پیشنهادهای صمد توحیدی (١,٣٢٥)
دانست:تفهیم
بال، بال ها. سمت. سمت ها. سوی. سوی ها. سویه . سویه ها:جناحها. باندها.
پاکنما. پاکگر. پاکوَر. پاکورز. پاکچی. پاکن. پاکان، پاک آن":طاهر.
کَلِک :طَل. کَلِک ها:اطلال. کَلِکهایِ شهر پارسه:اطلال شهر پارسه.
جست. خیز . جست و خیز.
پیمایش. نوردش. حرکت. رفتش. آمدش.
رانش. حرکت. پیشش.
کشمکش:ناایستایی. پویانش.
حرکت. جنبش. پویش. رفتش. نامانش. ( دوش. دو ) . ناایستایی. ناایستش. گازش؛ ( گازدادرفت. ) . کشمکش. ( رو. روش ) . جِیل. جِیلش. گرا، گرایش. جستش. گریزش. ت ...
این نوشته هم آمزا بود وهم زیزا، ( هم آموزنده وهم امید به زندگی داشت.
رسانه؛ ۱برپایهء دانستنیهای چهاگانهء دانشها. فرزانشها. آیینهاو رازوریها باشد. ۲_برپایهء سنجش واندیشه امید و انگیزه برای همگان بر انگیزد. ۳_کشش آن ا ...
مالاندن. مالیدن. مالش. سَرخَر":اجحاف.
مداهنه:دانی؛هردو به ساخت و پرداخت فارسی هستند.
بیراست:مکاذبه.
کیراست ( کی راست ) :مفاهمه. بیراست:مکاذبه. راراست ( راسراست =راستراست:مصادقه.
زیراست. تیراست. ییراست:مقایسه. مقابله. مطابقه. زیراست:مقایسه. تیراست:مقابله. ییراست:مطابقه.
مقابله تصحیح و تطبیق. بِهَمِش و ویرایش و بَرهَمِش. مقایسه:باهَمش.
" باهُمِش " :مقایسه. بَرهَمِش:مطابقه. بِه هِمش:مقابله
کلاهخود شاید یک نام بوده باشد کلاخ، کلاخو و کلاخود و کلاهخود شده باشد.
خود:خای. خایم. خوایم. دانم. شناسم. وجدانم. خودم. خویشتنم. آنچه بهتر از همگان مدانمش. میشناسمش. مییابمش. می سنجمش. و نقد و نسیهء آن به دست من است. خوی ...
" ساختش جاسازه ":فرمت فایل
" جاسازه ":فایل، جاساز. جاسازک.
" ساختِش ":فرمتfomat، ساخته.
" فرزانشگران ":متفلسفین. " فرزانشگر ": متفلسف
برخی مردم جز اندیشه زندگی ای ندارند. برخی مردم جز زندگی اندیشه ای ندارند. در روند روا بایسته وشایسته آن است که در اندیشهء زندگی و زندگی اندیشه بود.
" تماشا . نگاه. دید. دیدن. نگرش. ":مشاهده
" نگرهء کلامگرایان که برپایهء نا پذیرش قانون انگیزش بود":نظریهء متکلمین که مبتنی بر انکار قانون علیت بود
" جاهای در خور ":محل های مناسب
" کلیدِ گشودِ پیچیدگیهای فرزانش ": مفتاحِ حلِ معضلات فلسفی.
" نگرِ فرزانگانِ پایه ای هستی ":نظر فلاسفهء اصالت وجود.
پرسش های فرزانش:مسایل فلسفه.
تاریخ دگرش فرزانش:تاریخ تحول فلسفه. تاریخ روند فرزانش. تاریخ دگرگونی فرزانش. تاریخ دگرش و دگرمندی و واگرایی فرزانش.
پایداری:مقاومت. پایداشت:تقاوم.
شِک و تِردید:شَک وتَردید. تِردید:دیدتِر، دید دیگر.
بنیادهای نُخستی :مبادی اولیه.
پایه های پسند:اصول مسلمه.
کِرّ به لری و لکی. خراش. خط:خدشه.
سمتهای چهارگانه :۱ خاور ( مشرق ) ۲_باختر ( مغرب ) ۳شمال۴جنوب. شمال خاوری. شمال باختری. جنوب خاوری. جنوب باختری.
۱_انگیزی و انگیختی:علی و معلولی. ۲_انگیزه و انگیخته:علت ومعلول. ۳_انگیزش و انگیختش:علیت و معلولیت. ۴_انگیزگی و انگیختگی:علیتی و معلولیتی. ۵_انگیز ...
فرو بدیهی. بدیهی. فرابدیهی. در راه هستی و پیش می روی پشت فرمان یا پیاده به را نمی نگرید در اندیشهء رفتنی و آرمان شما آماج شما میباشد پس راه رفته فرو ...
آوردها:موارد. آورد:مورد.
" چینش با جدا . چینش با دور. چینش باقَهر. باکسی که دست قهری داده است. قهرِ قهر ِقهر. باکسی که کنار نمی آید":قیاس مع الفارق.
نمود:استایل. نمودِش:استایل.
موزهران :" آموزخواران. آموزگاران که از راه آموزش می خورده اند".
" گشایش پس از سختی ":فرج بعد از شدت. بازش پس از بستش. گشایش پس از گیرش. فرازش پس از فرودش. رهایی پس از گرفتاری. آزادی پس از بند. رها پس از قید. یله ...
مکتب کامل:آیین کامل. کامیاب. کام. کامور. کامورز. همه. سراسر. سراسری. پوش. پوشش. پوششی. پوشا. پوشناک. گسترده. گسترا. همگی. هَمَش. همِش. همِناک. همه وا ...
انباز. انبازه. انبازا. انبازش. انبازک. انبازینه. انباخت. انباخته. اندوخت. اندوخت. اندوخته. اندوختا. اندوختان. اندوختانه. اندوزش. اندوزشه.
گِرد. گردا. گِردان. گِرده. گِرد:کلکسیون.
کلسار. کلسان. کُلسا:کلکسیون.
چاره:چهار ره. چهاراه. ناچاره:ناچهارره؛ پس چاره و ناچار از چهار راه و ناچهار راه که نا را بر چهارراه افزوده اندبدست آمده است و اندک اندک به خوانشهای ...