پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٩٦٠
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو هوا شدن: [عامیانه، اصطلاح] بیمار شدن به دلیل تغییر هوا.

پیشنهاد
١

دویدن توی حرف کسی : [عامیانه، کنایه ] حرف میان حرف آوردن، حرف کسی را قطع کردن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دوم از آن: [عامیانه، اصطلاح] در ثانی، دوم آن که.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دون پاشیدن : [عامیانه، کنایه ] دانه دادن به پرندگان، در باغ سبز نشان دادن، وعده دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دو لُپی خوردن نگا. دو لُپه خوردن، هم از آخور خوردن، هم از توبره.

پیشنهاد
١

دو لا پهنا حساب کردن : [عامیانه، کنایه ] دو برابر بهای خقیقی حساب کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دو لُپه خوردن : [عامیانه، کنایه ] با خرص و ولع خوردن، لقمه های بزرگ برداشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دو لا پهنا: [عامیانه، اصطلاح] پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دو کرپا : [عامیانه، اصطلاح] چمباتمه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دوگلاسی: [عامیانه، اصطلاح] سبیل نازک قیطانی.

پیشنهاد
١

دو علی گلابی آمدن : [عامیانه، ضرب المثل ] بچه ترساندن، تهدید توخالی کردن، توپ و تشر آمدن.

پیشنهاد
١

دوغ و دوشاب یکی بودن: [عامیانه، ضرب المثل ] فرقی میان خوب و بد نبودن.

پیشنهاد
١

دو قورت و نیمش باقی بودن: [عامیانه، ضرب المثل ] با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دوش گرفتن: [عامیانه، اصطلاح] زیر دوش ایستادن و خود را شستن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دوشیدن: [عامیانه، کنایه ] به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دو شکمه : [عامیانه، اصطلاح] آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

پیشنهاد
١

دو سره بار کردن: [عامیانه، کنایه ] از دو جا سود بردن، دو لپی خوردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دوش فروش: [عامیانه، اصطلاح] ربا خوار.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دو سر قاف : [عامیانه، کنایه ] دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود.

پیشنهاد
١

دوز و کلک سوار کردن : [عامیانه، کنایه ] توطئه چیدن، مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن.

پیشنهاد
١

دو رانو نشستن : [عامیانه، اصطلاح] نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است.

پیشنهاد
١

دو زاری کسی افتادن: [عامیانه، کنایه ] به اشارات و کنایات پی بردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دو زاری: [عامیانه، اصطلاح] سکه ی دو ریالی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

دوری و دوستی : [عامیانه، اصطلاح] دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دو زار : [عامیانه، اصطلاح] دو هزار، دو قران، دو ریال.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

دوره افتادن: [عامیانه، اصطلاح] گرداگرد شهر گشتن، به دیدار هر کسی رفتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دوره انداختن : [عامیانه، اصطلاح] مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن، کسی را به این سو و آن سو فرستادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دور کسی گشتن : [عامیانه، کنایه ] قربان صدقه ی کسی رفتن.

پیشنهاد
١

دور علم کسی جمع شدن : [عامیانه، کنایه ] دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن.

پیشنهاد
١

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن: [عامیانه، کنایه ] با کسی قطع رابطه کردن، از خیر کسی یا چیزی گذشتن

پیشنهاد
١

دور سر چرخاندن و دادن: [عامیانه، کنایه ] صدقه دادن.

پیشنهاد
١

دور سر گرداندن: [عامیانه، کنایه ] بلاتکلیف گذاشتن، معطل گذاشتن.

پیشنهاد
١

دور چیزی را قلم گرفتن : [عامیانه، کنایه ] چیزی را ترک کردن، کنار نهادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دور تسبیح : [عامیانه، اصطلاح] بسیار و بی شمار. دور تسبیح: 1 - واحد شمارش دانه های تسبیح از اول تا آخر : ( ( عمه بلقیس برای اینکه مادر زود به هوش بیا ...

پیشنهاد
١

دور چیزی را خط کشیدن : [عامیانه، کنایه ] چیزی را کنار نهادن، دست کشیدن از چیزی .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دور برد: [عامیانه، اصطلاح] دارای برد زیاد.

پیشنهاد
١

دوربین انداختن : [عامیانه، اصطلاح] دید زدن، چشم چرانی کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دور برداشتن: [عامیانه، کنایه ] گرم شدن، مبالغه کردن، کش دادن، عصبانی شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دور از جناب: [عامیانه، اصطلاح] بلانسبت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دور از شما : [عامیانه، اصطلاح] بلانسبت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دو دو زدن : [عامیانه، اصطلاح] تکان تکان خوردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دو دوزه بازی :دو رویی، کلک زنی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دود ِ نازک: [عامیانه، اصطلاح] دود سیگار و قلیان و چپق.

پیشنهاد
١

دود و دم داشتن: [عامیانه، کنایه ] بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دود ِ کلفت: [عامیانه، اصطلاح] دود مواد مخدر.

پیشنهاد
١

دو دستی تقدیم کردن: [عامیانه، کنایه ] با رضایت خاطر و احترام دادن.

پیشنهاد
١

دود شدن و به هوا رفتن : [عامیانه، کنایه ] گم و ناپدید شدن، آب شدن و به زمین فرو رفتن، محو و نابود شدن.

پیشنهاد

دود چیزی تو چشم کسی رفتن: [عامیانه، کنایه ] سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن.

پیشنهاد
٣

دود دادن سبیل کسی: [عامیانه، کنایه ] ادب کردن، تنبیه کردن، شکست دادن.

پیشنهاد

دود چراغ خوردن : [عامیانه، کنایه ] زحمت کشیدن، تحمل رنج کردن، استخوان خرد کردن.