پیشنهادهای صمد توحیدی (١,٣٢٥)
آفرینش آگاه. آفرینش آگاهی:عالم ماسوی الله . آگاهی آفرینش آگاهِ آفرینش: آفرینش آگاه:عالم الماسوی. عالم الخلق. عارف المخلوقات. عارف الخلق. بصیرالماسوی.
آفرینش شناس. آفرینش دان:علم ما سوی الله.
" آفرینش شناسی. آفرینش شناس ":علم ماسوی الله:آفرینش. جهان آفرینش.
ساختار. ساختامندانه. ساختش. ساختشی. ساختشیمند. ساختشیمندانه. ساختشیمندانگی. ساختشیمندانگیوار، وارانه. ساختکی. ساختکوار. ساختگرایانگی.
" بودن و نمودن ":کون و مکان. " باش و جاش ":کون و مکان. با و جا:کون ومکان. بایش و جایش. باییدن وجاییدن. بایمان و جایمان . . . . . .
ایرشت و آورد:کون وفساد. ایرشت همان عرض است که یورش هم می گوییم. یورش بردن و ایرشت آوردن به پدیده ای. به روند کالبد و فرا کالبد و خرد:فیزیک و متافیزی ...
" جهان برف وآفتاب ":عالم کون وفساد.
" جهانِ شور وشر " :جهان انگیزه و انگیخته.
چه کسانی از نبود آزمایشگاه در رنجش می باشند.
خانهء بودن و فرسودن. خانهء بودش و فرسودش. خانهء بودایی و فرسودایی. لیر بین و نین، به لکی.
بودایی و فرسودایی:کون و فساد. کونش و فسادش:کون وفساد.
بودک وفرسودک:کوین و فساد.
" جنبش گوهرین خویش ":حرکت جوهری نفس.
جنبش گوهرین. گوهرین جنبش. گوهر روند. گوهرش روند. گوهرش جنبش. گوهر جنب. جنب گوهر. گوهرا جنبش. گوهرا جنب. جنب گوهرا. گوهرا جنبشا. جنبا گوهرا. گوهرش رون ...
" آورد روان ":احضار روح. دانشی که امروزه روز به آن بسیار پرداخته شده است و در پنج قاره روند روای خود را به دست آورده است. تا روان باوری آزمایشگاهی گر ...
آنجا که شراب لر بگفتند دوغ است. تا آنکه بنوشند چه خوش آروغ است بهتر ز هر آن نوشیدنی می باشد دل را به چو چشمی جهان افروغ است شهرام. ص
" سَده های پسین ":رنسانس قرون وسطی:قرون آخری. سده های میانی:سده های سپسی. سده های سپسین. سده های سپس. سپسین سدگان. سده های اولی. سده های میانی. سده ...
فردای دانشوری:شب صبح دانشوری. زودکار دانشوری. رنسانس.
" ورزانشگری ":سفسطه گری. " فرزانشگری ":فلسفه گری.
کرانی. ستونی. ؛ کرانی:افقی. کران:افق. ستون: عمود.
" هر چه هست. هرچه خودتان می خورید. هرچه خودتان دارید ":ماحضر. ما حضری.
" زِم. گروه. بُرّ . بهره. بیشه. دسته. جَلِّه. بسیار تِلُو. چند. بسی. بستی. ":جماعت.
" نماز تک ":نماز فراداهرکسی برای خود تک وتنها نماز را به جا می آورد و می خواند. " نمازباهم و گروه و گر وهی ":نماز جماعت که پیشنماز در جلو وپسنماز در ...
باور ناسخته:اعتقاد غیر جازم
باور. باورمندی. باورمندان. پذیرش. گردن نهادن:اعتقاد.
درست بی کم و کاست. درست بی کاست وکم. بجا داشتم. بجا دانستم. :اطمینان.
آسوده. آرام. استوار. دلجا. دلگرم. دل بجا. آسوده. دانستم، دانستم کار انجام می گیرد. امید وار. سرراست درست است. راست است. دروغ نیست:اطمینان.
" روا و دستنهیی. انگشتنه. انگشتنهی. روا داشت و انگشنمایی نمود ":تصدیق و تایید. روایافت دوستش روند. روا و رو شد. روروا. روارو. روادست. دستروا:تصدیق و ...
رواداشت. روادانی. رواساختی. رواساز. رواسازی. روا باد. رواباش. روامند:تصدیق اقناعی.
روای در پی . رواپیایند. رواپیا. روامندی. روامندی. روامندیگرانا. رواپناری. رواگفتاری. رواگفتاری. روا داشت. رواپنداشت. روا آیی. رواآ:تصدیق تالی.
روای یافته. روایافت. روا. روامند. رواداشت. رواپنداری. رواگفتاری. رواپنداری. می پندارم. پندارش:تصدیق مکتسبه.
" برزبان آوردن. گواهش. راست دانی. درستداری. دروغ نیست. هیچ دروغ نیست. درست است. راست است. روا. روااست. ناروا نیست " :تصدیق
" واداشت نمودن . وادارنمایی. ":تشویق اذعان. واژگان زبان فارسی با پیشوندها و پسوندهای خود همراه است و پیروز شده است تا آنجا که از چها زبان ۱_سانسگریت ...
پذیرفتن. گواهی دادن. گردن نهادن. گردن گرفتن. دانستن. پی بردن. زیربار رفتن. دریافتن. یافتن. خستو شدن. خستویی . اذعان، مادربرابر واژگان بیگانه این همه ...
"استوار. استوارش. استواری. ایستایش. ایستایشی. . ماندن. مانش. ایستادن. ایستایی ":تصمیم.
" پدافندورزی ":پدافند عامل ، ورزیدن پدافند. ورزپدافند. پدافند ورز. پدافندورزندگی. پدافندی. پدافندگر. پدافندگرانه. پدافندورزانه. پدافندش. پدافندا.
" به چمِ ":به منزلهء
برای خواندن خط های یک تمدن باید جایگاه تاریخی و جغرافی آن راشناخت و ابزاری ساخت تا نشان دهد مخارج حروف گویشوران آن خطها چگونه مخارج حروفشان کار می کر ...
شهر ساخته. شهرآباد. هرچند بارها سوخته شده است بااین همه شهر ساخته. مانند بم که به چم بام است و خرم آباد و شهر سوخته. ساخته شهر. ویا شهرساخته است. وان ...
onlineدستگاه راه اندازی است ( . باز است ) . . offline. . . راه اندازی نیست. ( بسته است ) .
آفلاین:راه بسته. آنلاین:راه اندازی.
شپه ناک :مغالطه آمیز.
شپه گیری:مغالطهء استخدام.
شپه کانی:مغالطه غیر صوری.
شپه اندازیگری. شپه ورزی. شپه گری. شپه گرایانگی:مغلطه.
شپه اندازش. شپه گری. شپه گرایی:مغالطات.
شپه کِشی. دروغ کِشی. دروغگویانگی :مغالطه
شپه نمودن. دروغ دادن. دروغ زدن:مغلطه.
برنده. کوبنده. درهم کوبنده. سخت. پاسخ. زود. نزدیک. پشیمان کننده. به هنگام. ناگهانی. قاطع. صعب. جواب. سریع. قریب. بغته. ندادمت.
جازدن. جوزنمودن. درست داشتن. دستور یافتن. فرمان خواستن:اجازه