پیشنهادهای صمد توحیدی (١,٨٥٠)
سنا . سنایش . سپاسش. ستایش. بزرگش. بزرگوارش . بزرگواری بزرگوارگی. بجا آوردن. ارج نهی. مرج. ارزش داری. ارزشمندی. هر چه ازشما بگویی کم گفتی. . . . . ...
پندار . گفتار . کردار. هر کسی بر پایهء آیین خود به پندار و کردار و گفتار نیک می پردازد. این سه واژه فارسی هستند.
گاو؛کاری. خر؛باری. اسب؛سواری.
ورز:ورزگروی. پُر :پر نمودن. ورزش. مشق. کاری.
درست:اختراع. او" کیهان پرداز " خود را درست کرد.
رنجش . شکنجه. کشت. بچه ها همدیگر را کشتند. مردم یکدیگر را کشتند. چرایکدیگر راکشتید؟ در دوزخ هم شکنجه تا سر مرز نابود هست. پس کشتن از زد وخورد ت ...
کَندِش. کند . کاو. اندیشه ورزی. خردورزی. خردمند . اندیشمند. اندیشورز. داناک. فَرزانه. فرزانگی. فرزانش. کاوِش. حکمت. فلسفه. فرا کالبد.
( تماشا:مشاهده ) ( . تماشا ها ی ما :مشاهدات ما، مشاهده های ما ) . ( تماشای ما:مشاهدهء ما ) .
اساس الاقتباس:کار خواجه نصیرالدین طوسی در اندیش صوری به زبان فارسی است. وی همچنین شناسه ای ترین کاوندهء الاشارات والاتنبیهات پورسینا می باشد ابن خلدو ...
آرمانشهر. آرمان کشور. آرمان مردمان . آرمان مردم. آرمان مرد . آرمان زن. آرمان فرزند. آرمان همسر. آرمان نسل. آرمان پسر . آرمان دختر. آرمان فرد. آرمان ج ...
باز نامه:reform. "این از بهترین سخنان ماست": "هذا من اجید کلامنا". "it is the best speaks of me" ( "یَه اِ بِیتِری وتِیَل مِنَه"لکی. )
"زدن" لری . هنگامی که بخواهند کسی با کسی گفتگو نماید میگویند"دِیواش" "بزن به او" ویا "بزنید به هم". ولکی نیز"داءن"بیتون:بزن بهش.
دُشمنِ جُدا:عداوت ( عَدُو سِوی ) .
پسخور . پیشخور.
پس فروش. پیش فروش. پس خر . پیش خر.
چه بهتر. پس بِه. ( پَبِه، خودمانی ) . بِه پس. بهتر از این چه. چه بهتر از این. چه خوب. پَبِها نیز می توان بکار گرفت زیرا پَ پس است و بها ، به آ . وار ...
کاوش بیت های سیبویه:شرح ابیات سیبویه
استنباط :دریافت.
استنتاج:دریافت. پنداشت.
آیا زنهار همان زّناربستن وبه خدمت در آمدن است که سپس زنهار به آیین دین در آمده است.
جهل جماعت:نا آگاهیِ کشور در کار و بار دانش های آرمانی و کار بردی و رشته های آنها "نا آگاهی مردم" می باشد.
زناشویی :ازدواج. امر ناب زناشویی:امر مقدس ازدواج.
چَرده کار :چریده را کاشته است پیش از برداشت خورده شده است زیرا درآمدی بس کم داشته است. "پیش خَر"
"بسیار گرایی "بر پایهء" ساده وآسان "به این دریافت که خود "ساده" باشیم وبر دیگران" آسان "بگیریم آن هم بر پایهء ؛ ۱_وجدان. ۲_دین. ۳_قانون. در کشور و ...
هر کسی منش وسرشت وکیش و شخصیتی دارد که نبا ید کار وشغل به آن آسیب رسانند.
ضرپ هوش مردم مردمی و ضرپ هوش جانور جانوری است . ضرپ هوش مردم مردمی و خردی است و ضرپ هوش جانور جانوری و گریزی است.
شیر یا میترسد پس می گریزد ویا نمیترسد پس میتازد. مردم یا می ترسند و یا نمی ترسند وگریز و ستیزشان بر پایهء خرد ورزی است و هر گونه نابخردی ، مردم بودن ...
هیچ گفت وشنفتی نیست که امروزه روز باشد و دیروزه روز نبوده باشد به روند روا هر چیز گفتنی وشنیدنی بوده وهست و می باشد.
لطفاً وخواهشا. می توان گفت خواهش که نام و خواهشگر که ویژه است با افزودن الف آن را به نام برای پرچم نهاده اند. وسپس سبک واژهء لطفا را که به زبانش لر ...
پس جناب آدینات با سلام بر شما آو شِیوِ نَک که در لری به کار می رود همان آشونیک است
آسیب پذر:مستضعفان. آسیب پذیران:مستضعفان. نیک آن است که اینک نوشتهء ویکتور هوگو که به بینوایان گردانیده شده است به؛ "Lismiserebles:آسیب پذیران "ترجم ...
گزارهء بازنما:قضیه منعکس.
پیش شناختی دیباچه ها:تقدم معرفتی مقدمات.
رونمایی هنگامی:ضروریهء وقتیه.
چینش ناپوششی. چینش ناکام. کامل لام الحاقی ولقی است وکام پیروزی است. چینش ناپیروز:قیاس غیرکامل.
برابرش پیشی وپسی.
"پایه گیر :اساس الاقتباس". پایه گیرِ اندیش :اساس الاقتباسِ منطق.
آیا می دانید که؛اخلاق از اخ ولاق ساخته شده است اخ همان دوری وآخ ولاق همان لایق است وزودتر مردم می گفتند اِخِ و لاقِ باید درست باشد.
سرخک:به لری سُ رِیژ گَه:سُرخ خیز گَه ( گاه ) . آبله وسرخک.
در فرهنگ لری دربارهء شناختن کسان میگویند؛ "برای اینکه کسی را بشناسی یا باید همسایه اش بود ویا همسفرش شد . " از پند واندرز ( گُتَه ) لری.
دل ببین شیشهء خودش دارد هم دماغ پیشهء خودش دارد آنکه با مهر و با وفا باشد راستی کلیشهء خودش دارد هیچ کس نیست تا که تنهایست ساقه بر ریشهء خودش دارد می ...
خشکاب :ساحل. ساحل: فارسی کهن سهِ، سیل که چشم انداز باشد.
کشور جهانخوار زده پوششی جهانخوار زده است به؛ ۱_پندار ۲_گفتار ۳_کردار برهر آیین هم که باشند. پس باید پوششی به جهانخوارگی پرداخت. ۱_در فرهنگ 2_در سیا ...
یادینه. یادینه ها. یادداشت. یادگار. یادگاری. یادینگی. یادگارینه ( ها ) . ماندگار ( ی ) . ماندنی. ماند. بِمانَد. باشد. بایستد. ایستادنی. تاریخ . تاریخ ...
واسه. کدام. چه. چه چیزی. پاسخ. پرسش. بنویسید. بگویید. چرایی.
یک آیین که از هیچ آیینی کم ندارد و آن اینکه؛ پرسش؛تاکی کار کنیم؟ پاسخ؛تاخدا کار می کند مردم هم کار کنند.
حافظ:نگاهدار. نگاهدارنده. لسان الغیب:زبان غیب. سخنگوی غیب. سخنگوی جهان غیب.
دریا لاین. لاین دریا. سمت دریا . دریاسمت. دریا سو. دریازمین. و دراین چند فرست واروی آنها نیز کاراست. خاکاب.
لب رود. لب دریا . لب آب. دَم رود. پایمان دریا. پایمان آب. پایمان رود. پایمان دریا. دَم دریا. دم آب. زمیناب. ( زمین آب ) زمین رود . زمین دریا. خشکادر ...
ریختک ( ها ) :کاریکاتور ( ها ) . caricaturs.