هم رای بودن


معنی انگلیسی:
agree, consort, subscribe, unison
sympathize

مترادف ها

agree (فعل)
موافقت کردن، اشتی دادن، متفق بودن، درست کردن، موافق بودن، پسند امدن، ترتیب دادن، جلوس کردن، سازش کردن، تن در دادن به، هم رای بودن

concur (فعل)
موافقت کردن، هم رای بودن، دمساز شدن

فارسی به عربی

وافق

پیشنهاد کاربران

بپرس