چرت زدن


مترادف چرت زدن: نیم خواب بودن، تهویم، به خواب کوتاه رفتن

معنی انگلیسی:
catnap, doze, drowse, nod, snooze

لغت نامه دهخدا

چرت زدن. [ چ ُ زَ دَ ] ( مص مرکب ) بر اثر خواب آمدن پیاپی بستن و گشودن چشمها و لحظه ای به خواب رفتن و سپس بیدار شدن. چشم ها را پیاپی بر هم نهادن و باز کردن از اثر میل به خواب. حالتی چون حالت افراد بنگ زده و تریاک کشیده داشتن ، بدین ترتیب که شخص چشمها برهم نهاده دارد و گاه بگاه سرش بطرف سینه یا شانه خم شود، باز سر راست کند و چشمها بگشاید و دوباره به حال نخست برگردد. || ناهشیار و ناآگاه بودن. غافل و بی خبر بودن ، چنانکه فی المثل گویند: اگر چرت بزنی کلاه سرت خواهد رفت. رجوع به چرت شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بخواب سبک رفتن خوب سبکی کردن و اندکی بعد بیدار شدن .
میل به خواب داشتن . چشم ها را پاپی بر هم نهادن و باز کردن از اثر میل بخواب .

جدول کلمات

نعاس

مترادف ها

caulk (فعل)
مسدود کردن، بتونه گیری کردن، زیرپوش سازی کردن، درز گرفتن، اب بندی کردن، نعل زدن، بتونه کاری کردن، شکاف و سوراخ چیزی را گرفتن، چرت زدن

catnap (فعل)
چرت زدن

snooze (فعل)
چرت زدن، بیهوده وقت گذراندن

nap (فعل)
چرت زدن، غنودن

doze (فعل)
چرت زدن

slumber (فعل)
چرت زدن، غنودن

dawdle (فعل)
چرت زدن، بیهوده وقت گذراندن

drowse (فعل)
چرت زدن، خواب الود کردن، کند شدن

فارسی به عربی

اغف , اغفاءة , غفوة , نوم

پیشنهاد کاربران

گمان می کنم این واژه انگلیسی است .
واژه short انگلیسی به مانای کوتاه است که با دگر گونش ش به چ در زمان کنونی به مانای خواب کوتاه کاربرد دارد.
چشم گرم کردن. [ چ َ / چ ِ گ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از خواب کردن اندک باشد. ( برهان ) . چشم گرم ساختن و دیده گرم کردن و مژگان گرم کردن. ( از آنندراج ) . اندکی خوابیدن. ( آنندراج ) . اندک خواب کردن. ( ناظم الاطباء ) . ابتدای خواب. ( فرهنگ نظام ) :
...
[مشاهده متن کامل]

فرودآمد از بارگی شاه نرم
بدان تا کند بر گیا چشم گرم.
فردوسی ( از آنندراج ) .
در نظر هنگامه شور قیامت جلوه داد
لحظه ای کزخواب راحت چشم ما را گرم کرد.
باقر کاشی ( از آنندراج ) .
غم بی دلبری بسیار بی آسایشم دارد
گر آتش طلعتی میبود چشمی گرم میکردم.
تأثیر ( از آنندراج ) .
عمر راحت دشمن ما رفت چون برق و نداد
آنقدر فرصت که کس چشمی تواند گرم کرد.
تأثیر ( از آنندراج ) .
رجوع به چشم گرم ساختن و چشم گرم شدن شود.

چرت میشه Nap و با فعل Take میاد
◀️ I could take a nap on that belly : میتونم روی اون شکم چرت بزنم
نیم خواب شدن ؛ چرت زدن . سنگین شدن پلک چشم بر اثر مستی یا غلبه ٔ خواب :
سکندر ز مستی شده نیم خواب
روان آب در چنگ و چنگی در آب .
نظامی .
پینکی زدن . [ ن َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) چرت زدن : آن خواجه که چون چراغ یک آب نخوردتا بود ز پرتوش کسی فیض نبردمانند چراغی که بود کم روغن از اول عمر پینکی زد تا مرد. باقر کاشی ( ازآنندراج ) .
نعاس
به چرت افتادن ؛ چرت زدن. بحالت چرت درآمدن. درچرت واقع شدن.
Take a cat - nap
Take a nap
. I took a nap in the afternoon
من بعداز ظهر چرت زدم.
take a nap=چرت زدن

بپرس