اشغال کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
ساکن شدن، اشغال کردن، جا گرفتن، جایگیر شدن
سرگرم کردن، مشغول کردن، اشغال کردن، تصرف کردن
جلب کردن، اشغال کردن، درشت نوشتن، احتکار کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پر کردن
به اشغال درآوردن
به تصرف خود درآوردن
شهر یا خانه ای را تصرف کردن
تصرف