پیشنهاد‌های علی باقری (٣٩,٠٠٠)

بازدید
٢٧,٥٥٢
تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آقاجان: اسم. [ گفتاری]۱ - عنوان خطابی برای پدر. ( آقاجان آمد ) ۲ - عنوان خطابی برای مردان. ( آقاجان مواظب باش ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، ف ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آقا پسر: اسم. [گفتاری] عنوان احترام آمیز برای پسران. ( آقا پسر مدادت افتاد. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آقا بزرگ: اسم. [گفتاری] عنوان احترام آمیز برای پدربزرگ ( آقا بزرگ از شهر برگشتند ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آقا شدن: بزرگ شدن؛ به صورت شخص محترم درآمدن ( با این سر و ریخت یکپارچه آغاز شده ای ) فرهنگ فارسی معاصر

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آفریکان: اسم. زبانی که از سده هفدهم توسط مهاجران هلندی در آفریقای جنوبی به وجود آمد و اینک یکی از زبان های رسمی آن کشور است. فرهنگ فارسی معاصر

پیشنهاد
٠

کبوتر یک رنگی یا تخته ای ؛ کبوتری است که از سر تا دم پرهای یک رنگ یا رنگی مخلوط داشته باشد. ( از مجله یغما اسفند 1336 ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کبوتر یاهو ؛ نوعی از کبوتر که صدای یاهو دهد. ( آنندراج ) . نوعی از کبوتر که آواز یاهو دهد. ( غیاث اللغات ) . تعبیری است از تطبیق آهنگ کلمه �یاهو�. در ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کبوتر هما ؛ کبوتری است که دارای چند لکه زرد و سیاه مخلوط و نامرتب باشد. استادان فن این نام را از آن کبوتری دانند که سر تا دمش سفید، چشمش سفید، نوکش ک ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کبوتر هوایی ؛ کبوتری که چون دیگر کبوتران دست آموز نیست و نشست و خاست منظم ندارد : مرغی که کبوترهوایی است بر گوشه دام باز بستیم. خاقانی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کبوترنامه ؛ کبوتر نامه بر. مرغ نامه بر. مرغ نامه آور. نامه آور. ( یادداشت مؤلف ) . گونه ای کبوتر که بمنظور نامه رسانی خصوصاً در جنگهامورد استفاده قر ...

پیشنهاد
٠

کبوتر نامه رسان ؛ کبوتر نامه بر. کبوتر قاصد. ( فرهنگ فارسی معین ) . کبوتر رسائلی. ( صبح الاعشی ) . گران قیمت تر و بلندمرتبه تر کبوتران ، کبوتر نامه ب ...

پیشنهاد
٠

کبوتر نیم طوقی ؛ که نظیر طوقی است منتها طوق روی نیمی از گردن را گرفته است.

پیشنهاد
٠

کبوتر گردن برنجی ؛ آن است که خالهای ریز در قسمت گردن دارد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- کبوتر لک دوش ؛ آن است که چند خال رنگین روی دوش داشته باشد.

پیشنهاد
٠

کبوتر کله دار ؛ که همه پرهای بدنش سفید است ولی سر تا قسمتی از سینه رنگین است و برحسب رنگ سر، کله سیاه ، کله قرمز، کله برنجی و غیره نامند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- کبوتر طوقی ؛ که تمام پرهای بدنش سفید است و دور گردن طوقی رنگین دارد. در نامگذاری ابتدا نام طوقی و سپس نام رنگ کبوتر را می آورند: طوقی سیاه ، طوقی ق ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کبوتر غلط ؛ کبوتری است که رنگ پرهایش ( و بعضی گویند رنگ دمش ) با آنچه در رنگهای کبوتر گفته شد تطبیق نکند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کبوتر سفید ؛ که رنگ پرهایش بطور کامل ، در تمام تنش سفید است.

پیشنهاد
٠

کبوتر شاهزاده ؛ کبوتری است که سر و گردن و دم از پر هفتم بال ببعد ( از جانب بدن ) سفید و بقیه پرهایش به رنگهای مذکور در رنگهای کبوتر است. در نامیدن اب ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کبوتر صحرائی ؛ نوعی کبوتر وحشی که دست آموز نیست. کبوتر چاهی. کبوتر حضرتی. و او اغلب در شکاف سنگها زیست کند. ( قاموس کتاب مقدس ) : چو بیدردان مدان از ...

پیشنهاد
٠

کبوتر دم سفید ؛ کبوتری است که اندامش رنگین برنگهای مذکور و تنها دمش سفید است. درنامگذاری ابتدا نام رنگ و سپس �دم سفید� اضافه می کنند: زاغ دم سفید، سب ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کبوتر زرین ؛ کبوتر که برنگ زر ( طلا ) نماید. که همرنگ زر باشد. طلائی : روز نو چون کبوتر زرین بر زمین پَرِّ اخضر افشانده ست بهر آگین چاربالش اوست هر پ ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کبوتر دشتی ؛ کبوتر باطوق. خر کبوتر. ورشان. یمام. یمامه. یَم . ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

کبوتر خال قرمز ؛ که سفید است و در تنش پرهای قرمز دارد. در صورتی که تعداد پرهای قرمز بیش از سفید باشد�قلمکار� نامند. خال زرد و خال پیس نیز از انواع آن ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کبوتر حرم ؛ حرم گرداگرد خانه کعبه است که قتل آدمی و حیوانات در آن حرام است و بمعنی جای محفوظهم آمده است و کبوتر حرم ، کبوتری است که بواسطه مجاورت با ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کبوتر پیک ؛ کبوتر قاصد. کبوترنامه بر : چون کبوترهای پیک از شهرها سوی شهر خویش آرد بهرها. مولوی.

پیشنهاد
٠

کبوتر تودُم دار ؛ کبوتری است که میان پرهای دمش یک یا چند پر رنگی باشد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کبوتر پلنگ ؛ سفید است و خالهای سیاه دارد. هرگاه تعداد پرهای سیاه بیش از سفید باشد آن را �سیاه پلنگ � نامند. ( از مجله یغما اسفند 1336 ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کبوتر پرپا ؛ نوعی از کبوتر که پر بر پا دارد و سست پرواز باشد. ( آنندراج ) ( از غیاث ) : ز بسکه ریشه دوانیده از رطوبت می بط شراب برنگ کبوتر پرپا. ملا ...

پیشنهاد
٠

کبوتر پشت دار ؛ که فقط پر روی کت اورنگی و بقیه پرهایش سفید است و بدین نامها خوانده شود: پشت سیاه ، پشت قرمز. . . و غیره. در صورتی که یک کت کبوتر رنگی ...

پیشنهاد
٠

جلد کردن کبوتر ؛ یعنی شناساندن بام و محل و منطقه پرواز و آماده کردن کبوتر برای پروازهای طولانی. ( از مجله یغما شماره اسفند 1336 ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کبوتر پاک ؛ کبوتری است که رنگ پرهایش با آنچه در رنگ های کبوتر بیان شد کاملا تطبیق کند.

پیشنهاد
٠

آفتاب گز کردن: راه رفتن در آفتاب از سر بیکاری. ) دارد آفتاب گز می کند ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آفتاب کردن: روشن شدن هوا و باز شدن آسمان در روز ابری. ( خورشید خانم آفتاب کن ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آفتاب شدن: بیرون آمدن آفتاب از پشت ابر. ( صبح هوا ابری بود بعد از ظهر آفتاب شد. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آفتاب زدن:[ گفتاری] آفتاب دمیدن، تابیدن آفتاب. ( آفتاب می زد توی چشم هایم ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آفتاب دمیدن: برآمدن و پدیدار شدن خورشید. ( وقتی آفتاب دمید همه بیدار شدیم ) آفتاب درآمدن؛ آفتاب زدن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی ...

پیشنهاد
٠

آفتاب در جای غروب نکردن: مجازی: بسیار پهناور بودن ( آفتاب در ملکش غروب نمی کند. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آفتاب درآمدن: آفتاب دمیدن، پدیدار شدن آفتاب. ( آفتاب از پشت ابرها درآمد. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آفتاب دادن: در نور آفتاب گستردن، زیر تابش خورشید قرار دادن. ( رختخواب ها را آفتاب دادم ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آفتاب خوردن: در معرض تابش خورشید قرار گرفتن؛ از حرارت خورشید استفاده کردن. ( بگذار کمی آفتاب بخورد خشک شود ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهن ...

پیشنهاد
٠

آفتاب جا کردن:[ کنایی] زیاد نشستن در آفتاب. ( آفتاب جا کرده بود و تخمه می شکست )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آفتاب پهن بودن یا شدن: ساعتی از روز گذاشتن ( آفتاب پهن بود که راه افتادیم ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

آفتاب به گل اندودن:[مجازی] تلاش بی فرجام برای پوشاندن حقیقت. ( این تلاش ها همه آفتاب به گل اندودن است ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فار ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آفتاب افتادن: تابیدن پرتو خورشید به جایی. ( آفتاب افتاده بود وسط اتاق ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

آفتاب بالا آمدن: قدری از روز گذشتن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

آفتاب از مغرب طلوع کردن:[ مجازی] حادثه ای شگفت آوری روی دادن. ( چه عجب مگر آفتاب از مغرب طلوع کرده است؟ ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ ف ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

آفتاب لب بام:[کنایی] در حال مرگ یا نابودی ( او دیگر آفتاب لب بام است و چیزی از عمرش نمانده ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آفتاب پاییزی:[کنایی] آفتاب کمرنگ و کم حرارت. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آفتاب دولت:[کنایی] قدرت و برتری. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )