پیشنهادهای صمد توحیدی (١,٣٢٥)
قوای نفسانی:" ( گوه های خُودِشی ". توانهای خودشی. )
جسم ذی حیات مرکب است:کالبد ( زیمند: ذی نفس ) درهم است. ترکیب:تِرکیپ:کیپ دیگر. کاپ دیگر. کوپ دیگر.
قوای نفس در موجودات مختلف:" توانهای ( گوه های ) خویش در پدیدارهای جورواجور ".
" خرد کنشی ":عقل فعال. " خرد واکنشی ":عقل منفعل. " خرد کاری ":عقل فعلی.
" رُخِش و روآور. نمودش. نمادش":توجیه
" رُخش و اَرج نهاد ":توجیه و اهمیت موضوع
فایده واهمیت موضوع:" سود وارج نهاد "
" پیوند گُوه های رویی و زیری. نمایی و نانمایی. درونی و بیرونی ":ارتباط قوای باطنی و ظاهری.
" گوهء جُنبنده ":قوهء محرکه.
خرد ، یابش، گمان، پنداشت. :عقل ، حس، ظن. و تخیل
" نوبت ":سرویس. نوبت خودرو. نوبت خوراک . . . . . نوبت گرفت رفت باخودرو. نوبت خوراک بود رفت ( خود نوبت سلف سرویس ) . سلف سرویس :نوبت خود، خود نوب ...
" خردِ گِروی و خردِ نِگری ":عقل عملی و عقل نظری.
خرد کاری و خرد نگری:عقل عملی و عقل نظری
بیننده است پس دیدا، دیدا نام کننده ( اسم فاعل ) است. ودیده ( نام شده ویا اسم مفعول ) آن است
مبصِر ومبصَر :" دیدا و دیده ". " نامِ کننده دیدا. و نام ِشونده:دیده ) به جای اسم فاعل و اسم مفعول. دیدگر و دیده یا دیدا و دیده. بیننده و دیده شده.
" بیننده و دیده ( دیده شده ) ":باصره و مبصر
" زنده مند ":ذی حیات.
( اندیشه ) خردکاری. خردپرکار. خردتلاشگر. خردکوشنده. کوششگر.
چشنده و چشایه:ذایقه و طعم.
" چشایی و چشش ":ذائقه و طعم
نفس حاضر و غایب:خود آماده و خودِ ناآماده.
خرد وانما. خرد بازنما. خردواکنشگر. عقل انفعال:خرد واکنش#کنشگر.
لامسه و ملموس:" پسوایی و پسوده ".
متعلقات نفس:" بستش های خویش ".
اتلاف:افتادن تِلپِید به لری تِلپِس فروافتادن.
" سنجش ازنگرشی که می گوید خود ( خویش ) جنبندهء خویش ( خود ) است ":انتقاد از نظریه ای که میگوید نفس محرک خوداست.
" آمده و نیامده ":حاضر و غایب. است ونیست:حاضر ( است ) و حاضر ( نیست ) .
" تک و توک ":جمع و فرد. توک دسته ای از چیزی مانند پشم و یا مو.
امن به دستش ندارم:اعتماد به او ندارم. در ( " گِرد و پَر" :جمع و فرد. )
" بَهر ":قسط. قسط غذای من:بهر خوراک ( غذای ) من.
" گوهء یابشه ":قوهء حساسه. قوهء حاسه:" گوهء یابشگر ".
گوهء خوراکی و یا گوهءرویندگی:قوهء غازیه ویا گوهء نامیه.
رونمایی شناسهء خود ( خویش ) :توجیه تعریف نفس
( " شناسهء خویش ":تعریف نفس. شناسهء خود ) .
" گُوهء یابِش ": قُوِهء حاسه.
ناخودور. ناخودورز. ناخودورزند. ناخودورزنده. ناخود ورزندگی. ناخودورزندگیان. ناخودورزندگیانگی. در اینجا پسوندها و پیشوندها جایگاه خود رادر زبان فارسی ...
دگرگشت. دگرگشته. دگرگشتانه و. . . . . واروگشت. واروگشته. واروگردیده. واروگرانه. واروگران. وارومند. مندان. مندآنه. مندانی. مندانش. مندانشه. :مسخ.
دگرانه. دگرانگی. دگورزند. دگورزنده . دگرورزندگی. دگورزندگیان. دگرورزندگیانگی ها. ان:مسخ.
دگرمند. دگرمنده. دگرمندگی. دگرا. دگرور. دگرورز. دگرش. وگرند. دگرنده. دگرامد. دگرامَدِگی. [در زبان شیرین فارسی پیشوندها و پسوند ها جایگاه پایه ای را ...
دِگَرِه. دِگَرِشِه. دِگَرِگِی. دیگریده. ناخُود. دِیگرِش. دگرش. دگرش یافت. دگرش یافته. دگرش یاب. دگرش یابی. دگرش یابیده:مسخ.
هستی که هست وخدا نیست. جهان آفرینش:ماسوا الله. غیر خدا. آنچه خدا آن را آفریده است.
ماسوی الله:چیزی که خدا نیست. جهان آفرینش. آنچه را خدا آفریده است. این وآن جهان. همهء آفرینش.
هست ناخدا. باشِش ناخدا. هست وخدانیست و آفریدهء خداست:ماسوی الله.
سوی الله:آفرینش. جهان آفرینش.
" آفرینشه. آفرینشی ":ماسوی الله
گذشت زمان. بازهء زمان. بازهء مکان. بازه های زمانی و مکانی :اقتضا ی زمانی و مکانی. بازهء جایگاهی. بازه های جایگاهی. گذشت مکان. گذشت زمانی. گذشت مکانی. ...
روت به آنها باشد. چشمت به آنها باشد. روبرنگردانی. چشم بر نگردانی :مواظب و مراقب.
" در کِرِّبودن ":مواظب و مراقب هر چیزی بودن. در کرش باش. در کرّ باش . درکرشان باش :مواظبت و مراقبت کن.
"ویردار":مواظب. مواظبت. مراقب. مراقبت. ویردار کسی بودن. ویردار چیزی بودن:مواظب و مراقب کسی و یا چیزی و یا خود ودیگران بودن.
" درآمد همه ای. درآمد کلی. درآمد همگانی. درامدا. درآمدا. درامدش. درآمدش ":General interoduction