پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٩٦٠
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ذباله دانی : [عامیانه، اصطلاح] هر مکان کثیف، بی نظم و بی ارزش.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ذُق ذُق زدن : [عامیانه، اصطلاح] سوزش داشتن زخم.

پیشنهاد
١

دیوانه ی کسی بودن: [عامیانه، کنایه ] عاشق بی قرار کسی بودن.

پیشنهاد
٢

ذات کسی خراب بودن: [عامیانه، کنایه ] بد اصل و نسب بودن، اصالت نداشتن، بد جنس بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ذات نداشتن: [عامیانه، اصطلاح] نگا. ذات کسی خراب بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دیوان بلخ: [عامیانه، اصطلاح] جای بی انصافی و ستم رانی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیوار کوب : [عامیانه، اصطلاح] پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند .

پیشنهاد
١

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن : [عامیانه، ضرب المثل ] یک طرفه قضاوت کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دیوار کوتاه : [عامیانه، اصطلاح] کنایه از زبونی و ناتوانی .

پیشنهاد
٨

دیوار حاشا بلند است : [عامیانه، ضرب المثل ] به آسانی می توان موضوع را انکار کرد.

پیشنهاد
٠

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] بسیار تهی دست و بی چاره شدن.

پیشنهاد
١

دیگ بار گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] گذاشتن دیگ غذا بر اجاق.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دیگ به سر: [عامیانه، اصطلاح] لو لو.

پیشنهاد
١

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن: [عامیانه، کنایه ] بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دیزی دِهناری: [عامیانه، کنایه ] آدم بی ظرفیت و کم طاقت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیروزه ( دیروزی ) : [عامیانه، اصطلاح] قدیمی، غیر متجدد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دیر دم: [عامیانه، اصطلاح] آن چه که دیر دم می کشد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیر جوش: [عامیانه، اصطلاح] آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دیر به دیر : [عامیانه، اصطلاح] هر از گاهی، هر از چندی، دیر دیر.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیدن کردن: [عامیانه، اصطلاح] عیادت کردن، زیارت کردن، ملاقات کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

دید و بازدید : [عامیانه، اصطلاح] ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دیالله : [عامیانه، اصطلاح] زود باش دیگه ! .

پیشنهاد
١

دیدن چیزی از چشم کسی: [عامیانه، کنایه ] از او دانستن، به حساب او گذاشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیدن دم کسی: [عامیانه، کنایه ] نگا. دم کسی را دیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

د ِهه ! : [عامیانه، اصطلاح] کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

پیشنهاد
١

دهنه ی کسی را کشیدن: [عامیانه، کنایه ] جلو حرف زدن کسی را گرفتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دهنی شدن: [عامیانه، اصطلاح] آب دهان خوردن به غذا یا چیزی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دهنی کردن: [عامیانه، اصطلاح] آب دهان زدن به غذا یا چیزی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دهنه سرخود: [عامیانه، اصطلاح] بی بند و بار.

پیشنهاد
١

دهن کسی را سرویس کردن: [عامیانه، کنایه ] کسی را خونین و مالین کردن، به حساب کسی رسیدن.

پیشنهاد
١

دهن کسی گرم بودن: [عامیانه، کنایه ] خوش سخن و مجلس آرا بودن.

پیشنهاد
١

دهن کسی لق بودن: [عامیانه، اصطلاح] رازدار نبودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دهن کجی کردن: [عامیانه، کنایه ] ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن، بی اعتنایی کردن.

پیشنهاد
١

دهن کسی آب افتادن: [عامیانه، کنایه ] به طمع افتادن، میل شدید پیدا کردن.

پیشنهاد
١

دهن کسی را آب انداختن: [عامیانه، کنایه ] کسی را به طمع انداختن، میل شدید در کسی ایجاد کردن.

پیشنهاد
١

دهن خود را آب کشیدن : [عامیانه، اصطلاح] دهان خود را طاهر کردن، استغفار کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دهن تر کردن: [عامیانه، کنایه ] اندکی نوشیدن، لو دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دهن بسته : [عامیانه، اصطلاح] حیوان .

پیشنهاد
١

ده مرده حلاج بودن : [عامیانه، کنایه ] بسیار زرنگ و کاری بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دهن: [عامیانه، اصطلاح] واحد آواز خواندن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ده کوره : [عامیانه، اصطلاح] ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات.

پیشنهاد
١

دهل کسی را زدن: [عامیانه، کنایه ] کسی را از کار برکنار کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دهان گیره : [عامیانه، اصطلاح] غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند.

پیشنهاد
١

دهان کسی چاییدن : [عامیانه، کنایه ] آرزوی محال داشتن، از عهده ی چیزی بر نیامدن.

پیشنهاد
١

دهان کسی بوی شیر دادن: [عامیانه، کنایه ] با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن.

پیشنهاد
١

دهان کسی چاک و بست نداشتن: [عامیانه، کنایه ] ناتوان بودن در رازداری.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دهان پر کن : [عامیانه، کنایه ] بدون ارزش و اهمیت واقعی.

پیشنهاد
١

دهان کسی آستر داشتن: [عامیانه، کنایه ] قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن.

پیشنهاد
٠

دهان به دهان شدن: [عامیانه، کنایه ] بحث و مجادله کردن، با پست تر از خود جر و بحث کردن.

پیشنهاد
١

دهان به دهان گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] نگا. دهان به دهان شدن.