پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٧١٥
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر چاقی: [عامیانه، اصطلاح] مهارت.

پیشنهاد
١

زیر چیزی زاییدن : [عامیانه، کنایه ] از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

زیر چیزی زدن : [عامیانه، کنایه ] حاشا کردن، انکار کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر چاق بودن : [عامیانه، کنایه ] برای کاری آماده بودن، کاری را بلد بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر چاق کردن : [عامیانه، کنایه ] برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر تشکی : [عامیانه، اصطلاح] رشوه.

پیشنهاد
١

زیر جلد کسی رفتن: [عامیانه، کنایه ] کسی را فریب دادن، اغفال کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر تبری : [عامیانه، اصطلاح] کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند.

پیشنهاد
٢

زیر پوست کسی آب رفتن: [عامیانه، کنایه ] چاق شدن، ثروتمند شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر پایی: [عامیانه، اصطلاح] چیزی جعبه مانند که پای خود را هنگام نشستن پشت میز روی آن می گذارند. لاستیکی که در کف اتوموبیل می اندازند، بافته ای از کنف ...

پیشنهاد
٠

زیر پِل کسی را زدن: [عامیانه، کنایه ] کسی را راندن و دور کردن.

پیشنهاد
٠

زیر پای کسی را خالی کردن : [عامیانه، کنایه ] نگا. زیر پای کسی را جارو کردن.

پیشنهاد
٠

زیر پای کسی را درآوردن : [عامیانه، کنایه ] نگا. زیر پا کشی کردن.

پیشنهاد
١

زیر پای کسی را جارو کردن : [عامیانه، کنایه ] سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر پا کردن: [عامیانه، اصطلاح] پیمودن، همه جا را گشتن.

پیشنهاد
٢

زیر پاکشی کردن: [عامیانه، اصطلاح] از زبان کسی حرف کشیدن، کسب اطلاع کردن.

پیشنهاد
٠

زیر پای خود را سست دیدن: [عامیانه، کنایه ] موقعیت خود را نااستوار دیدن، شغل و سمت خود را در خطر دیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر بغلی: [عامیانه، اصطلاح] نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند .

پیشنهاد
١

زیر بال کسی را گرفتن: [عامیانه، کنایه ] به کسی کمک کردن .

پیشنهاد
١

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن .

پیشنهاد
٠

زیر بته عمل آمدن : [عامیانه، کنایه ] بی پدر و مادر بودن، بی فرهنگ بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

زیر بار رفتن: [عامیانه، کنایه ] قانع شدن، تحمل کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر آرنجی : [عامیانه، اصطلاح] بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند .

پیشنهاد
٠

زیر اخیه رفتن: [عامیانه، کنایه ] به نفع کسی به کاری تن دادن.

پیشنهاد
٠

زیر اخیه کشیدن: زیر فشار گذاشتن.

پیشنهاد
١

زیر اخیه گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن، زیر فشار گذاشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر آبکی : [عامیانه، اصطلاح] شنای زیر آب، پنهانی .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر آبی : [عامیانه، اصطلاح] نگا. زیرآبکی.

پیشنهاد
١

زیر ابرو برداشتن : [عامیانه، اصطلاح] آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو.

پیشنهاد
٠

زیر آب کردن سر کسی : [عامیانه، کنایه ] کسی را بی سر و صدا کشتن.

پیشنهاد
٢

زیر آب کسی را زدن: [عامیانه، کنایه ] با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن.

پیشنهاد
١

زیپو کسی را زدن: [عامیانه، کنایه ] از کار برکنار کردن، معزول کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیج نشستن: [عامیانه، اصطلاح] خانه نشین شدن، انزوا گزیدن، از دوستان بریدن.

پیشنهاد
٠

زیپ دهن را کشیدن: [عامیانه، کنایه ] حرف نزدن، دهان را بستن.

پیشنهاد
٢

زیادی حرف زدن : [عامیانه، اصطلاح] سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن، وراجی کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیادی کردن : [عامیانه، اصطلاح] زاید بودن، غیر لازم بودن.

پیشنهاد
٠

زیاده روی کردن : [عامیانه، کنایه ] اسراف کردن، افراط کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زه زدن: [عامیانه، اصطلاح] بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج، از زیر کار شانه خالی کردن، منصرف شدن.

پیشنهاد
١

زهره ی کسی آب شدن: [عامیانه، کنایه ] سخت ترسیدن.

پیشنهاد
٠

زهره ی کسی را آب کردن: [عامیانه، کنایه ] سخت ترساندن.

پیشنهاد
٠

زهره و زنبل کسی را ترکاندن: [عامیانه، کنایه ] سخت ترساندن.

پیشنهاد
٠

زهره ترک کردن: [عامیانه، کنایه ] سخت ترساندن، از وحشت به حال مرگ انداختن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زهره دان : [عامیانه، اصطلاح] کیسه ی صفرا.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زهره کردن: [عامیانه، اصطلاح] بسیار ترساندن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زهرماری: [عامیانه، اصطلاح] خوردنی یا نوشیدنی تلخ، کار سخت و دشوار.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زهره آب شدن : [عامیانه، کنایه ] سخت وحشت کردن، از وحشت به حال مرگ افتادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زهره ترک شدن : [عامیانه، کنایه ] نگا. زهره آب شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زهرمار سلطان: [عامیانه، اصطلاح] ترش رو، اخمو.

پیشنهاد
٠

زهرمار کردن چیزی : [عامیانه، کنایه ] مانع از لذت بردن از چیزی شدن.

پیشنهاد
١

زهرمار کردن غذا : [عامیانه، کنایه ] مانع از خوردن با لذت شدن.