پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)
متصرف شدن ؛ در تصرف خود گرفتن. بدست آوردن. || آرمیدن با دختر یا زن. جماع کردن. و بیشتر در مورد دوشیزه به کار رود : امیرهوشنگ دختر را متصرف شد. . . ...
متصرف شدن ؛ در تصرف خود گرفتن. بدست آوردن. || آرمیدن با دختر یا زن. جماع کردن. و بیشتر در مورد دوشیزه به کار رود : امیرهوشنگ دختر را متصرف شد. . . ...
گوشه و کنار
به نزدیکان ِ ؛ به حوالی ِ. به قرب ِ : چون به نزدیکان نشابور رسیدند خبر مرگ هارون شنیدند. ( تاریخ سیستان ) . چون به نزدیکان سیستان رسید. ( تاریخ سیستا ...
دوروبریها ؛ اطرافیان. حاشیه نشینان. ( یادداشت مؤلف ) .
به نزدیکان ِ ؛ به حوالی ِ. به قرب ِ : چون به نزدیکان نشابور رسیدند خبر مرگ هارون شنیدند. ( تاریخ سیستان ) . چون به نزدیکان سیستان رسید. ( تاریخ سیستا ...
دوروبریها ؛ اطرافیان. حاشیه نشینان. ( یادداشت مؤلف ) .
دوروبریها ؛ اطرافیان. حاشیه نشینان. ( یادداشت مؤلف ) .
در گوشه و کنار. . . . . .
در گوشه و کنار
در گوشه و کنار
در گوشه و کنار. . . . . . .
ترتیب داده . [ ت َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) منظم و نیورادداده . ( ناظم الاطباء ) . مرتب . ترتیب داده شده . ( فرهنگ نظام ) .
خوش ترتیب
ترتیب داده . [ ت َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) منظم و نیورادداده . ( ناظم الاطباء ) . مرتب . ترتیب داده شده . ( فرهنگ نظام ) .
به ترتیبی که . . . . . . . . .
به ترتیبی که . . . . . . . . .
به ترتیبی که . . . . . . . . .
به ترتیبی که . . . . . . . . .
به ترتیبی که . . . . . . . . .
به ترتیبی که . . . . . . . . .
به ترتیبی که . . . . . . . . .
ترتیب دادن
( به بار آوردن ) معنی اصطلاح - > به بار آوردن نتیجه دادن؛ باعث شدن مثال: سیل آن سال خسارت زیادی به بار آورد.
( به بار آوردن ) معنی اصطلاح - > به بار آوردن نتیجه دادن؛ باعث شدن مثال: سیل آن سال خسارت زیادی به بار آورد.
( به بار آوردن ) معنی اصطلاح - > به بار آوردن نتیجه دادن؛ باعث شدن مثال: سیل آن سال خسارت زیادی به بار آورد.
( به بار آوردن ) معنی اصطلاح - > به بار آوردن نتیجه دادن؛ باعث شدن مثال: سیل آن سال خسارت زیادی به بار آورد.
اشغال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ شُغْل و شُغُل و شَغَل. ( منتهی الارب ) ( مؤید الفضلاء ) . شغلها. ( غیاث ) . کارها : ای خواجه بزرگ گر اشغال نی ترا برگیر ج ...
اشغال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ شُغْل و شُغُل و شَغَل. ( منتهی الارب ) ( مؤید الفضلاء ) . شغلها. ( غیاث ) . کارها : ای خواجه بزرگ گر اشغال نی ترا برگیر ج ...
واپس دادن . [ پ َ دَ ] ( مص مرکب ) بازپس دادن . دوباره پس دادن . ( ناظم الاطباء ) . رد. رد کردن . مسترد داشتن : قبا تنگ آید از سروش چمن را درم واپس د ...
واپس دادن . [ پ َ دَ ] ( مص مرکب ) بازپس دادن . دوباره پس دادن . ( ناظم الاطباء ) . رد. رد کردن . مسترد داشتن : قبا تنگ آید از سروش چمن را درم واپس د ...
واپس دادن . [ پ َ دَ ] ( مص مرکب ) بازپس دادن . دوباره پس دادن . ( ناظم الاطباء ) . رد. رد کردن . مسترد داشتن : قبا تنگ آید از سروش چمن را درم واپس د ...
واپس دادن . [ پ َ دَ ] ( مص مرکب ) بازپس دادن . دوباره پس دادن . ( ناظم الاطباء ) . رد. رد کردن . مسترد داشتن : قبا تنگ آید از سروش چمن را درم واپس د ...
یاری رساندن
دست موزه . [ دَ زَ / زِ ] ( اِ مرکب ) دستکش . موزه ٔ دست ، یعنی جامه که به اندام کف و انگشتان دست دوزند، برای حفظ دست از سرما یا آفتاب یا گردوغبار و ...
اشرار خلق:بدان مردم، شرور ترین مردمان ( ( مرد مسافر با خود گفت: اگر چه دیو از اشرار خلق خداست. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ...
بیان نامه
بیان نامه
خسارت وارد کردن
یار دیرینه ؛ یار قدیم : ای که بر خیره همی دعوی بیهوده کنی که فلان بودت از یاران دیرینه و پیر. ناصرخسرو. یار دیرینه مرا گو بزبان توبه مده که مرا توب ...
چاکر دیرینه ؛ خادم قدیم. خادم پیر. دیرینه درگاه : به خدائی که تویی بنده بگزیده او که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی. حافظ.
بنای . . . . . گذاشتن
بنای . . . . . گذاشتن
بنای . . . . . گذاشتن
سست گوش . [ س ُ ] ( ص مرکب ) مطیع و رام و فرمانبردار. ( ناظم الاطباء ) .
سست گوش . [ س ُ ] ( ص مرکب ) مطیع و رام و فرمانبردار. ( ناظم الاطباء ) .
سست کوش . [ س ُ ] ( نف مرکب ) کاهل : نبودیم از این پیشتر سست کوش کنون گرمتر زآن برآریم جوش . نظامی ( شرفنامه ص 435 ) . کشش جستن از مردم سست کوش جواهر ...
سست ران . [ س ُ ] ( ص مرکب ) کند. آهسته . مانده : سختی ره بین و مشو سست ران سست گمانی مکن ای سخت جان . نظامی .
سست عزم . [ س ُ ع َ ] ( ص مرکب ) بی اراده . سست اراده . بی تصمیم : مردان عنان بدست توکل نداده اندتو سست عزم در گرو استخاره ای . صائب .
وارد عمل شدن