اسفار اربعه

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این کتاب بزرگترین اثری است که توسط حکیم متأله محمد بن ابراهیم بن یحیی قوامی مشهور به صدرالدین شیرازی و ملقب به صدرالمتألهین یا ملاصدرا(979 1050 هـ.ق) تألیف شده است و از جهاتی می توان آن را مهم ترین اثر فلسفی در تاریخ فلسفه اسلامی به شمار آورد.
کتاب اسفار دربرگیرنده امهات مباحث امور عامه و الهیات بالمعنی الاخص و مباحث نفس و معادشناسی است و سال ها است که به عنوان یکی از متون مهم آموزشی در حوزه های فلسفی تدریس می شود.
این کتاب به نام های مختلفی چون الأسفار، الأسفار الأربعة، الحکمة المتعالیة، الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة العقلیة، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة، خوانده شده است.
مؤلف در مقدمه کتاب می گوید: سمیته بالحکمة المتعالیة فی المسائل الربوبیة و بنا به بعضی نسخ سمیته بالحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة
در حاشیه الهیات شفا از آن به الأسفار حاشیه الهیات، چاپ سنگی، ص 256 و در تعلیقات بر شرح حکمة الإشراق و عرشیه به الأسفار الأربعة شرح حکمة الإشراق، انتشارات بیدار، ص41، عرشیه ص231، در کسر أصنام الجاهلیة به الحکمة المتعالیة الملقب بالأسفار الأربعة کسر الأصنام الجاهلیة، چاپ اول، ص131 و 132 و در شرح هدایه اثیریه به الحکمة المتعالیة الهدایة الأثیریة، چاپ سنگی، ص258 از آن یاد کرده است.
بنابراین نام کتاب الحکمة المتعالیة یا الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة است که به الأسفار یا الأسفار الأربعة شهرت یافته است. اما در الشواهد الربوبیة عبارتی وجود دارد که با آنچه ذکر شد سازگار نیست، در مبحث وجود ذهنی صدرالمتألهین می گوید.
و اعلم أن لهذه المسألة علی هذا الوجه الذی أدرکه الراسخون فی الحکمة مدخلا عظیما فی تحقیق المعادین الجسمانی والروحانی و کثیر من المقاصد الإیمانیة ولهذا بسطنا القول فیها فی الأسفار الأربعة بسطا کثیرا ثم فی الحکمة المتعالیة بسطا متوسطا واقتصرنا هاهنا علی هذا القدر إذ فیه کفایة للمستبصر.

پیشنهاد کاربران

شاید به حال ما ایرانیان امروز و آینده مفید باشد که به یک جمع بندی ساده و روشن برسیم که به سهولت برای هرکدام از ما چه خاص و چه عام قابل دریافت و تغذیه و هضم و جذب و فهم و درک باشد. حرکت کلی و راه و سفر حقیقی یکی و واحد و یگانه می باشد و به خود خداوند تعلق دارد در محتوای هرکدام از گیتی ها یا دنیا ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار بطور مطلقا یکسان و برابر در قالب سفر های مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو حالت بهشت برین متوالی با مراتب و درجات مختلف و فراوان تکاملی بین دو حد یکی نهایت نقصان و امکان اخس ( یعنی اولین زندگی دنیوی و به ظهور و پیدایش و به کثرت رسیدن همین واقعیت و طبیعت و کیهان در اولین یا پایین ترین مرتبه و درجه تکاملی ) و دیگری نهایت کمال و اشرف ( آخرین زندگی دنیوی و به ظهور و پیدایش و کثرت رسیدن همین واقعیت و طبیعت و کیهان در آخرین مرتبه و درجه کمال دنیوی و قبل از وقوع آخرین مهبانگ ) . در عوض سفر های فکری - صوری - خیالی - معنوی انسان می تواند به تعداد افراد فراوان و مختلف و در بین دو حد در نوسان باشند ؛ یکی تاریک و اوهامی و ابهامی و تهی از حقیقت و بریده از واقعیت و دیگری روشن و حقیقی و صحیح و منطبق بر واقعیت و طیف وسیعی با درجات مختلف شدت و ضعف گسترده در بین این دو حد.
...
[مشاهده متن کامل]

اولین سفر بنیادی فکری - خیالی - اوهامی به بنیانگذاران ادیان توحیدی ابراهیمی یهودیت و مسیحیت و اسلام به موسا تعلق دارد و آن سفر عبارت است از هبوط یا نزول آدم و حوا پس از طرد و رانده شدن آنان از باغ بهشت و آسمان و پیشگاه بیکران خداوند متعال و تبعید شان به روی کره زمین و رجعت و بازگشت خود آنان و فرزندان و نسل های بعدی شان به پیشگاه یَهوَه و پدر آسمانی ایسا و الله محمد از طریق قبض یا جدایی روح بطور دائم از بدن به اصطلاح مادی بهنگام فرا رسیدن لحظه مرگ و الا آخر و در آخرت و قیامت استنطاق و مؤاخذه و بازپرسی و بازجوئی و حسابرسی به اعمال نیک و بد دنیوی شان در دادگاه عدل . محتوای آن داستان در کتب دینی این سه دین و چگونگی بازگشت شان از طریق جدایی روح یکسان و واحد نمی باشد.
سفر های فکری - خیالی - اوهامی حکیمان و عارفان پیرو این سه دین در طول تاریخ پیدایش این سه دین تاکنون هم نتوانسته اند نقص بنیادی آن افسانه را رفع نمایند.
موسا و ایسا و محمّد به عنوان بنیانگذاران و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع این سه دین نتوانسته اند به این حقیقت ژرف دست یابند که خود این واقعیت و طبیعت و کیهان در حرکت و راه و سفر است با هدف بازگشت به همان حالت آفرینش اولیه یا بنیادین و یا آغازین در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین یعنی نظام احسن و اشرف آفرینش مبدئی - ازلی - ابدی و نه فقط افراد انسانی به مثابه تافته هائی جدا بافته از تار و پود های کثیر و فراوان و گوناگون این طبیعت و کیهان مانند بابا آدم و ننه حوا.
علاوه بر این نقصان فهمانی و عقلانی آن سه حکیم کامل ( از دیدگاه پیروان : انبیاء و اولیاء الهی ) نتوانسته اند بین دو سامان یا نظام ؛ یکی نظام احسن و اشرف آفرینش مبدئی - ازلی - ابدی که یکبار برای دائمیت و همیشگی و جاودانگی آفریده شده است، و زندگی بسیار طولانی درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین تا آغاز سفر مقطعی و نزولی و صعودی از یک طرف و سامان ها یا نظم ها و زندگی های فراوان دنیوی با مراتب و درجات مختلف تکاملی بین دو حد اشاره شده در بالا از طرف دیگر فرق و تمیز قائل شوند.
نتیجه اینکه از ثمره و میوه و نتیجه های حاصله از فعالیت های رشد و نمّو و بلوغ درخت های تنومند قوای ادراکی فهم و عقل حکیمان و عارفان دینی پیرو آن سه حکیم چه انتظاری می توانیم داشته باشیم غیر چشیدن تلخی ها و در پایان راه رسیدن به زیر سایه شجرته الامنتها یا درخت پایانی در یکی از کنج های پرچین باغچه پردیس یا فردوس موسا و در آنجا رفع تشنگی نمودن از طریق نوشیدن پیاله ای از آب قنات کوثر و جویبار زمزم از دست حوریان بهشتی و استراحت و رفع خستگی این سفر از جسم یا کالبد یا تن و یا بدن و ماده و روح و روان و جان و نفس مجرد یعنی من یا خود و فهم و عقل مجرد و کسب قوا و انرژی و نیرو برای سفر بعدی .
در پایان کلام کودکانه امروز خویش که امیدوارم سر خوانندگان گرامی را به درد نیاورده باشد، اشاره کوتاهی به راه خیالی ایسا می نمایم که در قالب جمله زیر خطاب به طرح کننده سوال زیر بیان و درج گردیده است : سرور من کی و کجا به سرزمین یا پیشگاه پدر آسمانی راه خواهم یافت ؟
پاسخ : من به تو می گویم تا دوباره متولد نشوی به سرزمین پدر آسمانی راه نخواهی یافت.
گویا خود آن حکیم بزرگوار و سوال کننده در آن لحظه بیرون از پیشگاه بیکران و بینهایت خداوند متعال که حد و مرز و ساحل و کرانه ندارد، قرار داشته بوده باشند.

The Transcendet Philosophy of the Four Journeys of the Intellekt به زبان انگلیسی و
Die Transzendente Philosophie der Vier Reisen des Intellekts به زبان آلمانی به معنای فلسفه استعلایی سفر های چهارگانه هوش.
...
[مشاهده متن کامل]

مترجمین کلمات عقل و هوش را هم معنا پنداشته اند، در صورتیکه که عقل انسان هم می تواند بیدار و آگاه و هوشیار باشد و هم می تواند در گوشه غفلت مشغول خوابیدن و ناآگاه و غیر هوشیار باشد. لفظ ترانسندنت با ترجمه فارسی به شکل استعلایی در زبان فلاسفه غرب بخصوص کانت آلمانی به معنای ماوراء طبیعت نمی باشد بلکه امکانات بالقوه ضروری و غیر ضروری نهفته در باطن واقعیت عینی. لذا دنیای ترانسندنت ؛ هوشمند ؛ عقلانی ؛ اخلاقی و محض و غیبی در ورای دنیای محسوس و واقعی و عینی قرار نگرفته و بریده و جدا از آن وجود ندارد بلکه در بطن و باطن آن موجود می باشد. واقعیت عینی و بطور کلی طبیعت یا کیهان یکی ست و شرح و توضیح و توجیه و تبیین آن توسط قوای ادارکی فهم و عقل و نیروی تصور و تخیل انسان به شکل های مختلف و گوناگون از قبیل معارف اسطوره ای و حماسی و معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی و الاهیات و کلام و تفسیر و حکمت و عرفان دینی و بحث و استدلالات منطقی و عقلانی فلاسفه آزاد اندیش و حکیمان دینی و شناخت و دانش علمی . حال باید دید که کدام یک از این خطوط کلی معرفتی واقعیت عینی را همانطوریکه هست و نه آنطوریکه باید باشد به درستی و روشنی و بطور حقیقی و منطبق بر واقعیت عینی شرح و توضیح داده و می دهند؟
در ارتباط با خداوند و در پیرامون پدیده های وحی و نبوت و امامت ، من براین بینش و باورم که خداوند متعال در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود و عرب و عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین سوشیان و ناجی و نبی و پسر و رسول برای تربیت و هدایت معنوی بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه. لذا انسان عاقل و واقف و آگاه و بیدار و هوشیار کسی است که در ابتدای قرن بیست و یکم میلادی - مسیحی و در آغاز قرن پانزدهم هجری شمسی توجه و میل و گرایش و جاذبه فعالیت های قوای ادراکی فهم و عقل خودرا بسوی شناخت و دانش علمی و فن آوری های مفید صنعتی و خلاقیت های مدرن هنری معطوف دارد و نه اینکه فقط از لحاظ جسمانی ( کالبد تثلیثی مادی - روانی - روحی ) در عصر امروز باشد و از لحاظ اندیشه و فکر و خیال در عصر حجر و در وادی های سراب آلود و بی آب علف ( از قبیل معجزات عصا و ید بیضای موسا و مرده زنده کردن ایسا و شق القمر محمد ) در بین انبوه وسیعی از اواهات و ابهامات قصد صید یا شکار حقایق ناب را داشته باشد و از این طریق هم انرژی حسی و فکری و خیالی و وقت و عمر خود و هم پیروان را بیش از این بطور جبران ناپذیری تلف نماید. اسفار اربعه یا سفر های چهارگانه حکیمان و عارفان مسلمان و ایرانی و نیمه عربی و نیمه فارسی زبان ( بخصوص حکیمان ) فقط شرح و توضیح سیر و سلوک خود آنها می باشد و نه شرح و توضیح حرکت تکاملی و تغییر و تحول واقعیت عینی یا بطور کلی طبیعت و کیهان در طول زمان. یکی از این حکیمان و عارفان که در قید حیاط دنیوی است ، فرموده است که سفر یعنی حرکت از وطن و محل اقامت بسوی مقصدی در طی منازل. این بزرگوار باید بتواند به شنودگان کلام شفاهی و کلام کتبی یا نوشتاری خویش بگوید که آن وطن و محل اقامت کجا و چگونه است و آن مقصد کجا و چگونه و آن منازل کجا و چگونه اند و به چه شکل و رسم و روش طی می شوند ؟ آیا منظور آن بزرگوار از وطن و محل اقامت کلبه احزان یعقوب و یا آلونک ها یا کوخ های درویشان و صوفیان و عارفان است یا نظام احسن و اشرف آفرینش مبدئی و ازلی و ابدی یعنی آفرینش اولیه ملکوتی محیط و محتوای کیهان در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و با کمیت و کیفیت بهشت برین و آنهم آفریده شده از ابعاد فراوان و بیکران خود خداوند متعال و نه از عدم و نیستی و آیا منظور آن بزرگوار از منازل ، وادی های هفتگانه و هفت شهر عشق عطار و مولانا می باشد یا سامان ها و نظم های کلی و هفتگانه کیهانی و زندگانی ها و عشق های هفتگانه انسانی می باشد. آیا آن بزرگوار مانند کلیه پیشینیان منجمله بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی و افلاطون و ارسطو به نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و یا دَم و بازدم محتوای کیهان یا جهان و وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر آن نوسانات واقف و آگاه و بیدار و هوشیار نگردیده است ؟ که بتواند به پیروان خود این حقیقت کلی را فاش نماید که وادی ها یا منازل یا پله ها و یا ایستگاه های هفتگانه در قالب عوالم و آسمان ها و زمین های هفتگانه توسط خود عالِم و دانشمند و حکیم و عارف کیهانی بهمراه اجزاء طی و تجربه می شوند.
احساس و فکر و خیال جدائی و غربت و بیگانگی دینداران و حکیمان و عارفان دینی از خداوند و در این دنیا ریشه در افسانه تخیلی و توهمی بابا آدم و ننه حوای دینی دارد و نباید آنرا در جای دیگری جستجو و ریشه یابی کرد. اگر فرصتی دست داد شاید بتوانم بحث را در خدمت خوانندگان گرامی ادامه دهم.

در دوران ابتدایی یک روز در مدرسه درس حکمت و فلسفه تدریس می شد و دانش آموزان با شور و شوق عجیبی گوشهای خودرا طوری تیز کرده بودند که قطره ای از بارش صوتی گُهر بار کلام جاری شده از زبان آقا معلم به هدر نرود و همگی دریافت و هضم و جذب و درک گردد. موضوع درس این بود که آیا همه مفاهیم و مقولات و کلمات موجود در ذهن و اندیشه انسان ریشه در تجارب حسی دارند و یا تعدادی از آنها فطری و مادر زادی بوده و ریشه در تجربه ندارند. جهت توضیح و شرح این موضوع و ارائه پاسخی روشن به این سوال و حل این مساله، آقا معلم چهار مقوله را روی تخته سیاه به شکل زیر مرقوم فرمود: حاجی ؛ مشهدی ؛ کربلایی و قُمی و سپس به توضیح و تشریح این کلمات مشغول گردید . گفت ببینید این کلمات هرکدام یک لقب میباشد و به مناسبتی خاص و ویژه توسط زبان انسان ها به یک یا چند فرد انسانی تعلق میگیرد و لذا اجزاء ماهیتی و وجودی افراد نبوده و موضوعاتی اضافی اند که به وجود آن فرد و افراد از خارج و بیرون اضافه گردیده است. بنابر این این چهار مقوله را که بزرگان حکمت و فلسفه آنها را " القاب اربعه " یا لقب های چهار گانه نامیده اند، به همراه نوزاد وارد دنیا نشده اند و فطری و مادر زادی نبوده بلکه در طی روند زندگی از بیرون به ذهن انسان رخنه کرده و در آنجا در بخش خاطرات مفاهیم ثبت و ضبط گردیده اند. بعضی از دانش آموزان حس میکردند که تاکنون چنین خوراک لذیذی را از والدین خود دریافت نکرده باشند. آقا معلم سعی بر این داشت که هضم و درک این خوراک معنوی را در وجود دانش آموزان نهادینه کند. با آوردن مثال های روشن، نحوه و چگونگی شکل گیری و ریشه و سرچشمه این مقولات چهار گانه را با دقتی دلسوزانه به دانش آموزان می آموخت.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال ها به شرح زیر بودند :
اگر یک فرد به شهر مشهد به قصد زیارت سفر کند و پس از رسیدن به مقصد، حرم مطهر امام رضا، امام هشتم شیعیان را زیارت کند و فضا و صحن مقدس و مبارک آن مکان را طواف نماید و سپس به شهر و روستای خود برگردد و محض رضای خداوند تبارکه و تعالی یک مجلس مهمانی به راه اندازد و همسایگان و دوستان و آشنایان و غیره را دعوت نماید و به آنها آش و گوشتی بدهد، پس از آن به وی لقب " مشهدی " داده میشود که به نوبه خود نشان جاه و جلال و منزلت و احترام می باشد.
به همین روال اگر یک فرد به زیارت صحرای منوره کربلا برود و برگرد و مهمانی را برقرار کند و آش و گوشتی به مردم محله شهر و روستای خود بدهد، آنگاه مردم به پاس احترام به وی لقب " کربلایی " میدهند. در مورد القاب " قُمی " و " حاجی " هم به همین روال و منوال. سپس خطاب به دانش آموزان توجه آنان را به این حقیقت معطوف داشت که ریشه این مقولات اربعه در تجربه می باشد و نکته مهم اینکه این القاب دو نوع می باشند، یکی درونی و باطنی و دیگری بیرونی و ماورایی. برای اینکه ذهن دانش آموزان خدای نا خواسته اختلاط پیدا نکند، آقا معلم کلام جوهر آگین خودرا ادامه داد و فرمود : منظور از باطنی و ماورایی این است که دو تا از این مقاصد سفر و زیارت در داخل مرزهای وطن قرار دارند و دو تای دیگر در خارج از مرز های وطن. لذا توجه داشته باشید که مفهوم باطنی در این مثال ها به معنای فطری و مادر زادی نمی باشد و مفهوم ماورایی هم به معنای خارج از طبیعت نیست. درس آنروز به پایان خود رسیده بود و آقا معلم به عنوان ختم درس و کلام به دانش آموزان رخصت و اجازه داد که اگر سوالی در این زمینه داشته باشند، بدون ترس و دلهره سوال یا سوالات خودرا مطرح نمایند تا چند دقیقه ای که هنوز زنگ تفریح به صدا در نیامده است، پاسخی کوتاه به سوالات داده شود. پس از بیان این مطلب، یک سکوت اعجاب انگیزی بر کلاس حکمفرما گردید تا اینکه سکوت مرگبار شکسته شد و از ته کلاس صدایی بلند شد:
آقا من حقیر یک سوال دارم. از پای تخته سیاه پاسخ به گوشش رسید : بفرمائید، سوال خودرا طرح نمایید. سوال آن دانش آموز جسور این بود: آقا معلم ، اگر یک نفر به این چهار مقصد سفر کرده باشد و آن امکان مقدسه را زیارت و طواف نموده باشد و پس از برگشت به شهر و روستا و محله خود آن چهار نوع آش و گوشت را محض رضای خدا به همسایگان و دوستان و آشنایان و غیره در محله خود داده باشد، آنگاه چه لقب شریفه ای به او تعلق خواهد گرفت ؟ آقا معلم با شنیدن این سوال گُل به گونه اش افتاد و به دانش آموزان فرمود که تاکنون در طول تدریس چندین ساله اش در باب مفاهیم و مقولات فهمی و عقلی چنین سوال جامع و زیبایی را نشنیده است و پاسخ این سوال به شرح زیر می باشد. به آن فرد به اختصار لقب " حاج مشتی کربلایی قُمقُمکی " تعلق خواهد گرفت.

اسفار اربعه یا سفر های چهار گانه عرفانی ساخته اندیشه انسانی بوده و لذا حقیقت ندارند. زیرا هدف و معنای زندگی انسان در سیر و سلوک به سوی کمال، رسیدن به حق یا خداوند نبوده و نیست بلکه شناخت خداوند. انسان هم در حالت زندگی ملکوتی و هم در حالت زندگی دنیوی همیشه با خداوند بوده، هست و خواهد بود. انسان هیچگاه از خداوند جدا و بریده نشده است که در غم هجران بسوزد و بسازد و احیانا به فکر سفر کردن به سوی حق بی افتد و آنهم تحت سرپرستی یک مرشد و مراد و تحمل ریاضت های جانکاه و تزکیه نفس. در مجموع فقط یک سفر واحد وجود دارد و آنهم در قالب زنجیره انقباض و انبساط کیهانی که همه چیز و همه کس را شامل میشود. لذا عارفان تافته جدا بافته از طبیعت و کیهان نیستند که بتوانند جداگانه به حق برسند و در او فنا یابند و پس از فنا در او بقاء یابند. سیر در مراتب وجود یک امر دل بخواهی نیست بلکه جبر مطلق است. انسان به همراه نوسانات قبض و بسط کیهانی بار ها از نو متولد خواهد شد و بار ها خواهد مرد تا اینکه به همراه کیهان دوباره به حالت زندگی ملکوتی اولیه خویش باز گردد. هر فرد انسانی دارای هفت زندگی و پنج سرنوشت جنسی و عشقی می باشد که هرکدام در یک نظم کیهانی ویژه به ظهور خواهند رسید و سپری خواهند شد. این هفت زندگی نه یک بار بلکه به تعداد زیادی تکرار خواهند شد و هر بار در سطحی بالاتر از سطوح قبلی. زندگی فعلی که داریم در نوع خود پایین ترین امکان میباشد و در نهایت به برترین امکان تبدیل خواهد شد. بنابر این در حقیقت و واقعیت فقط یک سفر کلی و هفت مرحله ای وجود دارد، که اجباری صورت میگیرد و نه اختیاری. این سفر شامل همه چیز و همه کس میشود و هیچ گونه استثنائی در کار نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار
خیال شاعر و عارف بزرگ راحت باشد که روز حشر و قیامت دینی هرگز به وقوع نخواهد پیوست و شیخ و عارف به همراه دیگران به زندگی ملکوتی باز خواهند گشت، بدون اینکه تسبیح این و یا خرقه آن در رقابت عنان بر عنان از یک دیگر سبقت گیرند و جای بهتری را در پیشگاه به خداوند به خود اختصاص دهند.

بپرس