پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)
در محاصره افتادن
بروز هیجان
مراجعت کردن
بی معطلی
بدون معطلی
بدون معطلی
فروبسته نظر. [ ف ُ ب َ ت َ / ت ِ ن َ ظَ ] ( ص مرکب ) محروم از بینائی : تا شریکان ترا بیش نبیند در راه از جهان بی تو فروبسته نظر باد پدر. خاقانی .
فروبسته نظر. [ ف ُ ب َ ت َ / ت ِ ن َ ظَ ] ( ص مرکب ) محروم از بینائی : تا شریکان ترا بیش نبیند در راه از جهان بی تو فروبسته نظر باد پدر. خاقانی .
تلافی افتادن. [ ت َ اُ دَ ] ( مص مرکب ) جبران شدن. رسیدن پاداش چیزی یا عملی. دریافتن عوض : زندگانی خداوند دراز باد، تا جهان است چنین حالها می بوده اس ...
تلافی افتادن. [ ت َ اُ دَ ] ( مص مرکب ) جبران شدن. رسیدن پاداش چیزی یا عملی. دریافتن عوض : زندگانی خداوند دراز باد، تا جهان است چنین حالها می بوده اس ...
گردن به دعوی افراشتن ؛ قد علم کردن. سر کشیدن : هرکه گردن به دعوی افرازد دشمن از هر طرف بر او تازد. سعدی.
زبان به دعوی عشق گشادن ؛ لاف عشق زدن : خلقی زبان به دعوی عشقش گشاده اند ای من فدای آنکه دلش با زبان یکیست. حافظ.
حاضر شدن فرمانده نیروهای روسیه در قفقاز حاضر نشد حتی در این باره گفتگو کند و میرزا مسعود را فورا به تبریز برگردانید
حاضر شدن فرمانده نیروهای روسیه در قفقاز حاضر نشد حتی در این باره گفتگو کند و میرزا مسعود را فورا به تبریز برگردانید
نیم نظر. [ ن َ ظَ ] ( اِ مرکب ) اندک التفاتی . مختصر عنایتی : آنچه سلطان کند به نیم نظرنکند دولت این درست بدان . فرخی . صد ملک دل به نیم نظر می توان ...
موافقت داشتن
حتی المقدور
حتی المقدور
حتی المقدور
حتی المقدور
سد کردن. [ س َک َ دَ ] ( مص مرکب ) بستن و استوار کردن : از چه کنی سد در داد و ستد فایده در داد و ستد میرسد. ایرج میرزا. رجوع به سد شود.
به درازا کشیدن
به درازا کشیدن
بلندنام ؛ نیکنام و مشهور. ( ناظم الاطباء ) : بلندنام همام از بلندنام گهر بزرگوار امیر از بزرگوار تبار. فرخی. ستوده پدر خویش و شمع گوهر خویش بلندنام ...
بلندنام ؛ نیکنام و مشهور. ( ناظم الاطباء ) : بلندنام همام از بلندنام گهر بزرگوار امیر از بزرگوار تبار. فرخی. ستوده پدر خویش و شمع گوهر خویش بلندنام ...
بلندستاره ؛ خوش اقبال. سعید. بلنداختر. بلندکوکب.
بلندستاره ؛ خوش اقبال. سعید. بلنداختر. بلندکوکب.
سر به فلک کشیده
سر به فلک کشیده
باوجود. [ وُ ] ( ص مرکب ) باکفایت. باعرضه. باشخصیت. کس. صاحب وجود. || ( بکسرِحرف آخر یعنی �دال �، حرف اضافه مرکب و گاه حرف ربطمرکب ) اگرچه. با وصف ِ. ...
باوجود. [ وُ ] ( ص مرکب ) باکفایت. باعرضه. باشخصیت. کس. صاحب وجود. || ( بکسرِحرف آخر یعنی �دال �، حرف اضافه مرکب و گاه حرف ربطمرکب ) اگرچه. با وصف ِ. ...
باوجود. [ وُ ] ( ص مرکب ) باکفایت. باعرضه. باشخصیت. کس. صاحب وجود. || ( بکسرِحرف آخر یعنی �دال �، حرف اضافه مرکب و گاه حرف ربطمرکب ) اگرچه. با وصف ِ. ...
احداث دَهر؛ سختیهای زمانه. بلاهای روزگار.
احداث دَهر؛ سختیهای زمانه. بلاهای روزگار.
احداث دَهر؛ سختیهای زمانه. بلاهای روزگار.
احداث دَهر؛ سختیهای زمانه. بلاهای روزگار.
استقامت رأی ؛ ثبات اراده.
دربندان دادن . [ دَ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) محاصره دادن . محاصره کردن . حصار دادن : ملک الموت داده دربندان حصن عمر ترا و تو خندان . سنائی . بر این م ...
نیایشگه. [ ی ِ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) نیایشگاه. نیایشخانه. عبادتگاه. معبد : برهمن چنین گفت کاین جایگاه نیایشگه ماست در سال و ماه. اسدی.
نیایشگه. [ ی ِ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) نیایشگاه. نیایشخانه. عبادتگاه. معبد : برهمن چنین گفت کاین جایگاه نیایشگه ماست در سال و ماه. اسدی.
یکی پس از دیگری
سرپیچ. [ س َ ] ( نف مرکب ) سرپیچنده از فرمان و دستور. || ( اِمرکب ) آنچه به سر پیچند. دستار. عمامه : ماننده مار پیچ برپیچ پیچیده سر از کلاه و سرپیچ. ...
نقشهٔ کاری را به اجرا درآوردن
نقشهٔ کاری را به اجرا درآوردن
نقشهٔ کاری را به اجرا درآوردن
کیسه دوختن لهجه و گویش تهرانی نقشه کشیدن برای کسی
نیل درکشیدن ؛ داغ نهادن. کبود کردن : زبس کز گاز نیلش درکشیدی ز برگ گل بنفشه بردمیدی. نظامی.
نیل درکشیدن ؛ داغ نهادن. کبود کردن : زبس کز گاز نیلش درکشیدی ز برگ گل بنفشه بردمیدی. نظامی.
سرچشمه نیل ؛ کنایه از شرم زن : به سرچشمه نیل رغبت نمود که آن پایه را دیده نادیده بود. نظامی.
سرچشمه نیل ؛ کنایه از شرم زن : به سرچشمه نیل رغبت نمود که آن پایه را دیده نادیده بود. نظامی.