پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)

بازدید
١٥,٢٣٧
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

مصون ماندن

پیشنهاد
٣

مصون ماندن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

سلطان قلمرو خود را در تهدید می دید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

انجر و منجر. [ اَ ج َ رُ م َ ج َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع در تداول عامه ، کشاکش . کش مکش . ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

انجر و منجر. [ اَ ج َ رُ م َ ج َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع در تداول عامه ، کشاکش . کش مکش . ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

انجر و منجر. [ اَ ج َ رُ م َ ج َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع در تداول عامه ، کشاکش . کش مکش . ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

پیش آمدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تهدید شنیدن. [ ت َ ش َ / ش ِ دَ ] ( مص مرکب ) سخن ترسناک و تهدیدآمیز شنیدن : به یک کرشمه کز او دل نوید کام شنید هزار مرتبه تهدید انتقام شنید. شانی ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

امکان دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

باز پیوسته ؛ متصل : دو کشتی به هم بازپیوسته داشت میان دو کشتی رسن بسته داشت. نظامی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به جهاد پرداختن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

اول وهلت ؛ نخستین بار : او به کرات اعادت میکرد همانچه اول وهلت به ادا رسانیده بود. ( جهانگشای جوینی ) . رجوع به وهلة شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آن وهلت ؛ آن دفعه : و معین الدین پروانه در آن وهلت امیر حاجب بود. ( مسامرة الاخبار ص 41 ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آن وهلت ؛ آن دفعه : و معین الدین پروانه در آن وهلت امیر حاجب بود. ( مسامرة الاخبار ص 41 ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مصالحه کردن ؛ بخشیدن. صلح کردن : کنم مصالحه یکسربه زاهدان می کوثر به شرط آنکه نگیرند این پیاله ز دستم. یغمای جندقی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مزال اقدام ؛ لغزشگاه. جائی که قدم ها بلغزد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مزال اقدام ؛ لغزشگاه. جائی که قدم ها بلغزد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

براه انداختن. [ ب ِ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) ( از: ب راه انداختن ) براه افکندن. بیدار کردن و راه نمودن. ( آنندراج ) . راهی کردن : بال و پر شد شوق من سنگ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

براه انداختن. [ ب ِ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) ( از: ب راه انداختن ) براه افکندن. بیدار کردن و راه نمودن. ( آنندراج ) . راهی کردن : بال و پر شد شوق من سنگ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بیا برو ، ( ) داشتن لهجه و گویش تهرانی رونق ، ( ) داشتن سکه داشتن/بودن لهجه و گویش تهرانی رونق داشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

رونق شباب ؛ اول جوانی. ( یادداشت مؤلف ) . جلوه و طراوت شباب : رونق عهد شباب است دگر بستان را می رسد مژده گل بلبل خوش الحان را. حافظ.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در تجارت بودن با . . . . . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

از گذشته های دور

پیشنهاد
٠

از گذشته های دور

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

از گذشته های دور

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

مورد تاخت و تاز قرار دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

مورد تاخت و تاز قرار دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

آشوب دریا ؛ طغیان. تلاطم. انقلاب. طوفان و آشفتگی آن : مروارید نیکوتر شودبوقت بهار که دریا از آشوب آرام گیرد. ( نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آشوب دریا ؛ طغیان. تلاطم. انقلاب. طوفان و آشفتگی آن : مروارید نیکوتر شودبوقت بهار که دریا از آشوب آرام گیرد. ( نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آشوب دریا ؛ طغیان. تلاطم. انقلاب. طوفان و آشفتگی آن : مروارید نیکوتر شودبوقت بهار که دریا از آشوب آرام گیرد. ( نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

اسپانیا دوباره به هرج و مرج کشیده شد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

طشت سرنگون ؛ کنایه از آسمان : چند خونهای هرزه خواهی ریخت زیر این طشت سرنگون بلند. خاقانی. - کاسه سرنگون ؛ کنایه از آسمان : زهر است مرا غذای هرروزه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

شمرده شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شمرده شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شمرده شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شمرده شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستیاب شدن بر کسی ؛ بر او غالب گشتن. بر اوغلبه کردن. بر او دست یافتن : تو آنگه که بر من شوی دستیاب زنی بیوه راداده باشی جواب. نظامی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دستیاب شدن بر کسی ؛ بر او غالب گشتن. بر اوغلبه کردن. بر او دست یافتن : تو آنگه که بر من شوی دستیاب زنی بیوه راداده باشی جواب. نظامی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستیاب شدن بر کسی ؛ بر او غالب گشتن. بر اوغلبه کردن. بر او دست یافتن : تو آنگه که بر من شوی دستیاب زنی بیوه راداده باشی جواب. نظامی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستیاب شدن بر کسی ؛ بر او غالب گشتن. بر اوغلبه کردن. بر او دست یافتن : تو آنگه که بر من شوی دستیاب زنی بیوه راداده باشی جواب. نظامی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستیاب شدن بر کسی ؛ بر او غالب گشتن. بر اوغلبه کردن. بر او دست یافتن : تو آنگه که بر من شوی دستیاب زنی بیوه راداده باشی جواب. نظامی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستیاب شدن بر کسی ؛ بر او غالب گشتن. بر اوغلبه کردن. بر او دست یافتن : تو آنگه که بر من شوی دستیاب زنی بیوه راداده باشی جواب. نظامی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستیاب بودن بر کسی یا چیزی ؛ بر او غلبه داشتن. بر او تفوق داشتن. بر او دست یافتن : گر او را بدی بر تو بر دستیاب بایران کشیدی ردافراسیاب. فردوسی. جز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستیاب بودن بر کسی یا چیزی ؛ بر او غلبه داشتن. بر او تفوق داشتن. بر او دست یافتن : گر او را بدی بر تو بر دستیاب بایران کشیدی ردافراسیاب. فردوسی. جز ...

پیشنهاد
١

دستیاب بودن بر کسی یا چیزی ؛ بر او غلبه داشتن. بر او تفوق داشتن. بر او دست یافتن : گر او را بدی بر تو بر دستیاب بایران کشیدی ردافراسیاب. فردوسی. جز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستیاب بودن بر کسی یا چیزی ؛ بر او غلبه داشتن. بر او تفوق داشتن. بر او دست یافتن : گر او را بدی بر تو بر دستیاب بایران کشیدی ردافراسیاب. فردوسی. جز ...