پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)

بازدید
١١,٤٣٧
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
١

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٤

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه شده / افتاده که . . . . . . . . . ؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه شده ؟ = چه افتاده چه افتاده است ترا که دوستی مرا بدشمنی بدل کردی. ( یادداشت بخط مؤلف ) : چون داوری بزرگتر افتد از پادشاه دستوری خواهند تا آگه ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتادن= مقدر شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) . سرشته شدن. تقدیر بودن : گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد. حافظ. من ز مسجد ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتادن= مقدر شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) . سرشته شدن. تقدیر بودن : گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد. حافظ. من ز مسجد ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتادن= مقدر شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) . سرشته شدن. تقدیر بودن : گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد. حافظ. من ز مسجد ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

در دل کسی افتادن ؛ به دل او خطور کردن. گذشتن در دل او.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

صورت افتادن ؛ به تصور آمدن. گمان رفتن. به نظر آمدن. تصور شدن : چون شب درآمدی چندان آوازهای مختلف دردادندی که صورت افتادی آسمان در زمین آن موضع در جنب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

صورت افتادن ؛ به تصور آمدن. گمان رفتن. به نظر آمدن. تصور شدن : چون شب درآمدی چندان آوازهای مختلف دردادندی که صورت افتادی آسمان در زمین آن موضع در جنب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

صورت افتادن ؛ به تصور آمدن. گمان رفتن. به نظر آمدن. تصور شدن : چون شب درآمدی چندان آوازهای مختلف دردادندی که صورت افتادی آسمان در زمین آن موضع در جنب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

افتادن= بچشم آمدن. بنظر آمدن. ( از یادداشتهای مؤلف ) : اندر نواحی داراگرد کوههاست از نمک سپید و سیاه و سرخ و زرد و هر رنگی و از او خوانها کنند، نیک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

افتادن= بچشم آمدن. بنظر آمدن. ( از یادداشتهای مؤلف ) : اندر نواحی داراگرد کوههاست از نمک سپید و سیاه و سرخ و زرد و هر رنگی و از او خوانها کنند، نیک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

افتادن= بچشم آمدن. بنظر آمدن. ( از یادداشتهای مؤلف ) : اندر نواحی داراگرد کوههاست از نمک سپید و سیاه و سرخ و زرد و هر رنگی و از او خوانها کنند، نیک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتادن= منجر شدن. منتهی گشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : وقتی سپاهی از ترکستان سپاهی گران بیامدند بقدر پنجاه هزار مرد و کار بجنگ افتاد. ( نوروزنامه ) . ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

افتادن= منجر شدن. منتهی گشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : وقتی سپاهی از ترکستان سپاهی گران بیامدند بقدر پنجاه هزار مرد و کار بجنگ افتاد. ( نوروزنامه ) . ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

افتادن= منجر شدن. منتهی گشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : وقتی سپاهی از ترکستان سپاهی گران بیامدند بقدر پنجاه هزار مرد و کار بجنگ افتاد. ( نوروزنامه ) . ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

افتادن= منجر شدن. منتهی گشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : وقتی سپاهی از ترکستان سپاهی گران بیامدند بقدر پنجاه هزار مرد و کار بجنگ افتاد. ( نوروزنامه ) . ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتادن= منجر شدن. منتهی گشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : وقتی سپاهی از ترکستان سپاهی گران بیامدند بقدر پنجاه هزار مرد و کار بجنگ افتاد. ( نوروزنامه ) . ...

پیشنهاد
٠

افتادن= لازم شدن. وجود پیدا کردن. ( از یادداشتهای مؤلف ) . وجوب. وجبه. ( منتهی الارب ) : یزدان بخش گفت : مرا با ملک سخنی افتاده است که بجز من و وی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

فتنه انداختن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتادن= لازم شدن. وجود پیدا کردن. ( از یادداشتهای مؤلف ) . وجوب. وجبه. ( منتهی الارب ) : یزدان بخش گفت : مرا با ملک سخنی افتاده است که بجز من و وی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

کوچه پس کوچه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

( کوچه یافت - ن ) کوچه یافت - ن. [ چ َ / چ ِ ت َ ] ( مص مرکب ) راه یافتن. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب باریک / باریکه ( گویش تهرانی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب باریکه لهجه و گویش تهرانی درآمد کم و مستمر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب باریکه لهجه و گویش تهرانی درآمد کم و مستمر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوچه راه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) راه باریک. ( فرهنگ فارسی معین ) : یافت از دامگاه آن ددگان کوچه راهی به کوی غمزدگان. نظامی. طی نمی گردد به شبگیر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوچه راه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) راه باریک. ( فرهنگ فارسی معین ) : یافت از دامگاه آن ددگان کوچه راهی به کوی غمزدگان. نظامی. طی نمی گردد به شبگیر ...

پیشنهاد
٠

کوچه راه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) راه باریک. ( فرهنگ فارسی معین ) : یافت از دامگاه آن ددگان کوچه راهی به کوی غمزدگان. نظامی. طی نمی گردد به شبگیر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوچه دادن. [ چ َ / چ ِ دَ ] ( مص مرکب ) گذاشتن راه برای کسی است تا بگذرد مرادف راه دادن. ( آنندراج ) . به کنار رفتن جمعیت و راه دادن. ( ناظم الاطباء ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوچه راه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) راه باریک. ( فرهنگ فارسی معین ) : یافت از دامگاه آن ددگان کوچه راهی به کوی غمزدگان. نظامی. طی نمی گردد به شبگیر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوچه دادن. [ چ َ / چ ِ دَ ] ( مص مرکب ) گذاشتن راه برای کسی است تا بگذرد مرادف راه دادن. ( آنندراج ) . به کنار رفتن جمعیت و راه دادن. ( ناظم الاطباء ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

وطن کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

وطن کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بازافتادن ؛ نقض شدن. نسخ. شکستن. بهم خوردن : باز میان علی و مونس عبداﷲبن ابراهیم المسمعی صلح کرد بر آن جمله که لیث علی سوی فارس بازگردد سبکری را خوش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بازافتادن ؛ نقض شدن. نسخ. شکستن. بهم خوردن : باز میان علی و مونس عبداﷲبن ابراهیم المسمعی صلح کرد بر آن جمله که لیث علی سوی فارس بازگردد سبکری را خوش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتادن تب ؛ قطع شدن تب و بریدن آن. افصام. گسارده شدن تب. شکستن آن. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٥

از وطن افتادن ؛ بغربت رفتن. از وطن دور شدن : این فقیه آزادمرد از وطن خویش بیفتاد. ( تاریخ بیهقی ص 606 ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

از وطن افتادن ؛ بغربت رفتن. از وطن دور شدن : این فقیه آزادمرد از وطن خویش بیفتاد. ( تاریخ بیهقی ص 606 ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

از وطن افتادن ؛ بغربت رفتن. از وطن دور شدن : این فقیه آزادمرد از وطن خویش بیفتاد. ( تاریخ بیهقی ص 606 ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ازراه افتادن ؛ گمراه گشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : و هم بگفتار و بکردار دیو از راه بیفتاد. ( نوروزنامه ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ازراه افتادن ؛ گمراه گشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : و هم بگفتار و بکردار دیو از راه بیفتاد. ( نوروزنامه ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ازراه افتادن ؛ گمراه گشتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : و هم بگفتار و بکردار دیو از راه بیفتاد. ( نوروزنامه ) .

پیشنهاد
٢

مهتاب بگز پیمودن ؛ کار بی حاصل کردن.

پیشنهاد

مهتاب بگز پیمودن ؛ کار بی حاصل کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهتاب بگز پیمودن ؛ کار بی حاصل کردن.