کم عقل

/kam~aql/

مترادف کم عقل: ابله، احمق، بله، دیوانه، سفیه، کم خرد، گول، نادان، ناقص العقل

متضاد کم عقل: عاقل

فرهنگ فارسی

( صفت ) نادان احمق کودن .

فرهنگ عمید

کم خرد، احمق، ابله.

واژه نامه بختیاریکا

او به گُند؛ سر کور

جدول کلمات

خل

مترادف ها

vacuous (صفت)
پوچ، بی معنی، تهی، خالی، کم عقل، بی مفهوم

feeble-minded (صفت)
کودن، احمق، دارای فکر ضعیف، کم عقل

soft-headed (صفت)
کم عقل

پیشنهاد کاربران

مَشَنگ
لهجه و گویش تهرانی
کم عقل ، الکی خوش، هالو، خوش خیال
عقل درست و حسابی نداره، عقلش پاره سنگ برداشته، بالاخانه اش را اجاره داده، خل و چل.
ست ریش. [ س ُ ] ( ص مرکب ) احمق. ( غیاث اللغات ) . کنایه از احمق و بی عقل. ( آنندراج ) :
سخت درمانده امیر سست ریش
چون نه پس بیند نه پیش از احمقیش.
مولوی.
که چه میگوید عجب این سست ریش
یا کسی داده است بنگ بیهشیش.
مولوی.
کودن . . . . قاط . . .
خل. چل. کم خرد. سخیف. کودن. منگل.
سخیف
تنک خرد ( * نه تنگ خرد )
نازک مغز
nut
moron
سفیه

سخیه
واژه کم عقل
کودن
سفیه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس