پیشنهادهای صمد توحیدی (١,٨٥٠)
قورمه لری و فرس کهن است قورمه قِرِمانی به غذا دادن یا چرخی به غذا دادن تازود درست شود متل ( مثل ) حلوا که با حول وشتاب باید در ست شودکه حولمان است. و ...
"فرزانش وابزار پیدایش آن " "الفلسفه وسبب ظهورها" ابونصر فارابی.
"بَینَت گزاره ها وچینشهایی که در فنهای چینشی برهمه کاربرد دارند": ( احصاء القضایا والقیاسات التی تُستَعمل علی العموم فی جمیع الصنایع القیاسیه ) ابونص ...
والا. بالا. ارج. ارجمند . گرامی. گرانمایه. گران. گران سنگ. باارزش. بارزش . والا. بالا. والا گهر. بالا گهر . باشکوه. بشکوه. همایون . هما. بالانشین . س ...
کسی ( چیزی ) داستانی ویا . . . . می نویسد برای نوشتن بخشهایی از آن در کتاب های درسی از پیشا دبستان تا پسا دکترا، بایسته وشایسته این است که ویژان ادبی ...
لکن: لَکُنَه ( یگانه ) چیزی که بگویم. پس فارسی است. لکنه، فرس کهن است.
بیرونش ودرونش:بیرون درون. بیرونی ودرونی. بیرونه ودرونه. پایه های بیرونی و درونی . ورود :وارد بر وزن کارت. خروج ، خَرج قُرج قُرض واژه و وزن فارسی ا ...
واژگان و "شِکَناها"شِکَن که حرف باشد آینهء ذهن را در بیرونهء شِکَناها ( مخارج حروف ) به واژگان وگذارده ها ( جملات ) می نمایاند تا اندیشه به نوشته گرا ...
برتری بر یک زبان برای زبان آموز ( مانند، ) است و نه ( خود . ) مانند انگلیسی ها می شود زبان آموخت ولی خود آنها نمیشود شد سیبویه با آنکه ادبیات عرب را ...
سنگی به کلوخی بخورد؛تَقِّی به تُوقِی بخورد:علم شنگه ای. شلم شوربایی. غوغایی. سروصدایی. شلوغی. ریختنی؛ریخته بودند. آشوبی. ناآرامی. شورشی. سربرداشتنی.
خِرِّت:سِقَت:لری. فدات . دورت قربانت.
فدات:fade
"سَفَر های چهار گانه ( چهارسَفَر ) " . "چهار سِفر؛نوشته های چهار گانه": "الاسفارالاربعه از ملا صدراشیرازی".
بد دل. بد سگال. بد منش. بد سرشت. بددرون.
چهره در پوشش خاک کشید:چهره در نقاب خاک کشید.
خردهای دهگانه: عقول عشره. ابونصر فارابی . بابایار فارابی
"آموزش رهایی " :تحصیل السعاده. ابونصر فارابی. "آموزش رستگاری". "رستگاری شناسی. " "رهایی شناسی""بابایار فارابی. "
فارسی المنتسب:"پارسی نیاکان" . "فارسی نیاکان. "بابایار فارابی فارسی نیاکان بود.
حرف:بسا خرب ویا خرپ باشد به دریافت ومعنی خراب کردن ذهن برای به دست آوردن مخارج حروف و حرفها برای یافتن گنج معنی آن.
سازبزرگ:بابایار فارابی. ( الموسیقی الکبیر:ابونصر فارابی ) .
یکه:استثناء
کوتاه آمد. کوتاهشی. کوتاهش.
دستگاهی برای خوانش متن های کهن که ناخونا یا کم خوانا باشند برپایهء رنگ شناسی و کوهه یا موج شناسی برای خوانش آن نوشته ها و نسخه ها درست شود. تا برآن ر ...
بابایار فارابی:ابونصر فارابی
ساز بزرگ:الموسیقی الکبیر:ابونصر فارابی.
پذیرشی. ناپذیرشی. ( قابل قبول ) . ( غیرقابل قبول ) .
پَس پِیش . سَرتَه. دِما نِها. سَر دُم. تَه تُک. دُم سَر:عقب جلو.
کاکاندن: کلهء گاو یا گوسفند را از مو پاکیزه نمودن و دو فک آن را برای پاک نمودن شکافتن.
"چیزهایی که نیاز است تا پیش از آموزش فرزانش دانسته شود":"الاشیاء التی یُحتاج ان تُعلَم قبل الفلسفه" ابونصر فارابی .
"سخنی ورا در اینکه جنبش چرخ همیشگی ( سرامدی ) است":"کلام له فی ان حرکه الفلک دائمه ( سرمدیه ) " اثر ابونصر فارابی.
"گَردِش ( آرمانشهری ) " :"الفَحص ( مَدَنی ) " . ابونصر فارابی.
"سمتهایی که درست است بر پایهء آن، گفتار در دستورات ستاره خوانی: الجهه التی یصح علیها القول باحکام النجوم. ابو نصر فارابی"
"ایرانشهر ما آرمانشهر ماست وآرمانشهر ما ایرانشهر ماست".
بخش هایی کَندِشیِ پوششی بر پایه هایی بسیار برای کارگردانی آرمانشهر و آراستن روش شهروندان آن برای ایستگاه هایی به سوی رستگاری. ( گرفته ای از دو خط نخس ...
کاربرد شهر#آرمانشهر. شهر آرمانی: کی وکجا یا ناکجاآباد. کاربرد شهر:شهرها در روند تاریخ وتمدن.
"آرمانشهر#کاربرد شهر".
نگرش های آل آرمانشهر:[آراءُ اهلِ المدینهِ الفاضلهِ از ابونصر فارابی. ]
پزشک روان#روان پزشک. پزشکی روان#روان پزشکی. الطب الروحانی:پزشک روان. الطب النفسانی:روان پزشک.
"پزشکی روان:الطب الروحانی". "که با روان پزشکی دو تا هستند. "
گُنجایش:الحاوی. نوشتهء ابوبکر محمدبن زکریای رازی .
جانجانی. ( بی سِتار ؛بی قرار لری ) .
بسیار خواهان. دلداده. اَشک. کَف کِرانده؛ ( کف از دهانش میریزد. به لری ) .
رستگار و گرفتار :سعید و شقی. شقی:گرفتار. سعید:رستگار.
پَسِه های فَرزانشها:فصوص الحکم ابونصر فارابی . ( پسهء انگشتر" فص". نگین انگشتر را به لری پسه گویند. )
جَنگها و زِندگیها:المعایش والحروب:ابونصر فارابی.
آماج فراکالبد:"الاغراض ما بعد الطبیعه ":اثر ابونصر فارابی.
"واژگان کاربردی در اندیش": الالفاظ المستعمله فی المنطق. اثر: ابونصر فارابی.
"گِرد میان راههای دو فرزانه، افلاطون الهی و ارسطو طالیس ":"الجمع بین آراءالحکیمین افلاطون الهی و ارسطوطالیس". کار؛ابونصر فارابی
گزارشی.
پی پیزاشناس ( ی ) :neurobiology.