پیشنهادهای صمد توحیدی (١,٨٣٦)
خردهای دهگانه: عقول عشره. ابونصر فارابی . بابایار فارابی
"آموزش رهایی " :تحصیل السعاده. ابونصر فارابی. "آموزش رستگاری". "رستگاری شناسی. " "رهایی شناسی""بابایار فارابی. "
فارسی المنتسب:"پارسی نیاکان" . "فارسی نیاکان. "بابایار فارابی فارسی نیاکان بود.
حرف:بسا خرب ویا خرپ باشد به دریافت ومعنی خراب کردن ذهن برای به دست آوردن مخارج حروف و حرفها برای یافتن گنج معنی آن.
سازبزرگ:بابایار فارابی. ( الموسیقی الکبیر:ابونصر فارابی ) .
یکه:استثناء
کوتاه آمد. کوتاهشی. کوتاهش.
دستگاهی برای خوانش متن های کهن که ناخونا یا کم خوانا باشند برپایهء رنگ شناسی و کوهه یا موج شناسی برای خوانش آن نوشته ها و نسخه ها درست شود. تا برآن ر ...
بابایار فارابی:ابونصر فارابی
ساز بزرگ:الموسیقی الکبیر:ابونصر فارابی.
پذیرشی. ناپذیرشی. ( قابل قبول ) . ( غیرقابل قبول ) .
پَس پِیش . سَرتَه. دِما نِها. سَر دُم. تَه تُک. دُم سَر:عقب جلو.
کاکاندن: کلهء گاو یا گوسفند را از مو پاکیزه نمودن و دو فک آن را برای پاک نمودن شکافتن.
"چیزهایی که نیاز است تا پیش از آموزش فرزانش دانسته شود":"الاشیاء التی یُحتاج ان تُعلَم قبل الفلسفه" ابونصر فارابی .
"سخنی ورا در اینکه جنبش چرخ همیشگی ( سرامدی ) است":"کلام له فی ان حرکه الفلک دائمه ( سرمدیه ) " اثر ابونصر فارابی.
"گَردِش ( آرمانشهری ) " :"الفَحص ( مَدَنی ) " . ابونصر فارابی.
"سمتهایی که درست است بر پایهء آن، گفتار در دستورات ستاره خوانی: الجهه التی یصح علیها القول باحکام النجوم. ابو نصر فارابی"
"ایرانشهر ما آرمانشهر ماست وآرمانشهر ما ایرانشهر ماست".
بخش هایی کَندِشیِ پوششی بر پایه هایی بسیار برای کارگردانی آرمانشهر و آراستن روش شهروندان آن برای ایستگاه هایی به سوی رستگاری. ( گرفته ای از دو خط نخس ...
کاربرد شهر#آرمانشهر. شهر آرمانی: کی وکجا یا ناکجاآباد. کاربرد شهر:شهرها در روند تاریخ وتمدن.
"آرمانشهر#کاربرد شهر".
نگرش های آل آرمانشهر:[آراءُ اهلِ المدینهِ الفاضلهِ از ابونصر فارابی. ]
پزشک روان#روان پزشک. پزشکی روان#روان پزشکی. الطب الروحانی:پزشک روان. الطب النفسانی:روان پزشک.
"پزشکی روان:الطب الروحانی". "که با روان پزشکی دو تا هستند. "
گُنجایش:الحاوی. نوشتهء ابوبکر محمدبن زکریای رازی .
جانجانی. ( بی سِتار ؛بی قرار لری ) .
بسیار خواهان. دلداده. اَشک. کَف کِرانده؛ ( کف از دهانش میریزد. به لری ) .
رستگار و گرفتار :سعید و شقی. شقی:گرفتار. سعید:رستگار.
پَسِه های فَرزانشها:فصوص الحکم ابونصر فارابی . ( پسهء انگشتر" فص". نگین انگشتر را به لری پسه گویند. )
جَنگها و زِندگیها:المعایش والحروب:ابونصر فارابی.
آماج فراکالبد:"الاغراض ما بعد الطبیعه ":اثر ابونصر فارابی.
"واژگان کاربردی در اندیش": الالفاظ المستعمله فی المنطق. اثر: ابونصر فارابی.
"گِرد میان راههای دو فرزانه، افلاطون الهی و ارسطو طالیس ":"الجمع بین آراءالحکیمین افلاطون الهی و ارسطوطالیس". کار؛ابونصر فارابی
گزارشی.
پی پیزاشناس ( ی ) :neurobiology.
فرزانه وار:philosophically.
لری همزمان برف وباران ویا تگرگ ببارد را" دُودان "می گویند.
"زیروالابه لری" ( زیربالا ) :حمایل.
هَم بُو :هَوُو. ( به بوی هم ) .
کُول. گَز. گَزگ. سِتین. سِتی:ستون. سر گز. سر ستین. سر ستی. سرگز:سرستون.
زبان را باید ۱_ایرایشی. ۲_ویرایشی. آموخت. "آیا؟!. " our we can learn it without stracture ands classroom.
شمارش، پذیرش؛شمارش کجا پذیرش کجا.
سر دست پزشک. سر دست قاضی. سر دست شما . گرچه مراجعه راه جو است وفارسی میباشد:مراجعه.
تاق نصرت. رَوِیدِه. سر ؛ایشان هم سری گذاشته. تُرقِه. فن. آذیین بندی.
علامه علی اکبر دهخدا مینویسند ؛واژگان فارسی چه لفظی و چه وزنی فارسی میباشند . دادن ( نقل ) به معنی. معنی، مینو، مانا، ماندگار.
پذیر ( پزیر پادشاه ) :وزیر.
خوش آمد . رسیدن به خیر. تازه امان کردی. دیدنت به خوشی ( شادی ) سر افرازشدیم. سربلند شدیم. کامروا باشی. کامت شیرین. سپاسگذارم. دستت درد نکند . سربلند ...
تازیدن، توز ( گردو خاک آن را به هوا بردن ) تاختن. تاخت وتازه. ، توزیدن، توزش را به هوا بردن:توضیح، فارسی است.
جد. جهد. جخت. جِت . جاده :فارسی هستند.
همانندیِ تکیدِ زیبا:تشبیه مجمل موءکد. مجمل زیبا. مجمل:باری. همانندیِ باری زیبا. تاءکید:تکیدن ، تکیدم آنقدر و اینقدر گفتم.