پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)

بازدید
١١,٠٥٣
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ملزم شدن/گشتن/گردیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شرکت داشتن در

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شرکت/حضور داشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شرکت داشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زورمندانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

وصول دستور

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شرط اساسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

الحاق افتادن به. . . ؛ پیوستن. منضم شدن. ملحق شدن : و آنچه از جهة پارسیان بدان الحاق افتاده است شش باب است. ( کلیله و دمنه ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

استفسار کردن ؛ پرسیدن. مسئلت کردن. استخبار.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رهسپار دیار عدم یا نیستی یا آن جهان شدن ؛ مردن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رهسپار دیار عدم یا نیستی یا آن جهان شدن ؛ مردن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رهسپار دیار عدم یا نیستی یا آن جهان شدن ؛ مردن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رهسپار دیار عدم یا نیستی یا آن جهان شدن ؛ مردن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جامه ٔ سرخ پوشیدن . [ م َ / م ِ ی ِ س ُ دَ ] ( مص مرکب ) در غضب آمدن . در عهد قدیم ملوک هنگام قهر و غضب جامه ٔ سرخ می پوشیدند. ( بهار عجم ) : پرید رن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( آب شنگرفی ) ( بِ شَ گَ ) ( اِمر. ) کنایه از: شراب سرخ ، اشک خونین .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( آب شنگرفی ) ( بِ شَ گَ ) ( اِمر. ) کنایه از: شراب سرخ ، اشک خونین .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( آب شنگرفی ) ( بِ شَ گَ ) ( اِمر. ) کنایه از: شراب سرخ ، اشک خونین .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

( آب شنگرفی ) ( بِ شَ گَ ) ( اِمر. ) کنایه از: شراب سرخ ، اشک خونین .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

طفل خونین ؛ کنایه از خورشید است : برشکافد صبا مشیمه شب طفل خونین بخاور اندازد. خاقانی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دست بر ترکش زدن ؛ مهیای جنگ شدن.

پیشنهاد
٠

دست بر ترکش زدن ؛ مهیای جنگ شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

مغتنم شمردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

( همین که همینکه ) بمحض اینکه : همینکه مرا دید فرارکرد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

( همین که همینکه ) بمحض اینکه : همینکه مرا دید فرارکرد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( همین که همینکه ) بمحض اینکه : همینکه مرا دید فرارکرد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( همین که همینکه ) بمحض اینکه : همینکه مرا دید فرارکرد.

پیشنهاد
٣

( همین که همینکه ) بمحض اینکه : همینکه مرا دید فرارکرد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

( همین که همینکه ) بمحض اینکه : همینکه مرا دید فرارکرد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

منهزم شدن ؛ شکست خوردن و فرار کردن و مغلوب شدن. ( ناظم الاطباء ) . شکست خوردن. ( زمخشری ) : هر شاه کو ز لشکر تو منهزم شود بسته ره هزیمتش از کوهسار با ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

منهزم. [م ُ هََ زِ ] ( ع ص ) از میان جنگ گریزنده و لشکر شکست خورده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . شکست خورده و شکسته شده و لشکر شکست خورده و مغلوب شده و فرا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

منهزم. [م ُ هََ زِ ] ( ع ص ) از میان جنگ گریزنده و لشکر شکست خورده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . شکست خورده و شکسته شده و لشکر شکست خورده و مغلوب شده و فرا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

منهزم کردن ؛ شکست دادن و غالب آمدن بر دشمن. ( ناظم الاطباء ) . منهزم ساختن ؛ منهزم کردن. ( ناظم الاطباء ) . شکست دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

منهزم کردن ؛ شکست دادن و غالب آمدن بر دشمن. ( ناظم الاطباء ) . منهزم ساختن ؛ منهزم کردن. ( ناظم الاطباء ) . شکست دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

منهزم کردن ؛ شکست دادن و غالب آمدن بر دشمن. ( ناظم الاطباء ) . منهزم ساختن ؛ منهزم کردن. ( ناظم الاطباء ) . شکست دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مبرم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اقران

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اقران

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

اقران

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اعلام یافتن ؛ آگهی یافتن. باخبر شدن. واقف شدن : امید و بیم من از روزگار زایل شد که یافتم ز بد و نیک روزگار اعلام. مسعودسعد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اعلام یافتن ؛ آگهی یافتن. باخبر شدن. واقف شدن : امید و بیم من از روزگار زایل شد که یافتم ز بد و نیک روزگار اعلام. مسعودسعد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اعلام یافتن ؛ آگهی یافتن. باخبر شدن. واقف شدن : امید و بیم من از روزگار زایل شد که یافتم ز بد و نیک روزگار اعلام. مسعودسعد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اعلام یافتن ؛ آگهی یافتن. باخبر شدن. واقف شدن : امید و بیم من از روزگار زایل شد که یافتم ز بد و نیک روزگار اعلام. مسعودسعد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اعلام یافتن ؛ آگهی یافتن. باخبر شدن. واقف شدن : امید و بیم من از روزگار زایل شد که یافتم ز بد و نیک روزگار اعلام. مسعودسعد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اعلام یافتن ؛ آگهی یافتن. باخبر شدن. واقف شدن : امید و بیم من از روزگار زایل شد که یافتم ز بد و نیک روزگار اعلام. مسعودسعد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ترک مخاصمه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ترک مخاصمه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به زحمت

پیشنهاد
٠

روانه راه کردن ؛ به سفر فرستادن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به صلاح باز آوردن:آشتی دادن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۳۷ ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به صلاح باز آوردن:آشتی دادن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۳۷ ) .