پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٤٦٦)
رو به راه کردن : [عامیانه، کنایه ] آماده و مهیا کردن.
رو به رو شدن: [عامیانه، کنایه ] برخورد کردن، ملاقات کردن، مواجهه شدن.
رو به راه شدن: [عامیانه، کنایه ] آماده و مهیا شدن.
رو انداختن : [عامیانه، کنایه ] تقاضا و خواهش کردن.
روان بودن: [عامیانه، اصطلاح] از حفظ بودن، از بر بودن.
رو آب انداختن: [عامیانه، کنایه ] فاش کردن، آشکار کردن.
روی آب نشستن : [عامیانه، اصطلاح] سوار قایق یا کشتی شدن.
رنگ و رو رفته : [عامیانه، اصطلاح] کهنه، فرسوده، کارکرده.
رنگ و رو: [عامیانه، اصطلاح] آب و رنگ، جلا و درخشندگی.
رنگ نداشتن حنای کسی : [عامیانه، کنایه ] اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی.
رنگ کردن کسی: [عامیانه، کنایه ] گول زدن، فریب دادن کسی.
رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن: [عامیانه، کنایه ] نگا. رنگ به رنگ شدن.
رنگ دادن و رنگ گرفتن : [عامیانه، کنایه ] نگا. رنگ به رنگ شدن.
رنگ به رنگ شدن: [عامیانه، اصطلاح] از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن.
رنگ آمیزی آمیختن رنگ های گوناگون به هم.
رنگ انداختن: [عامیانه، اصطلاح] رنگ دلخواه را پیدا کردن.
رنجیده شدن: [عامیانه، اصطلاح] آزرده خاطر شدن، آزرده دل شدن.
رنجیده کردن: [عامیانه، اصطلاح] آزرده ساختن، رنجانیدن.
رگ و ریشه : [عامیانه، اصطلاح] خویشاوندان و بستگان.
رگ کردن پستان: [عامیانه، اصطلاح] سفت شدن پستان و جمع شدن شیر در آن.
رگ خواب کسی را به دست آوردن: [عامیانه، کنایه ] نقطه ضعف کسی را پیدا کردن، کسی را تابع خود کردن.
رگ خود را زدن: [عامیانه، اصطلاح] به حق خود قانع بودن، ادعای زیاد نداشتن.
رگ ترکی: [عامیانه، اصطلاح] تعصب نژادی.
رگ خواب : [عامیانه، اصطلاح] نقطه ی ضعف، راه تسلط بر کسی.
رگ به رگ شدن: [عامیانه، اصطلاح] ضرب خوردن و پیچیدن مفصل.
رگ بسمل کسی خاریدن: [عامیانه، کنایه ] در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن.
رک رک نگاه کردن : [عامیانه، کنایه ] چپ چپ نگاه کردن، بر بر نگاه کردن.
رُک زده: [عامیانه، اصطلاح] زل زده، خیره شده.
رَکَبی گفتن: [عامیانه، اصطلاح] به کسی متلک و حرف درشت گفتن.
رک حرف زدن: [عامیانه، اصطلاح] بدون پروا و ملاحظه حرف زدن، صریح و روشن سخن گفتن.
رقصیدن کلاه کسی در هوا : [عامیانه، کنایه ] بسیار شادی کردن، کلاه خود را به آسمان انداختن.
رکاب دادن: [عامیانه، اصطلاح] راهی جایی شدن.
رقصیدن توی تاریکی: [عامیانه، اصطلاح] بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن.
رقصیدن به ساز کسی : [عامیانه، کنایه ] تابع سلیقه و خواست کسی بودن، از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن.
رقص شتری: [عامیانه، کنایه ] رقصی که از روی قاعده نباشد، حرکات نابهنجار.
رقصاندن بز : [عامیانه، کنایه ] هر دم بهانه گرفتن.
رقص شتری: [عامیانه، کنایه ] رقصی که از روی قاعده نباشد، حرکات نابهنجار.
رفیق گرمابه و گلستان : [عامیانه، ضرب المثل ] دوست یکدل و صمیمی و وفادار، یار غار.
رقاصی کردن : [عامیانه، اصطلاح] کارهای ناشایست و سبک کردن.
رفیق گرمابه و گلستان : [عامیانه، ضرب المثل ] دوست یکدل و صمیمی و وفادار، یار غار.
رفع و رجوع کردن: [عامیانه، اصطلاح] حل کردن، فیصله دادن.
دایره رفت و روب ؛ دایره تنظیف و تسطیح. ( لغات فرهنگستان ) . در سازمان شهرداری نام دایره ای که به کار روفتن و صاف کردن کوچه ها و خیابانها پردازد. دایر ...
رفتن و کشک خود را ساییدن : [عامیانه، ضرب المثل ] پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن.
رفتن ِ سر کسی: [عامیانه، اصطلاح] از پرحرفی کسی خسته شدن، از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن.
رفتن گوش: [عامیانه، اصطلاح] ناراحت شدن گوش از سر و صدا.
رفتن و کشک خود را ساییدن : [عامیانه، ضرب المثل ] پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن.
رفتن توی نخ چیزی یا کسی: [عامیانه، کنایه ] چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن.
رفتن با سر: [عامیانه، کنایه ] نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری.
رفتن تو هم: [عامیانه، اصطلاح] به فکر فرو رفتن، غمگین شدن، پریشان خاطر شدن.
رفتن توی بحر چیزی یا کسی : [عامیانه، کنایه ] در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن .