پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٩٦٩
پیشنهاد
٠

دست و پا توی هم رفتن: [عامیانه، کنایه ] بی پول شدن، گرفتاری مالی پیدا کردن.

پیشنهاد
٢

دست و پا شکسته : [عامیانه، اصطلاح] ناقص، ناتمام.

پیشنهاد
٢

دست و پا چلفتی: [عامیانه، اصطلاح] بی عرضه، نالایق، بی دست و پا.

پیشنهاد
٠

دست و پا پنبه ای : [عامیانه، اصطلاح] دست و پا چلفتی، بی عرضه، بی دست و پا.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دست و پا : [عامیانه، اصطلاح] توانایی، عُرضه.

پیشنهاد
٠

دست ننه ات درد نکند: [عامیانه، اصطلاح] به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند.

پیشنهاد
٠

دست و بال کسی تنگ بودن: [عامیانه، کنایه ] تنگدست بودن، فقیر بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست و بال : [عامیانه، اصطلاح] دور و بر، اطراف.

پیشنهاد
٠

دست من و دامن تو : [عامیانه، اصطلاح] نگا. دستم به دامنت.

پیشنهاد
١

دستم به دامنت : [عامیانه، کنایه ] به یاری ات سخت نیاز دارم.

پیشنهاد
٠

دستمال به دست بودن: [عامیانه، کنایه ] چاپلوس بودن، متملق بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دستمال سفره: [عامیانه، اصطلاح] پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند.

پیشنهاد
٠

دستمال ابریشمی برداشتن: [عامیانه، کنایه ] چاپلوسی کردن، تملق کردن.

پیشنهاد
٠

دستمال به دست : [عامیانه، کنایه ] چاپلوس، متملق.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستگیره ی خطر: [عامیانه، اصطلاح] وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر.

پیشنهاد
٠

دستمال ابریشمی : [عامیانه، کنایه ] چاپلوسی، تملق.

پیشنهاد
٠

دست گرفتن کسی : [عامیانه، کنایه ] مسخره کردن، به ریشخند گرفتن.

پیشنهاد
٠

دست گرفتن برای کسی : [عامیانه، کنایه ] خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست کم گرفتن : [عامیانه، کنایه ] کم بها دادن، اهمیت ندادن، حقیر شمردن .

پیشنهاد
٠

دست کشیدن از کار : [عامیانه، اصطلاح] کار را تعطیل کردن.

پیشنهاد
٠

دست کسی را کوتاه کردن : [عامیانه، کنایه ] کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن.

پیشنهاد
٠

دست کسی رو شدن: [عامیانه، کنایه ] مچ کسی باز شدن، حیله ی کسی آشکار شدن.

پیشنهاد
٠

دست کسی را خواندن: [عامیانه، کنایه ] از نقشه ی کسی با خبر شدن.

پیشنهاد
٠

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن.

پیشنهاد
٠

دست کسی را بند کردن : [عامیانه، کنایه ] به کاری گماشتن ( مشغول کردن ) .

پیشنهاد
١

دست کسی را از پشت بستن : [عامیانه، کنایه ] از کسی در کاری پیشی جستن.

پیشنهاد
٠

دست کسی را پس زدن : [عامیانه، کنایه ] دور کردن، نپذیرفتن، رد کردن کسی.

پیشنهاد
٠

دست کسی به دهانش رسیدن: [عامیانه، کنایه ] از تهی دستی بیرون آمدن، محتاج نبودن.

پیشنهاد
٠

دست کسی در کار بودن : [عامیانه، کنایه ] شرکت داشتن در کاری.

پیشنهاد
٠

دست کسی افتادن: [عامیانه، اصطلاح] گیر کسی افتادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دست کسی آمدن: [عامیانه، اصطلاح] آگاهی پیدا کردن، فهمیدن، بو بردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستک دمبک : [عامیانه، اصطلاح] بهانه، دستاویز، پاپوش.

پیشنهاد
٠

دستک دمبک درآوردن : [عامیانه، کنایه ] پاپوش دوختن، اشکال تراشی کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دست فرمان: [عامیانه، اصطلاح] مهارت در رانندگی.

پیشنهاد
١

دست علی به همراه : [عامیانه، اصطلاح] علی یارت باد.

پیشنهاد
٠

دست شما درد نکند: [عامیانه، اصطلاح] از شما سپاس گزارم.

پیشنهاد
١

دست شما را می بوسد: [عامیانه، کنایه ] انجامش به عهده ی شماست.

پیشنهاد
١

دست شستن از چیزی: [عامیانه، کنایه ] از چیزی دست کشیدن، از داشتن چیزی ناامید شدن.

پیشنهاد
٠

دست زیر بال کسی کردن: [عامیانه، کنایه ] کسی را یاری کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست راستی: [عامیانه، اصطلاح] از جناح راست، موافق حکومت.

پیشنهاد
١

دست روی دست گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] وقت گذراندن، به کاری دست نزدن.

پیشنهاد
٠

دست را بند کردن : [عامیانه، کنایه ] به کاری مشغول کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دستِ راست : [عامیانه، اصطلاح] سمت راست.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست دستی : [عامیانه، اصطلاح] سرسری، بی هوده، سطحی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستِ دلبر: [عامیانه، اصطلاح] گران قدر، عزیز.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دست دوم: [عامیانه، اصطلاح] کار کرده، مستعمل.

پیشنهاد
١

دست داشتن در کاری: [عامیانه، کنایه ] پنهانی شرکت داشتن در کاری.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

دست خوش ! : [عامیانه، اصطلاح] آفرین.

پیشنهاد
٠

دست خدا به همراه: [عامیانه، اصطلاح] در پناه خدا.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست خر کوتاه: [عامیانه، اصطلاح] فوضولی موقوف !، دخالت نکن ! دست نزن !.