پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
خسارت وارد کردن
یار دیرینه ؛ یار قدیم : ای که بر خیره همی دعوی بیهوده کنی که فلان بودت از یاران دیرینه و پیر. ناصرخسرو. یار دیرینه مرا گو بزبان توبه مده که مرا توب ...
چاکر دیرینه ؛ خادم قدیم. خادم پیر. دیرینه درگاه : به خدائی که تویی بنده بگزیده او که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی. حافظ.
بنای . . . . . گذاشتن
بنای . . . . . گذاشتن
بنای . . . . . گذاشتن
سست گوش . [ س ُ ] ( ص مرکب ) مطیع و رام و فرمانبردار. ( ناظم الاطباء ) .
سست گوش . [ س ُ ] ( ص مرکب ) مطیع و رام و فرمانبردار. ( ناظم الاطباء ) .
سست کوش . [ س ُ ] ( نف مرکب ) کاهل : نبودیم از این پیشتر سست کوش کنون گرمتر زآن برآریم جوش . نظامی ( شرفنامه ص 435 ) . کشش جستن از مردم سست کوش جواهر ...
سست ران . [ س ُ ] ( ص مرکب ) کند. آهسته . مانده : سختی ره بین و مشو سست ران سست گمانی مکن ای سخت جان . نظامی .
سست عزم . [ س ُ ع َ ] ( ص مرکب ) بی اراده . سست اراده . بی تصمیم : مردان عنان بدست توکل نداده اندتو سست عزم در گرو استخاره ای . صائب .
وارد عمل شدن
وارد عمل شدن
وارد عمل شدن
وارد عمل شدن
مأموریت داشتن. [ م َءْ ری ی َ ت َ ] ( مص مرکب ) مأمور بودن. موظف بودن. انجام دادن دستوری را برعهده داشتن.
مأموریت داشتن. [ م َءْ ری ی َ ت َ ] ( مص مرکب ) مأمور بودن. موظف بودن. انجام دادن دستوری را برعهده داشتن.
گسیل داشتن
متاع کَس میاب ؛ متاع نایاب. ( آنندراج ) : در چارسوی دهرنشان وفا مجو کاینجا متاع کس مخر و کس میاب نیست. عارف ( از آنندراج ) .
متاع غرقی ؛ آلت تناسل. ( آنندراج ) : هر چه بودش ز نقد و جنس کساد قیمت این متاع غرقی باد. شفیع اثر ( از آنندراج ) .
متاع غرقی ؛ آلت تناسل. ( آنندراج ) : هر چه بودش ز نقد و جنس کساد قیمت این متاع غرقی باد. شفیع اثر ( از آنندراج ) .
مال التجاره
پیشینگی
پسینیان. [ پ َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) ( مقابل پیشینیان ) آخریان. متأخران. آیندگان : نیکبختان بحکایت و امثال پیشینیان پند گیرنداز آن پیشتر که پسینیان ...
پسینیان. [ پ َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) ( مقابل پیشینیان ) آخریان. متأخران. آیندگان : نیکبختان بحکایت و امثال پیشینیان پند گیرنداز آن پیشتر که پسینیان ...
پسینیان. [ پ َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) ( مقابل پیشینیان ) آخریان. متأخران. آیندگان : نیکبختان بحکایت و امثال پیشینیان پند گیرنداز آن پیشتر که پسینیان ...
به مقابله برخاستن با . . . . . . .
به مقابله برخاستن با . . . . . . .
امتداد داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] ( مص مرکب ) کشیده شدن . ممتد شدن . استمرار داشتن . ممتد بودن .
امتداد دادن . [ اِ ت ِ دَ ] ( مص مرکب ) کشیدن . کشانیدن . ممتد کردن . استمرار دادن . اطاله .
امتداد داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] ( مص مرکب ) کشیده شدن . ممتد شدن . استمرار داشتن . ممتد بودن .
امتداد دادن . [ اِ ت ِ دَ ] ( مص مرکب ) کشیدن . کشانیدن . ممتد کردن . استمرار دادن . اطاله .
امتداد دادن . [ اِ ت ِ دَ ] ( مص مرکب ) کشیدن . کشانیدن . ممتد کردن . استمرار دادن . اطاله .
امتداد دادن . [ اِ ت ِ دَ ] ( مص مرکب ) کشیدن . کشانیدن . ممتد کردن . استمرار دادن . اطاله .
مخوفات. [ م َ ] ( ع اِ ) بیم ها. خطرها. ( از ناظم الاطباء ) .
مخوفات. [ م َ ] ( ع اِ ) بیم ها. خطرها. ( از ناظم الاطباء ) .
مخوفات. [ م َ ] ( ع اِ ) بیم ها. خطرها. ( از ناظم الاطباء ) .
مخوفات. [ م َ ] ( ع اِ ) بیم ها. خطرها. ( از ناظم الاطباء ) .
به مرور ؛ کم کم. اندک اندک. تدریجاً. آهسته آهسته. متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان.
به مرور ؛ کم کم. اندک اندک. تدریجاً. آهسته آهسته. متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان.
به مرور ؛ کم کم. اندک اندک. تدریجاً. آهسته آهسته. متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان.
به مرور ؛ کم کم. اندک اندک. تدریجاً. آهسته آهسته. متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان.
به مرور ؛ کم کم. اندک اندک. تدریجاً. آهسته آهسته. متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان.
به مرور ؛ کم کم. اندک اندک. تدریجاً. آهسته آهسته. متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان.
به مرور ؛ کم کم. اندک اندک. تدریجاً. آهسته آهسته. متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان.
به مرور ؛ کم کم. اندک اندک. تدریجاً. آهسته آهسته. متدرجاً: به مرور دهور، به مرور زمان.
به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .
به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .
به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .
به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .