پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٩٦٠
پیشنهاد
١

رو به راه کردن : [عامیانه، کنایه ] آماده و مهیا کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رو به رو شدن: [عامیانه، کنایه ] برخورد کردن، ملاقات کردن، مواجهه شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رو به راه شدن: [عامیانه، کنایه ] آماده و مهیا شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رو انداختن : [عامیانه، کنایه ] تقاضا و خواهش کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

روان بودن: [عامیانه، اصطلاح] از حفظ بودن، از بر بودن.

پیشنهاد
٠

رو آب انداختن: [عامیانه، کنایه ] فاش کردن، آشکار کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

روی آب نشستن : [عامیانه، اصطلاح] سوار قایق یا کشتی شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنگ و رو رفته : [عامیانه، اصطلاح] کهنه، فرسوده، کارکرده.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنگ و رو: [عامیانه، اصطلاح] آب و رنگ، جلا و درخشندگی.

پیشنهاد
٠

رنگ نداشتن حنای کسی : [عامیانه، کنایه ] اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنگ کردن کسی: [عامیانه، کنایه ] گول زدن، فریب دادن کسی.

پیشنهاد
٠

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن: [عامیانه، کنایه ] نگا. رنگ به رنگ شدن.

پیشنهاد
٠

رنگ دادن و رنگ گرفتن : [عامیانه، کنایه ] نگا. رنگ به رنگ شدن.

پیشنهاد
٢

رنگ به رنگ شدن: [عامیانه، اصطلاح] از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنگ آمیزی آمیختن رنگ های گوناگون به هم.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنگ انداختن: [عامیانه، اصطلاح] رنگ دلخواه را پیدا کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنجیده شدن: [عامیانه، اصطلاح] آزرده خاطر شدن، آزرده دل شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنجیده کردن: [عامیانه، اصطلاح] آزرده ساختن، رنجانیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رگ و ریشه : [عامیانه، اصطلاح] خویشاوندان و بستگان.

پیشنهاد
٠

رگ کردن پستان: [عامیانه، اصطلاح] سفت شدن پستان و جمع شدن شیر در آن.

پیشنهاد
١

رگ خواب کسی را به دست آوردن: [عامیانه، کنایه ] نقطه ضعف کسی را پیدا کردن، کسی را تابع خود کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رگ خود را زدن: [عامیانه، اصطلاح] به حق خود قانع بودن، ادعای زیاد نداشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رگ ترکی: [عامیانه، اصطلاح] تعصب نژادی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

رگ خواب : [عامیانه، اصطلاح] نقطه ی ضعف، راه تسلط بر کسی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رگ به رگ شدن: [عامیانه، اصطلاح] ضرب خوردن و پیچیدن مفصل.

پیشنهاد
٠

رگ بسمل کسی خاریدن: [عامیانه، کنایه ] در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن.

پیشنهاد
٠

رک رک نگاه کردن : [عامیانه، کنایه ] چپ چپ نگاه کردن، بر بر نگاه کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

رُک زده: [عامیانه، اصطلاح] زل زده، خیره شده.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رَکَبی گفتن: [عامیانه، اصطلاح] به کسی متلک و حرف درشت گفتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رک حرف زدن: [عامیانه، اصطلاح] بدون پروا و ملاحظه حرف زدن، صریح و روشن سخن گفتن.

پیشنهاد
٠

رقصیدن کلاه کسی در هوا : [عامیانه، کنایه ] بسیار شادی کردن، کلاه خود را به آسمان انداختن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رکاب دادن: [عامیانه، اصطلاح] راهی جایی شدن.

پیشنهاد
٠

رقصیدن توی تاریکی: [عامیانه، اصطلاح] بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن.

پیشنهاد
٠

رقصیدن به ساز کسی : [عامیانه، کنایه ] تابع سلیقه و خواست کسی بودن، از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

رقص شتری: [عامیانه، کنایه ] رقصی که از روی قاعده نباشد، حرکات نابهنجار.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رقصاندن بز : [عامیانه، کنایه ] هر دم بهانه گرفتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رقص شتری: [عامیانه، کنایه ] رقصی که از روی قاعده نباشد، حرکات نابهنجار.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رفیق گرمابه و گلستان : [عامیانه، ضرب المثل ] دوست یکدل و صمیمی و وفادار، یار غار.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رقاصی کردن : [عامیانه، اصطلاح] کارهای ناشایست و سبک کردن.

پیشنهاد
١

رفیق گرمابه و گلستان : [عامیانه، ضرب المثل ] دوست یکدل و صمیمی و وفادار، یار غار.

پیشنهاد
٤

رفع و رجوع کردن: [عامیانه، اصطلاح] حل کردن، فیصله دادن.

پیشنهاد
٠

دایره رفت و روب ؛ دایره تنظیف و تسطیح. ( لغات فرهنگستان ) . در سازمان شهرداری نام دایره ای که به کار روفتن و صاف کردن کوچه ها و خیابانها پردازد. دایر ...

پیشنهاد
١

رفتن و کشک خود را ساییدن : [عامیانه، ضرب المثل ] پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رفتن ِ سر کسی: [عامیانه، اصطلاح] از پرحرفی کسی خسته شدن، از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رفتن گوش: [عامیانه، اصطلاح] ناراحت شدن گوش از سر و صدا.

پیشنهاد
٠

رفتن و کشک خود را ساییدن : [عامیانه، ضرب المثل ] پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن.

پیشنهاد
٠

رفتن توی نخ چیزی یا کسی: [عامیانه، کنایه ] چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رفتن با سر: [عامیانه، کنایه ] نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رفتن تو هم: [عامیانه، اصطلاح] به فکر فرو رفتن، غمگین شدن، پریشان خاطر شدن.

پیشنهاد
٠

رفتن توی بحر چیزی یا کسی : [عامیانه، کنایه ] در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن .