پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٩٩٠
پیشنهاد
٠

در غورگی مویز شدن: [عامیانه، کنایه ] هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن.

پیشنهاد
٠

در قال را گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] به سکوت برگزار کردن، مسکوت گذاشتن.

پیشنهاد
٠

درس خود را از بر بودن: [عامیانه، کنایه ] موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن، به کار خود وارد بودن، بیدار و هوشیار بودن.

پیشنهاد
٠

درش را گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] سکوت کردن، خاموش شدن.

پیشنهاد
٠

در رفتن کار از دست کسی : [عامیانه، کنایه ] قافیه را باختن، اراده ی کار از دست کسی خارج شدن.

پیشنهاد
٠

درز را آب دادن: [عامیانه، اصطلاح] از راه به در شدن.

پیشنهاد
٠

در رفتن پاتیل کسی : [عامیانه، کنایه ] تاب نیاوردن، ناتوان شدن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در رفتن تلنگ: [عامیانه، کنایه ] باد صدادار در کردن، کنایه از ضعیف و ناتوان شدن .

پیشنهاد
٠

در رفتن سخن از دهن: [عامیانه، اصطلاح] سخنی بی اراده گفتن.

پیشنهاد
٠

در رفتن با کسی: [عامیانه، اصطلاح] رفع اختلاف کردن با کسی، آشتی کردن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در رفتن از جا : [عامیانه، کنایه ] کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن .

پیشنهاد
٠

در دهان افتادن چیزی : [عامیانه، کنایه ] مشهور شدن چیزی، فاش شدن، رسوا شدن.

پیشنهاد
٠

در دهان را چفت کردن : [عامیانه، کنایه ] خاموش شدن، رازداری کردن .

پیشنهاد
٠

در دهان ها افتادن : [عامیانه، کنایه ] شایع شدن، شهرت یافتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درد و بلا: [عامیانه، اصطلاح] نفرینی است چون زهر مار، کوفت، مرض و مانند این ها.

پیشنهاد
٠

درد و بلای کسی به جان خوردن : [عامیانه، کنایه ] تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در دل آمدن: [عامیانه، اصطلاح] به دل برات شدن، به خاطر خطور کردن، احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دِردو: [عامیانه، اصطلاح] سر زبان دار، ناقلا و زرنگ.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دردش بودن : [عامیانه، اصطلاح] درد زاییدن زن گرفتن، هنگام زاییدن زن رسیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دردر کردن : [عامیانه، اصطلاح] چو انداختن، شایع کردن.

پیشنهاد
٠

دردسر تراشیدن: [عامیانه، کنایه ] ایجاد زحمت و گرفتاری کردن.

پیشنهاد
٣

دردانه ی حسن کبابی: [عامیانه، کنایه ] بچه ی لوس.

پیشنهاد
٠

در خود را گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] سکوت کردن، خفه شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درخت اگر: [عامیانه، اصطلاح] امید پوچ و واهی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درخت مراد: [عامیانه، اصطلاح] درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند.

پیشنهاد
٠

در خط چیزی بودن: [عامیانه، کنایه ] در فکر و نقشه ی کاری بودن.

پیشنهاد
٢

در چاه افتادن: [عامیانه، کنایه ] فریب خوردن.

پیشنهاد
٠

درچین و ورچین : [عامیانه، کنایه ] جمع و جور کردن، مرتب کرد.

پیشنهاد
٠

در جای خود خشک شدن : [عامیانه، کنایه ] مات و مبهوت ماندن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در ثانی : [عامیانه، اصطلاح] ثانیا، دوم.

پیشنهاد
٠

در تشک پر قو خوابیدن: [عامیانه، کنایه ] از هر جهت آسوده و بی خیال بودن.

پیشنهاد
٠

در تنور چوبی نان پختن : [عامیانه، کنایه ] خیال خام در سر داشتن، کار ناشدنی انجام دادن.

پیشنهاد
٠

در پوست نگنجیدن از خوش حالی: [عامیانه، کنایه ] از شادی سر از پا نشناختن، بسیار شاد بودن.

پیشنهاد
٠

در تاریکی رقصیدن: [عامیانه، کنایه ] در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن.

پیشنهاد
٠

در تاریکی روشنایی را پاییدن: [عامیانه، کنایه ] به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در پسی ماندن: [عامیانه، کنایه ] عقب ماندن، موفق نشدن.

پیشنهاد
٠

در پوست کسی رفتن: [عامیانه، کنایه ] سخت مزاحم کسی شدن، از کسی بد گفتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

درب و داغان : [عامیانه، کنایه ] خرد و متلاشی، پریشان.

پیشنهاد
٠

دربند چیزی بودن: [عامیانه، کنایه ] در خیال چیزی بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در بردن : [عامیانه، اصطلاح] بیرون بردن، گذراندن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در به دری : [عامیانه، کنایه ] بی خانمانی، آوارگی.

پیشنهاد
٠

در بحر چیزی رفتن : [عامیانه، کنایه ] در چیزی دقیق شدن، سخت متوجه ی چیزی شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در به در شدن: [عامیانه، کنایه ] آواره شدن، بی خانمان شدن، جا و منزل مناسبی نداشتن.

پیشنهاد
٤

در باغ سبز نشان دادن: [عامیانه، کنایه ] وعده های فریبنده دادن، امید واهی برای کسی ایجاد کردن.

پیشنهاد
١

در بحر چیزی بودن: [عامیانه، کنایه ] تمامن به چیزی اندیشیدن.

پیشنهاد
٢

درآوردن دلی از عزا: [عامیانه، کنایه ] پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن، به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن.

پیشنهاد
٠

درآوردن دلی از عزا: [عامیانه، کنایه ] پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن، به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درآوردن شکلک: [عامیانه، اصطلاح] ادا در آوردن.

پیشنهاد
٠

در آوردن تقلید : [عامیانه، اصطلاح] ادای کسی را در آوردن، مسخره کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

در آوردن پول : [عامیانه، اصطلاح] برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن.