پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٤٦٦)
راه خود را کشیدن و رفتن : [عامیانه، کنایه ] بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن.
راه حل آسپرینی : [عامیانه، کنایه ] راه حل موقت و غیر اصولی.
راه به ده بردن: [عامیانه، اصطلاح] حاصلی داشتن، موفق شدن.
راه پیدا کردن : [عامیانه، اصطلاح] جستن راه حل برای مشکل، به نحوی در جایی وارد شدن.
راه به جایی نبردن: [عامیانه، کنایه ] نتیجه ندادن، به جایی نرسیدن.
راه بلد : [عامیانه، اصطلاح] راهنما، آن که راه را خوب می شناسد.
راه بردن: [عامیانه، اصطلاح] بلد بودن، دانستن، اداره کردن، سامان دادن.
راه باز است و جاده دراز: [عامیانه، ضرب المثل ] اگر می توانی به قصد خود عمل کن.
راه آمدن: [عامیانه، اصطلاح] سازش کردن، همراهی کردن. بلطف و مدارا و ملایمت با وی رفتار کردن
راستی؟ : [عامیانه، اصطلاح] واقعا؟ آیا درست است؟.
راسته چینی: [عامیانه، اصطلاح] چیدن ساده و آسان ( دیوار یا حروف چاپ ) .
راسته کردن : [عامیانه، اصطلاح] حساب گِرد کردن اعداد.
راسته بازار : [عامیانه، اصطلاح] بازار راست و مستقیم.
راست و حسینی : [عامیانه، اصطلاح] رو راست، بی شیله پیله.
راست و ریس کردن: [عامیانه، کنایه ] آماده کردن، به ظاهر درست کردن.
راست شدن مو بر تن : [عامیانه، کنایه ] سخت ترسیدن، وحشت کردن.
راست شدن مو بر تن : [عامیانه، کنایه ] سخت ترسیدن، وحشت کردن.
راست روده شدن : [عامیانه، کنایه ] اسهال گرفتن.
راست رفتن: [عامیانه، اصطلاح] مستقیم رفتن، بدون دردسر رفتن.
راحت کردن : [عامیانه، اصطلاح] کشتن.
راحت کردن خیال کسی : [عامیانه، کنایه ] به کسی اطمینان خاطر دادن.
راپرت کردن : [عامیانه، اصطلاح] گزارش دادن، خبر دادن.
کلمه ( تبوءا ) تثنیه امر از باب تفعل است ، و مصدرش تبوی و به معنای مسکن گرفتن و منزل گزیدن است . و اوحینا الی موسی و اخیه ان تبوء القومکما بمصر بیوت ...
کلمه ( اجماع ) به معنای تصمیم گیری و عزم است ، راغب گفته : ماده ( اجماع ) بیشتر در مواردی استعمال می شود که جمع و تصمیم نتیجه حاصل از تفکر باشد، و در ...
کلمه ( ولایت ) هر چند که اهل لغت معانی بسیاری برای آن بر شمرده اند، لیکن اصل در معنای آن بر طرف شدن واسطه در بین دو چیز است ، به گونه ای که بین آن دو ...
کلمه ( عزوب ) که فعل مضارع ( یعزب ) ) ) از آن گرفته شده به معنای غیب و دوری و خفأ است ، و این تعبیر اشاره دارد به اینکه همه اشیأ عالم نزد خدای تعالی ...
راغب گفته : کلمه ( شان ) به معنای حال و امری است که بر وفق و به صلاحیت پیش می آید، و این کلمه استعمال نمی شود مگر در احوال و امور بزرگ همچنانکه در آی ...
کلمه ( رحمت ) به معنای تأثر قلب است که از مشاهده ضرر و یا نقص در دیگران به آدمی دست می دهد و آدمی را وا می دارد که در مقام جبران ضرر و اتمام نقص او ب ...
کلمه ( بیات ) و کلمه ( تبییت ) به معنای آمدن در شب است ، و غالبا در مورد شرّ استعمال می شود، مثل اینکه بخواهند از آمدن دشمن در شب خبر دهند.
کلمه ( سلام ) ، اصل در معنای این کلمه - بطوری که راغب در مفرداتش گفته - تعری و سلامت خواهی از آفات ظاهری و باطنی است ، و این معنا در همه مشتقات این ک ...
کلمه ( دعأ ) و نیز کلمه ( دعوت ) به معنای معطوف کردن توجه و نظر شخص دعوت شده است به سوی چیزی که آن شخص دعوت شده و این کلمه معنائی عمومی تر از کلمه ...
کلمه ( دعأ ) و نیز کلمه ( دعوت ) به معنای معطوف کردن توجه و نظر شخص دعوت شده است به سوی چیزی که آن شخص دعوت شده و این کلمه معنائی عمومی تر از کلمه ...
کلمه ( بغی ) در اصل به معنای طلب کردن است ، و بیشتر در مورد ظلم استعمال می شود، چون ظلم ، طلب کردن حق دیگران از راه تعدی بر آنان است ، که البته در ای ...
کلمه ( تلقأ ) - به کسره ( تا ) - مانند کلمه ( لقأ ) مصدر است ، و هر دو به معنای دیدار کردن است ، نظیر ( تبیان ) و ( بیان ) ، البته به عنوان ظرف نیز ا ...
دو کلمه ( نهار ) و ( یوم ) مترادف اند، اما - بطوری که گفته شده - بین آن دو فرقی هست و آن این است که کلمه ( نهار ) علاوه بر معنای روز دلالت بر گسترش ن ...
در مجمع البیان فرموده : اختلاف بین دو چیز به این معنا است که هر یک به طرفی مخالف طرف دیگری برود، مثلا یکی در جهت نور حرکت کند و دیگری در جهت ظلمت و ظ ...
کلمه ( ضیأ ) بطوری که گفته شده - مصدر است برای ( ضأ، یضوء، ضوء و ضیأ ) همانطور که کلمه ( عیاذ ) مصدر است برای ( عاذ، یعوذ، عوذا و عواذا ) . و ای بسا ...
محکم به معنای چیزی است که طوری درست شده که فساد و شکاف در آن پیدا نمی شود،
ذلیل مرده: [عامیانه، اصطلاح] نگا. ذلیل شده.
ذوق کردن : [عامیانه، اصطلاح] خوش حال شدن، شاد شدن.
ذلیل شده: [عامیانه، اصطلاح] خوار و زبون، دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند.
ذلیل شدن: [عامیانه، اصطلاح] خوار و زبون شدن، بیچاره شدن.
ذِله کردن: [عامیانه، اصطلاح] نگا. ذله آوردن.
ذِله آمدن: [عامیانه، اصطلاح] به ستوه آمدن، خسته و عاجز شدن.
ذِله آوردن: [عامیانه، اصطلاح] به ستوه آوردن، خسته و عاجز کردن.
ذُق زدن: [عامیانه، اصطلاح] بهانه گرفتن و گریه کردن، نق زدن. در زبان ترکی از مصدر" ذِقّلاماق " معادل فارسی آن نق زدن می باشد .
ذکر گفتن: [عامیانه، اصطلاح] پی در پی دعا خواندن.
ذکر مصیبت: [عامیانه، اصطلاح] بیان درد، یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین.
ذُق ذُق کردن : [عامیانه، اصطلاح] تیر کشیدن زخم، سوزش داشتن اندام دارای درد. در زبان ترکی "ذوقّلاماق " احساس درد همراه با ضربان در زخم . طوری که با ه ...
ذاق و زوق: [عامیانه، اصطلاح] زن و بچه، سر و صدا و نق نق بچه.