به ناخفتگیهای غمخوارگان
به درماندگیهای بیچارگان.
نظامی.
تا چه خواهی خریدن ای مغرورروز درماندگی به سیم دغل.
سعدی.
بدو گفتم ای یار پاکیزه خوی چه درماندگی پیشت آمد بگوی.
سعدی.
دوست آن دانم که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی.
سعدی.
روز درماندگی و معزولی درد دل پیش دوستان آرند.
سعدی.
بیچارگیم به چیز نگرفتی درماندگیم به هیچ نشمردی.
سعدی.
اهل اسلام از آن درماندگی خلاص یافتند. ( انیس الطالبین ص 118 ). بصفت تضرع و درماندگی مشغول گردد. ( انیس الطالبین ص 49 ). مَحَن ؛ درماندگی از همه روز رفتن و جز آن. ( از منتهی الارب ).- درماندگی به سخن ؛ زبان گرفتگی و لکنت زبان. ( از ناظم الاطباء ). لکنت ؛ عَی ، تغتغة؛ درماندگی درسخن. تهتهة؛ لکنت و درماندگی زبان به سخن. ( از منتهی الارب ). || توقف در تجارت. حال تاجری که نمی تواند وام خود را بپردازد . ( لغات فرهنگستان ).