پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
بی منتها ؛ بی نهایت. بی پایان. بی حد. بسیار : مالی سخت بی منتها و عظیم بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 260 ) . حکم او بی علت است و صنع او بی آلت است ذات ...
از مبداء تا منتها ؛ ازاول تا آخر و از آغاز تا انجام. ( ناظم الاطباء ) .
از مبداء تا منتها ؛ ازاول تا آخر و از آغاز تا انجام. ( ناظم الاطباء ) .
به منتها رسیدن ؛ به پایان رسیدن. سپری شدن : چو به منتها رسد گل برود قرار بلبل همه خلق را خبر شد غم دل که می نهفتم. سعدی. - به منتهای چیزی رسیدن ؛ ...
به منتها رسیدن ؛ به پایان رسیدن. سپری شدن : چو به منتها رسد گل برود قرار بلبل همه خلق را خبر شد غم دل که می نهفتم. سعدی. - به منتهای چیزی رسیدن ؛ ...
از مبداء تا منتها ؛ ازاول تا آخر و از آغاز تا انجام. ( ناظم الاطباء ) .
اطلاع حاصل کردن
اطلاع حاصل کردن
اطلاع حاصل کردن
اطلاع حاصل کردن
اطلاع حاصل کردن
متصرف شدن ؛ در تصرف خود گرفتن. بدست آوردن. || آرمیدن با دختر یا زن. جماع کردن. و بیشتر در مورد دوشیزه به کار رود : امیرهوشنگ دختر را متصرف شد. . . ...
متصرف شدن ؛ در تصرف خود گرفتن. بدست آوردن. || آرمیدن با دختر یا زن. جماع کردن. و بیشتر در مورد دوشیزه به کار رود : امیرهوشنگ دختر را متصرف شد. . . ...
متصرف شدن ؛ در تصرف خود گرفتن. بدست آوردن. || آرمیدن با دختر یا زن. جماع کردن. و بیشتر در مورد دوشیزه به کار رود : امیرهوشنگ دختر را متصرف شد. . . ...
گوشه و کنار
دوروبریها ؛ اطرافیان. حاشیه نشینان. ( یادداشت مؤلف ) .
به نزدیکان ِ ؛ به حوالی ِ. به قرب ِ : چون به نزدیکان نشابور رسیدند خبر مرگ هارون شنیدند. ( تاریخ سیستان ) . چون به نزدیکان سیستان رسید. ( تاریخ سیستا ...
به نزدیکان ِ ؛ به حوالی ِ. به قرب ِ : چون به نزدیکان نشابور رسیدند خبر مرگ هارون شنیدند. ( تاریخ سیستان ) . چون به نزدیکان سیستان رسید. ( تاریخ سیستا ...
دوروبریها ؛ اطرافیان. حاشیه نشینان. ( یادداشت مؤلف ) .
دوروبریها ؛ اطرافیان. حاشیه نشینان. ( یادداشت مؤلف ) .
در گوشه و کنار
در گوشه و کنار. . . . . .
در گوشه و کنار
در گوشه و کنار. . . . . . .
ترتیب داده . [ ت َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) منظم و نیورادداده . ( ناظم الاطباء ) . مرتب . ترتیب داده شده . ( فرهنگ نظام ) .
خوش ترتیب
ترتیب داده . [ ت َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) منظم و نیورادداده . ( ناظم الاطباء ) . مرتب . ترتیب داده شده . ( فرهنگ نظام ) .
به ترتیبی که . . . . . . . . .
به ترتیبی که . . . . . . . . .
به ترتیبی که . . . . . . . . .
به ترتیبی که . . . . . . . . .
به ترتیبی که . . . . . . . . .
به ترتیبی که . . . . . . . . .
به ترتیبی که . . . . . . . . .
ترتیب دادن
( به بار آوردن ) معنی اصطلاح - > به بار آوردن نتیجه دادن؛ باعث شدن مثال: سیل آن سال خسارت زیادی به بار آورد.
( به بار آوردن ) معنی اصطلاح - > به بار آوردن نتیجه دادن؛ باعث شدن مثال: سیل آن سال خسارت زیادی به بار آورد.
( به بار آوردن ) معنی اصطلاح - > به بار آوردن نتیجه دادن؛ باعث شدن مثال: سیل آن سال خسارت زیادی به بار آورد.
( به بار آوردن ) معنی اصطلاح - > به بار آوردن نتیجه دادن؛ باعث شدن مثال: سیل آن سال خسارت زیادی به بار آورد.
اشغال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ شُغْل و شُغُل و شَغَل. ( منتهی الارب ) ( مؤید الفضلاء ) . شغلها. ( غیاث ) . کارها : ای خواجه بزرگ گر اشغال نی ترا برگیر ج ...
اشغال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ شُغْل و شُغُل و شَغَل. ( منتهی الارب ) ( مؤید الفضلاء ) . شغلها. ( غیاث ) . کارها : ای خواجه بزرگ گر اشغال نی ترا برگیر ج ...
واپس دادن . [ پ َ دَ ] ( مص مرکب ) بازپس دادن . دوباره پس دادن . ( ناظم الاطباء ) . رد. رد کردن . مسترد داشتن : قبا تنگ آید از سروش چمن را درم واپس د ...
واپس دادن . [ پ َ دَ ] ( مص مرکب ) بازپس دادن . دوباره پس دادن . ( ناظم الاطباء ) . رد. رد کردن . مسترد داشتن : قبا تنگ آید از سروش چمن را درم واپس د ...
واپس دادن . [ پ َ دَ ] ( مص مرکب ) بازپس دادن . دوباره پس دادن . ( ناظم الاطباء ) . رد. رد کردن . مسترد داشتن : قبا تنگ آید از سروش چمن را درم واپس د ...
واپس دادن . [ پ َ دَ ] ( مص مرکب ) بازپس دادن . دوباره پس دادن . ( ناظم الاطباء ) . رد. رد کردن . مسترد داشتن : قبا تنگ آید از سروش چمن را درم واپس د ...
یاری رساندن
دست موزه . [ دَ زَ / زِ ] ( اِ مرکب ) دستکش . موزه ٔ دست ، یعنی جامه که به اندام کف و انگشتان دست دوزند، برای حفظ دست از سرما یا آفتاب یا گردوغبار و ...
اشرار خلق:بدان مردم، شرور ترین مردمان ( ( مرد مسافر با خود گفت: اگر چه دیو از اشرار خلق خداست. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ...
بیان نامه
بیان نامه