پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
بیت بیماری : بیت المرض - خانه نهم، قوس ( بیت المرض والعبید ) در نجوم پهلوی بیت المرض و شتگان آمده و وصف قوس است. ( ( ششمین بیت بیت بیماریست که از ...
به هیچ سبیل : به هیچ وجه، به هیچ نحو. ( ( نیست آنجا تغیّر و تبدیل نشود نیک بد به هیچ سبیل ) ) ( حدیقه، ۱۳۶ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سن ...
بهار فشان : شکوفه پاشان، گل افشان . ( ( ای به طلعت بهار فشان وی قوی طالع قوی فرمان ) ) ( حدیقه، ۶۰۰ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دک ...
بوی یافتن : نشان یافتن، راه یافتن . ( ( جهد کن تا چو مرگ بشتابد بوی جانت به کوی او یابد ) ) ( حدیقه، ۱۱۵ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنای ...
بوسه بر پای خود دادن : شیفته ظاهر خود بودن . ( ( همه در رای خود همی زادند بوسه بر پای خود همی دادند ) ) ( سیرلعباد، ۳۲۸ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات ...
به نرخ آب شدن : ظاهراً به معنی بی بها و بی قدر است . ( ( باز خشمش چو سیر خواب شود جان به نزدش به نرخ آب شود ) ) ( حدیقه، ۱۹۴ ) ( فرهنگ لغات و تع ...
به کف کردن : به دست آوردن، تصرف کردن . ( ( ازعنا طعمه ساز ارکان را پس به کف کن تو آب حیوان را ) ) ( حدیقه، ۱۵۶ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های ...
بط چینی : ظاهراً صراحی شراب است که به صورت بط ساخته و از چین می آورده اند . ( ( مرد دینی شراب تا چه کند بط چینی سراب تا چه کند ) ) ( حدیقه، ۳۶۵ ) ...
به شهی آواز دادن : اعلام پادشاهی کردن . ( ( هر که را هست دوستی دمساز به شهی در جهان دهد آواز ) ) ( حدیقه، ۴۵۴ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های ...
بسته گرفتن: ظاهراً به معنی مطیع گردانیدن و در اختیار گرفتن است. ( ( در فصاحت زبان چوبگشاید بسته گیرد زمانه را شاید ) ) ( حدیقه، ۷۲۸ ) ( فرهنگ لغ ...
بس بودن با چیزی یا کسی : با او بر مقاومت توانا بودن، بر آمدن با او، برابری توانستن با او . ( ( با خدای ایچ نیک و بد بس نیست با که گویم در جهان کس ...
بساط بسیط: زمین فراخ، پهنه ی زمین. ( ( عقل باشد به خلط و وهم محیط هر دوان لیک بر بساط بسیج ) ) ( حدیقه، ۶۶ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سن ...
بزمگاه نامردان : کنایه از این جهان است، با توجه به حدیث " دنیا زندان مومن و بهشت کافر است. ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شفیع ص ...
بر کسی یا چیزی چیر بودن: مسلط بودن. ( ( از تو چیریم و بر تو چیر نه ایم به تو سیر یم و از تو سیر نه ایم ) ) ( حدیقه، ۱۵۱ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرا ...
برکسی بام خوردن : پیش دستی کردن، مبادرت کردن به انجام کاری پیش از آنکه حریف همان کار در حق وی کند. نظیر آنکه گویند حلوای او را بخوریم پیش از آنکه حلو ...
بر فراز یخ نوشتن: بر یخ نوشتن، نابود برشمردن، به هیچ شمردن، به حساب نیاوردن، کنایه از کار بی ثبات کردن . ( ( نفس کل چون گل عدو بسرشت نام او بر فرا ...
بر سر زدن : کنایه از ملامت و سرزنش است. ( ( در سر من مزن که بر پایم زانکه من عالمم چنین بایم ) ) ( حدیقه، ۲۹۳ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های ...
در ره سیل و رود خانه ساختن : کنایه از کار بیهوده و عبث انجام دادن. ( ( جان و اسباب در رهش در باز برره سیل و رود خانه مساز ) ) ( حدیقه، ۱۶۷ ) ( ف ...
بر دورای ایستادن : کنایه از دو دل بودن. ( ( گر کند عیب از دو بیرون نیست یا بود یا نه بر دورای مایست ) ) ( حدیقه، ۵۷۲ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثن ...
بر درعار و ذل قعود کردن : کنایه از ننگ و عار بر خود روا داشتن و پسندیدن باشد . ( ( جان بداد و یکی سجود نکرد بر در عار و ذل قعود نکرد ) ) ( حدیقه، ...
برخاستن دل : به هیجان آمدن آن. ( ( دلیل خازن ز بیم شه برخاست جام جستن گرفت از چپ و راست ) ) ( حدیقه، ۵۵۳ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنای ...
برج ماهی : برج حوت. برج دوازدهم از بروج دوازده گانه معادل اسفند ماه. ( ( شرف زهره برج ماهی دان بعد از این جملگی تباهی دان ) ) ( حدیقه، ۷۱۰ ) ( ف ...
بر انگشت پیچیدن : یاد داشتن، چه هر چیز که بر انگشت پیچیده می شود هر وقت در نظر می باشد گویا خویشتن را یاد میدهد. ( ( تا نپیچند خلق بر انگشت که یکی ...
و کلمه ( عمارت ) ( بر خلاف کلمه ( خراب ) که به معنای از اثر انداختن چیزی است ) ، به معنای آباد کردن چیزی است تا اثر مطلوب را دارا شود، مثلا می گویند: ...
راغب گفته : کلمه ( انشأ ) به معنای ایجاد و تربیت چیزی است و بیشتر در جانداران ( که تربیت بیشتری لازم دارند ) استعمال می شود، در قرآن کریم فرموده : ( ...
: این بیت اشارت است به قصه ای که گویند یکی از بزرگان موسیجه مرده ای دید دمی بر او دمید مرده زنده شد و پریدن گرفت مردم بدو معتقد شدند و بر وی هجوم آور ...
به درخت فرو کردن : دار زدن، از درخت آویزان کردن. ( ( کاربر مرد بد بگیرد سخت پس مرو را فرو کند به درخت ) ) ( حدیقه، ۵۴۷ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات ...
به خیز آمدن : برخاستن بر انگیخته شدن . ( ( همت شاه چون به خیز آمد از شبش روز رستخیز آمد ) ) ( حدیقه، ۵۲۳ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنای ...
به خود برآشفتن : درهم شدن و به خشم در آمدن. ( ( گفت ویحک سخن خطا گفتی همچو نادان به خود برآشفتی ) ) ( حدیقه، ۴۶۹ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ...
بخت جای: جایگاه بخت و اقبال . ( ( در جهانی که بخت جای من است این جهان جمله زیر پای من است ) ) ( حدیقه، ۳۴ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنا ...
رخت بر گرفتن : بخت یافتن، به دولت و اقبال رسیدن. ( ( تویی تو چو رخت بر گیرد رخت و تخت تو بخت برگیرد ) ) ( حدیقه، ۱۱۰ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مث ...
به خاک در نشستن : بر خاک نشستن، بیچاره شدن . ( ( شاکر از فعل شان شده ضحاک پیش هاروت در نشسته به خاک ) ) ( حدیقه، ۲۹۰ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مث ...
در زبان و فرهنگ ترکی گرداندن چیزی به دور سر چیز دیگر یعنی فدا کردن آن . به عنوان مثال اگر پولی را دور سر کسی بگردانند در اصل آن پول را فدای او کرده ا ...
انباشته شدن: در زبان ترکی به انباشته شدن "قالانماق" گفته می شود . حسین منزوی خطاب به دخترش غزل ، چنین گفته است : ( ( ائلمین غم لری بس دیر منه، سن ...
شنلیک:در زبان ترکی به جشن شادمانی "شنلیک" گفته می شود . حسین منزوی گفته: شنلیک غمه چؤنور، توی یاسا دؤنور هله ده آپاریر "سارا "نی "آراز " ترجمه:[ما ...
خان آیواز یا خان ایواز : از شخصیت های مثبت داستان حماسی کور اوغلو می باشد . حسین منزوی گفته: هله گون لر "کچل حمزه "لرین دیر ایتیب" دمیرچی اوغلو "یا ...
کچل حمزه: از شخصیت های منفی داستان حماسی کور اوغلو می باشد . حسین منزوی گفته: هله گون لر "کچل حمزه "لرین دیر ایتیب" دمیرچی اوغلو "یاتیب" خان ایواز ...
دمیرچی اوغلو از شخصیت های مثبت داستان حماسی کور اوغلو می باشد . حسین منزوی گفته: هله گون لر "کچل حمزه "لرین دیر ایتیب" دمیرچی اوغلو "یاتیب" خان ایو ...
در زبان ترکی به این نوع از خار "چال تیکان " گفته می شود . حسین منزوی گفته: ( ( هانسی نرگس؟ هانسی یاس؟هانسی سوسن؟ بو تورپاق دا، چال تیکان دا، گول آ ...
در زبان ترکی به نکوهش و سرزنش "قینماخ" گفته می شود . حسین منزوی گفته: طبیعت دن اؤترو اوره گیم گئچر گؤزل لیگی قانان، منی قیناماز ترجمه: دلم از شوق ...
آیاز: در زبان ترکی آیاز گئجه به شب سرد و صاف زمستانی گفته می شود که زمین یخ زده و پوشیده از برف سفید بوده و آسمان صاف و بی ابر باشد. . مرحوم حسین منز ...
بحر روحانی: مقام ذات و صفات بی نهایت حق است که تمام کائنات امواج بحر نامتناهی اویند. بالاخره مقام وحدت بحر است و مقام کثرت امواج بحراند. ( ( روح چو ...
بحر اخضر : دریای سبز، دریایی است به جانب شرقی آن چین و به غرب آن یمن و به شمال آن هند و به جنوب آن دریای محیط. طولش ۲۰۰۰ فرسنگ، جزایر آن آباد بسیار د ...
به جوال کردن: کنایه از فریب دادن. ( ( زهی بتی که به خوبی خویش هزار عاشق چو من جوال کند ) ) ( حدیقه، ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دک ...
به پای درآوردن : به پا آوردن، بر پا آوردن، کنایه از نجات دادن . ( ( ملک افتاده را به پای آورد ملت رفته باز جای آورد ) ) ( حدیقه، ۲۳۱ ) ( فرهنگ ل ...
به بازی شمردن: عبث و بیهوده شمردن، بیهوده دانستن. ( ( آنکه او منصف است و زیرک سار نشمارد به بازی این گفتار ) ) ( حدیقه، ۷۱۷ ) ( فرهنگ لغات و تعب ...
به برگ بودن: ساز و سامان فراهم بودن . ( ( زین به بشکرند ساکنان اثیر زین ببرگند خازنان سعیر ) ) ( حدیقه، ۲۳۲ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های س ...
به بالای کسی بافته نبودن : سزاوار و درخور او نبودن . ( ( این مثابت به هرزه بافته نیست وین به بالای غیر بافته نیست ) ) ( حدیقه، ۶۰۵ ) ( فرهنگ لغا ...
به باد دادن : کنایه از نیست و نابود کردن، از بین بردن. ( ( هر که را توبه زین شراب دهند بوی و رنگش به باد و آب دهند ) ) ( حدیقه، ۶۰۵ ) ( فرهنگ لغا ...
به آب سپردن : در آب انداختن و بیهوده و بی فایده ساختن، کنایه از نیست و نابود کردن است . ( ( گرچه خود را به آب بسپارد مرهبا را هوا نگه دارد ) ) ( ح ...