پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٧٤٩
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کلمه ( تلقأ ) - به کسره ( تا ) - مانند کلمه ( لقأ ) مصدر است ، و هر دو به معنای دیدار کردن است ، نظیر ( تبیان ) و ( بیان ) ، البته به عنوان ظرف نیز ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

دو کلمه ( نهار ) و ( یوم ) مترادف اند، اما - بطوری که گفته شده - بین آن دو فرقی هست و آن این است که کلمه ( نهار ) علاوه بر معنای روز دلالت بر گسترش ن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در مجمع البیان فرموده : اختلاف بین دو چیز به این معنا است که هر یک به طرفی مخالف طرف دیگری برود، مثلا یکی در جهت نور حرکت کند و دیگری در جهت ظلمت و ظ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

کلمه ( ضیأ ) بطوری که گفته شده - مصدر است برای ( ضأ، یضوء، ضوء و ضیأ ) همانطور که کلمه ( عیاذ ) مصدر است برای ( عاذ، یعوذ، عوذا و عواذا ) . و ای بسا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

محکم به معنای چیزی است که طوری درست شده که فساد و شکاف در آن پیدا نمی شود،

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

ذلیل مرده: [عامیانه، اصطلاح] نگا. ذلیل شده.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ذوق کردن : [عامیانه، اصطلاح] خوش حال شدن، شاد شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ذلیل شده: [عامیانه، اصطلاح] خوار و زبون، دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ذلیل شدن: [عامیانه، اصطلاح] خوار و زبون شدن، بیچاره شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ذِله کردن: [عامیانه، اصطلاح] نگا. ذله آوردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ذِله آمدن: [عامیانه، اصطلاح] به ستوه آمدن، خسته و عاجز شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ذِله آوردن: [عامیانه، اصطلاح] به ستوه آوردن، خسته و عاجز کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ذُق زدن: [عامیانه، اصطلاح] بهانه گرفتن و گریه کردن، نق زدن. در زبان ترکی از مصدر" ذِقّلاماق " معادل فارسی آن نق زدن می باشد .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ذکر گفتن: [عامیانه، اصطلاح] پی در پی دعا خواندن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ذکر مصیبت: [عامیانه، اصطلاح] بیان درد، یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ذُق ذُق کردن : [عامیانه، اصطلاح] تیر کشیدن زخم، سوزش داشتن اندام دارای درد. در زبان ترکی "ذوقّلاماق " احساس درد همراه با ضربان در زخم . طوری که با ه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ذاق و زوق: [عامیانه، اصطلاح] زن و بچه، سر و صدا و نق نق بچه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ذباله دانی : [عامیانه، اصطلاح] هر مکان کثیف، بی نظم و بی ارزش.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ذُق ذُق زدن : [عامیانه، اصطلاح] سوزش داشتن زخم.

پیشنهاد
١

دیوانه ی کسی بودن: [عامیانه، کنایه ] عاشق بی قرار کسی بودن.

پیشنهاد
٢

ذات کسی خراب بودن: [عامیانه، کنایه ] بد اصل و نسب بودن، اصالت نداشتن، بد جنس بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ذات نداشتن: [عامیانه، اصطلاح] نگا. ذات کسی خراب بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دیوان بلخ: [عامیانه، اصطلاح] جای بی انصافی و ستم رانی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیوار کوب : [عامیانه، اصطلاح] پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند .

پیشنهاد
١

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن : [عامیانه، ضرب المثل ] یک طرفه قضاوت کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دیوار کوتاه : [عامیانه، اصطلاح] کنایه از زبونی و ناتوانی .

پیشنهاد
٨

دیوار حاشا بلند است : [عامیانه، ضرب المثل ] به آسانی می توان موضوع را انکار کرد.

پیشنهاد
٠

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] بسیار تهی دست و بی چاره شدن.

پیشنهاد
١

دیگ بار گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] گذاشتن دیگ غذا بر اجاق.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دیگ به سر: [عامیانه، اصطلاح] لو لو.

پیشنهاد
١

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن: [عامیانه، کنایه ] بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دیزی دِهناری: [عامیانه، کنایه ] آدم بی ظرفیت و کم طاقت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیروزه ( دیروزی ) : [عامیانه، اصطلاح] قدیمی، غیر متجدد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دیر دم: [عامیانه، اصطلاح] آن چه که دیر دم می کشد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دیر به دیر : [عامیانه، اصطلاح] هر از گاهی، هر از چندی، دیر دیر.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیر جوش: [عامیانه، اصطلاح] آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیدن کردن: [عامیانه، اصطلاح] عیادت کردن، زیارت کردن، ملاقات کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

دید و بازدید : [عامیانه، اصطلاح] ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دیالله : [عامیانه، اصطلاح] زود باش دیگه ! .

پیشنهاد
١

دیدن چیزی از چشم کسی: [عامیانه، کنایه ] از او دانستن، به حساب او گذاشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیدن دم کسی: [عامیانه، کنایه ] نگا. دم کسی را دیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

د ِهه ! : [عامیانه، اصطلاح] کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

پیشنهاد
١

دهنه ی کسی را کشیدن: [عامیانه، کنایه ] جلو حرف زدن کسی را گرفتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دهنی شدن: [عامیانه، اصطلاح] آب دهان خوردن به غذا یا چیزی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دهنی کردن: [عامیانه، اصطلاح] آب دهان زدن به غذا یا چیزی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دهنه سرخود: [عامیانه، اصطلاح] بی بند و بار.

پیشنهاد
١

دهن کسی را سرویس کردن: [عامیانه، کنایه ] کسی را خونین و مالین کردن، به حساب کسی رسیدن.

پیشنهاد
١

دهن کسی گرم بودن: [عامیانه، کنایه ] خوش سخن و مجلس آرا بودن.

پیشنهاد
١

دهن کسی لق بودن: [عامیانه، اصطلاح] رازدار نبودن.

پیشنهاد
١

دهن کسی آب افتادن: [عامیانه، کنایه ] به طمع افتادن، میل شدید پیدا کردن.