پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٩٩٠
پیشنهاد
٠

دست خالی برگرداندن: [عامیانه، کنایه ] نا امید کردن، پاسخ رد دادن.

پیشنهاد
٠

دست خالی بودن : [عامیانه، کنایه ] تهی دست بودن، بی چیز بودن.

پیشنهاد
٠

دست کسی را خواندن : [عامیانه، کنایه ]به اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن.

پیشنهاد
٠

دست چپ از دست راست ندانستن: [عامیانه، کنایه ] هر را از بر تشخیص ندادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست چپی: [عامیانه، اصطلاح] از جناح چپ، مخالف حکومت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دستِ چپ : [عامیانه، اصطلاح] سمت چپ.

پیشنهاد
٢

دست پیش گرفتن : [عامیانه، کنایه ] پیشدستی کردن، سبقت گرفتن .

پیشنهاد
٠

دست پیش را گرفتن: [عامیانه، کنایه ] خود را محق وانمود کردن.

پیشنهاد
٠

دست پایین را گرفتن: [عامیانه، کنایه ] کم ارزش و ناتوان فرض کردن.

پیشنهاد
٠

دست به یکی کردن : [عامیانه، کنایه ] همدست شدن، متحد شدن.

پیشنهاد
١

دست به یقه شدن: [عامیانه، کنایه ] نگا. دست به گریبان شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست به گردن : [عامیانه، کنایه ] در حال معاشقه، سریع الوصول.

پیشنهاد
١

دست به گریبان شدن: [عامیانه، کنایه ] با هم به جدال پرداختن، گلاویز شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دست به نقد: [عامیانه، کنایه ] بی درنگ، زود، فورا.

پیشنهاد
٠

دست به کار نرفتن : [عامیانه، کنایه ] حال کار کردن نداشتن، برای کار بی حوصله بودن.

پیشنهاد
٠

دست به کیسه شدن: [عامیانه، کنایه ] آماده ی پرداخت پول شدن.

پیشنهاد
١

دست به عصا راه رفتن : [عامیانه، کنایه ] با احتیاط رفتار کردن، بسیار محتاط بودن.

پیشنهاد
٠

دست به فرار کسی خوب بودن : [عامیانه، کنایه ] در گریختن استاد بودن.

پیشنهاد
٠

دست به سینه ایستادن: [عامیانه، کنایه ] در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن.

پیشنهاد
١

دست به سیاه و سفید نزدن : [عامیانه، کنایه ] به هیچ گونه کاری نپرداختن، ابدن کاری نکردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دست به سینه: [عامیانه، کنایه ] آماده ی فرمان، در نهایت ادب و احترام.

پیشنهاد
٠

دست به سر و روی چیزی کشیدن: [عامیانه، کنایه ] چیزی را تعمیر و تمیز کردن.

پیشنهاد
٠

دست به سر و روی کسی کشیدن : [عامیانه، کنایه ] کسی را نوازش کردن، کسی را اندکی آرایش کردن.

پیشنهاد
٠

دست به ریش گرفتن : [عامیانه، کنایه ] ضمانت و تعهد دادن.

پیشنهاد
٠

دست به سر کردن کسی: [عامیانه، کنایه ] کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن، کسی را رد کردن.

پیشنهاد
١

دست به دهن رسیدن: [عامیانه، کنایه ] چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن.

پیشنهاد
٠

دست به روی کسی بلند کردن : [عامیانه، کنایه ] کسی را کتک زدن.

پیشنهاد
٠

دست به ریش کشیدن: [عامیانه، کنایه ] با التماس خواهش کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دست به دهن: [عامیانه، اصطلاح] کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد، آدم کم درآمد و تهی دست.

پیشنهاد
١

دست به دست مالیدن: [عامیانه، کنایه ] تردید نشان دادن، هیچ کاری نکردن.

پیشنهاد
٠

دست به دل کسی گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن.

پیشنهاد
٠

دست به دست گشتن : [عامیانه، کنایه ] هر از گاهی نزد کسی بودن، از دستی به دست دیگری رفتن.

پیشنهاد
٠

دست به دست کردن : [عامیانه، کنایه ] تردید کردن، کوتاهی کردن، وقت کشتن.

پیشنهاد
٠

دست به دست گرفتن: [عامیانه، کنایه ] از یکدیگر پشتیبانی کردن.

پیشنهاد
٠

دست به دامان کسی شدن : [عامیانه، کنایه ] به کسی پناه آوردن، به کسی متوسل شدن.

پیشنهاد

دست به دست دادن: [عامیانه، کنایه ] دست عروس را در دست داماد گذاشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست به جیب: [عامیانه، کنایه ] بخشنده، خرج کن.

پیشنهاد
٠

دست به چیزی شدن : [عامیانه، کنایه ] بی درنگ آن چیز را برداشتن، آماده ی استفاده از آن چیز شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست به چماق: [عامیانه، کنایه ] چماق در دست، آماده ی چماق زدن.

پیشنهاد
٠

دست به آب رسانیدن: [عامیانه، کنایه ] به دستشویی رفتن، به توالت رفتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دست به آب: [عامیانه، اصطلاح] داشتن ادرار، دستشویی، توالت.

پیشنهاد
٠

دست بلند کردن: [عامیانه، کنایه ] بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی، اعلام رای و نظر.

پیشنهاد
٠

دست بردن در چیزی: [عامیانه، کنایه ] چیزی را تغییر دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دست بر قضا: [عامیانه، اصطلاح] از قضا، به طور غیر منتظره، ناگهان.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دستبرد زدن: [عامیانه، اصطلاح] دزدیدن، غارت کردن.

پیشنهاد
٠

دست بده داشتن: [عامیانه، کنایه ] بخشنده بودن.

پیشنهاد
١

دست بردار نبودن: [عامیانه، کنایه ] پافشاری کردن، رها نکردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست بردار : [عامیانه، اصطلاح] دست بردارنده، ترک کننده.

پیشنهاد
٠

دست بالا کردن: [عامیانه، کنایه ] پیش قدم شدن، آستین بالا زدن.

پیشنهاد
٠

دست ِ بالا گرفتن: [عامیانه، کنایه ] حد اکثر را فرض کردن.