پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)

بازدید
١١,١٣٣
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

pass on to the Great Beyond

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

pass on to the Great Beyond

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

pass on to the Great Beyond

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

pass on to the Great Beyond

پیشنهاد
٢

plead guilty ( to something )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

soon afterwards

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

soon afterwards

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

soon afterwards

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

soon afterward

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

( بلافایدة ) بلافایدة. [ ب ِ ی ِ دَ ] ( ص مرکب ) ( از: ب لا ( نفی ) فایده ) بدون فایده. بی فایده. بی سود. ( فرهنگ فارسی معین ) .

پیشنهاد
٣

go to ( great ) pains to ( do something )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

right from the word go

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

right from the word go

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

right from the word go

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

right from the word go

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

right from the word go

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

right from the word go

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

( right ) from the word go

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

( right ) from the word go

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

( right ) from the word go

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

( قوادة ) قوادة. [ ق َ دَ ] ( ع ص ) زنی را گویند که به جاها رود و زنان بجهت مردان بهم رساند، و مرد این کاره را کس کش گویند. ( برهان ) . رجوع به قَوّا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

لنبان. [ لَم ْ ] ( ص ، اِ ) زنی را گویند که از قحبگی و فاحشگی گذشته به قیادت و قوادگی مشغول باشد. یعنی کنیزها و دخترخانها به هم رساند و به قحبگی اندا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

لنبان. [ لَم ْ ] ( ص ، اِ ) زنی را گویند که از قحبگی و فاحشگی گذشته به قیادت و قوادگی مشغول باشد. یعنی کنیزها و دخترخانها به هم رساند و به قحبگی اندا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

لنبان. [ لَم ْ ] ( ص ، اِ ) زنی را گویند که از قحبگی و فاحشگی گذشته به قیادت و قوادگی مشغول باشد. یعنی کنیزها و دخترخانها به هم رساند و به قحبگی اندا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

لنبان. [ لَم ْ ] ( ص ، اِ ) زنی را گویند که از قحبگی و فاحشگی گذشته به قیادت و قوادگی مشغول باشد. یعنی کنیزها و دخترخانها به هم رساند و به قحبگی اندا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

لنبان. [ لَم ْ ] ( ص ، اِ ) زنی را گویند که از قحبگی و فاحشگی گذشته به قیادت و قوادگی مشغول باشد. یعنی کنیزها و دخترخانها به هم رساند و به قحبگی اندا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

زن به مزد فرهنگ فارسی معین ( زَ. بِ. مُ ) ( ص مر. ) دیوث ، قواد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

قرته زن . [ ق َ ت َ / ت ِ زَ ] ( ص مرکب ) مرد دیوث . ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

رومی زن رعنا ؛ کنایه از آفتاب است . ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از برهان ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زن جلب ( صفت ) آنکه زنش فاسد و نابکار است .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گردن زن . [ گ َ دَ زَ ] ( نف مرکب ) سیاف که در عرف حال جلاد گویند. ( آنندراج ) : خاک همان خصم قوی گردن است چرخ همان ظالم گردن زن است . نظامی . چن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

پشت ریز. [ پ ُ ] ( ق مرکب ) پیاپی. متوالی. پی درپی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

پشت ریز. [ پ ُ ] ( ق مرکب ) پیاپی. متوالی. پی درپی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بستان چه . [ ب ُ چ ِ / چ َ ] ( اِ مصغر ) باغچه . باغ کوچک . بستان کوچک : در موسم بهار که دریا شود جهان بستانچه ٔ تو گردد همچون بهشت گنگ . سوزنی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بستان چه . [ ب ُ چ ِ / چ َ ] ( اِ مصغر ) باغچه . باغ کوچک . بستان کوچک : در موسم بهار که دریا شود جهان بستانچه ٔ تو گردد همچون بهشت گنگ . سوزنی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دریابیگ فرهنگ فارسی عمید ( اسم ) [فارسی. ترکی] ‹دریابیگی› ( نظامی ) [منسوخ] daryābeyg بزرگ دریا؛ رئیس دریا؛ دریادار.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دریابیگ فرهنگ فارسی عمید ( اسم ) [فارسی. ترکی] ‹دریابیگی› ( نظامی ) [منسوخ] daryābeyg بزرگ دریا؛ رئیس دریا؛ دریادار.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

درنگ دادن . [ دِ رَ دَ ] ( مص مرکب ) مهلت دادن . زمان دادن : چوضحاکش آورد ناگه به چنگ یکایک ندادش زمان درنگ . فردوسی . زمانه ندادش بر آن بر درنگ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

درنگ دادن . [ دِ رَ دَ ] ( مص مرکب ) مهلت دادن . زمان دادن : چوضحاکش آورد ناگه به چنگ یکایک ندادش زمان درنگ . فردوسی . زمانه ندادش بر آن بر درنگ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

درنگ دادن . [ دِ رَ دَ ] ( مص مرکب ) مهلت دادن . زمان دادن : چوضحاکش آورد ناگه به چنگ یکایک ندادش زمان درنگ . فردوسی . زمانه ندادش بر آن بر درنگ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گریزش . [ گ ُ زِ ] ( اِمص ) اسم مصدر گریختن : کزین لشکر امروز جنگی منم به گاه گریزش درنگی منم . فردوسی . که جستی سلامت ز کام نهنگ بگاه گریزش نکرد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چالاک چنگ . [ چ َ ] ( ص مرکب ) قوی چنگ . قویدست . ماهر. تردست : شتابنده ملاح چالاک چنگ به کشتی درآمد چو پویان نهنگ . نظامی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چالاک چنگ . [ چ َ ] ( ص مرکب ) قوی چنگ . قویدست . ماهر. تردست : شتابنده ملاح چالاک چنگ به کشتی درآمد چو پویان نهنگ . نظامی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چالاک چنگ . [ چ َ ] ( ص مرکب ) قوی چنگ . قویدست . ماهر. تردست : شتابنده ملاح چالاک چنگ به کشتی درآمد چو پویان نهنگ . نظامی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چالاک چنگ . [ چ َ ] ( ص مرکب ) قوی چنگ . قویدست . ماهر. تردست : شتابنده ملاح چالاک چنگ به کشتی درآمد چو پویان نهنگ . نظامی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چالاک چنگ . [ چ َ ] ( ص مرکب ) قوی چنگ . قویدست . ماهر. تردست : شتابنده ملاح چالاک چنگ به کشتی درآمد چو پویان نهنگ . نظامی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چالاک چنگ . [ چ َ ] ( ص مرکب ) قوی چنگ . قویدست . ماهر. تردست : شتابنده ملاح چالاک چنگ به کشتی درآمد چو پویان نهنگ . نظامی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

چالاک چنگ . [ چ َ ] ( ص مرکب ) قوی چنگ . قویدست . ماهر. تردست : شتابنده ملاح چالاک چنگ به کشتی درآمد چو پویان نهنگ . نظامی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

نهنگ نیلگون ؛ تیغ. ( از آنندراج ) . کنایه از شمشیر است .