گرفتن. دور واقع شدن : خانه شما پرت افتاده است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به غربت افتادن ؛ در غربت واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) : ز خان و مان قرابت به غربت افتادم بماندم اینجا بی ساز و برگ انگشتان. ابوالعباس.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به غربت افتادن ؛ در غربت واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) : ز خان و مان قرابت به غربت افتادم بماندم اینجا بی ساز و برگ انگشتان. ابوالعباس.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به چرخ افتادن ؛ بگردش درآمدن. در گردش واقع شدن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به چرت افتادن ؛ چرت زدن. بحالت چرت درآمدن. درچرت واقع شدن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
١

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٥

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه شده / افتاده که . . . . . . . . . ؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه شده ؟ = چه افتاده چه افتاده است ترا که دوستی مرا بدشمنی بدل کردی. ( یادداشت بخط مؤلف ) : چون داوری بزرگتر افتد از پادشاه دستوری خواهند تا آگه ک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتادن= مقدر شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) . سرشته شدن. تقدیر بودن : گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد. حافظ. من ز مسجد ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتادن= مقدر شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) . سرشته شدن. تقدیر بودن : گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد. حافظ. من ز مسجد ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتادن= مقدر شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) . سرشته شدن. تقدیر بودن : گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد. حافظ. من ز مسجد ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

در دل کسی افتادن ؛ به دل او خطور کردن. گذشتن در دل او.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

صورت افتادن ؛ به تصور آمدن. گمان رفتن. به نظر آمدن. تصور شدن : چون شب درآمدی چندان آوازهای مختلف دردادندی که صورت افتادی آسمان در زمین آن موضع در جنب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

صورت افتادن ؛ به تصور آمدن. گمان رفتن. به نظر آمدن. تصور شدن : چون شب درآمدی چندان آوازهای مختلف دردادندی که صورت افتادی آسمان در زمین آن موضع در جنب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

صورت افتادن ؛ به تصور آمدن. گمان رفتن. به نظر آمدن. تصور شدن : چون شب درآمدی چندان آوازهای مختلف دردادندی که صورت افتادی آسمان در زمین آن موضع در جنب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

افتادن= بچشم آمدن. بنظر آمدن. ( از یادداشتهای مؤلف ) : اندر نواحی داراگرد کوههاست از نمک سپید و سیاه و سرخ و زرد و هر رنگی و از او خوانها کنند، نیک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

افتادن= بچشم آمدن. بنظر آمدن. ( از یادداشتهای مؤلف ) : اندر نواحی داراگرد کوههاست از نمک سپید و سیاه و سرخ و زرد و هر رنگی و از او خوانها کنند، نیک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

افتادن= بچشم آمدن. بنظر آمدن. ( از یادداشتهای مؤلف ) : اندر نواحی داراگرد کوههاست از نمک سپید و سیاه و سرخ و زرد و هر رنگی و از او خوانها کنند، نیک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتادن= منجر شدن. منتهی گشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : وقتی سپاهی از ترکستان سپاهی گران بیامدند بقدر پنجاه هزار مرد و کار بجنگ افتاد. ( نوروزنامه ) . ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

افتادن= منجر شدن. منتهی گشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : وقتی سپاهی از ترکستان سپاهی گران بیامدند بقدر پنجاه هزار مرد و کار بجنگ افتاد. ( نوروزنامه ) . ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتادن= منجر شدن. منتهی گشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : وقتی سپاهی از ترکستان سپاهی گران بیامدند بقدر پنجاه هزار مرد و کار بجنگ افتاد. ( نوروزنامه ) . ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

افتادن= منجر شدن. منتهی گشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : وقتی سپاهی از ترکستان سپاهی گران بیامدند بقدر پنجاه هزار مرد و کار بجنگ افتاد. ( نوروزنامه ) . ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

افتادن= منجر شدن. منتهی گشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : وقتی سپاهی از ترکستان سپاهی گران بیامدند بقدر پنجاه هزار مرد و کار بجنگ افتاد. ( نوروزنامه ) . ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

فتنه انداختن

پیشنهاد
٠

افتادن= لازم شدن. وجود پیدا کردن. ( از یادداشتهای مؤلف ) . وجوب. وجبه. ( منتهی الارب ) : یزدان بخش گفت : مرا با ملک سخنی افتاده است که بجز من و وی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتادن= لازم شدن. وجود پیدا کردن. ( از یادداشتهای مؤلف ) . وجوب. وجبه. ( منتهی الارب ) : یزدان بخش گفت : مرا با ملک سخنی افتاده است که بجز من و وی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

کوچه پس کوچه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

( کوچه یافت - ن ) کوچه یافت - ن. [ چ َ / چ ِ ت َ ] ( مص مرکب ) راه یافتن. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب باریک / باریکه ( گویش تهرانی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب باریکه لهجه و گویش تهرانی درآمد کم و مستمر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب باریکه لهجه و گویش تهرانی درآمد کم و مستمر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوچه راه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) راه باریک. ( فرهنگ فارسی معین ) : یافت از دامگاه آن ددگان کوچه راهی به کوی غمزدگان. نظامی. طی نمی گردد به شبگیر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوچه راه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) راه باریک. ( فرهنگ فارسی معین ) : یافت از دامگاه آن ددگان کوچه راهی به کوی غمزدگان. نظامی. طی نمی گردد به شبگیر ...

پیشنهاد
٠

کوچه راه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) راه باریک. ( فرهنگ فارسی معین ) : یافت از دامگاه آن ددگان کوچه راهی به کوی غمزدگان. نظامی. طی نمی گردد به شبگیر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوچه دادن. [ چ َ / چ ِ دَ ] ( مص مرکب ) گذاشتن راه برای کسی است تا بگذرد مرادف راه دادن. ( آنندراج ) . به کنار رفتن جمعیت و راه دادن. ( ناظم الاطباء ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوچه راه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) راه باریک. ( فرهنگ فارسی معین ) : یافت از دامگاه آن ددگان کوچه راهی به کوی غمزدگان. نظامی. طی نمی گردد به شبگیر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوچه دادن. [ چ َ / چ ِ دَ ] ( مص مرکب ) گذاشتن راه برای کسی است تا بگذرد مرادف راه دادن. ( آنندراج ) . به کنار رفتن جمعیت و راه دادن. ( ناظم الاطباء ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

وطن کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

وطن کردن