پیشنهاد‌های هاشم رضازاده (١٤٠)

بازدید
١٨٥
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سنگ یده است مهره ی گهواره ی یتیم جز گریه کار نیست دل داغدار را صائب

پیشنهاد
٠

هر روز از این خرابِ غم آباد می روند جمعی که هفته ی دگر از یاد می روند گلشن آزادی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لِخ کشید در گویش خراسانی به کشیدن پای افزار بر زمین هنگام راه رفتن گویند اگر چه لِخ بکشد اشک روی گونه ی ما مسیر نازکی از چشمه را به چاه کشد

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غربیل یا غلبیل در زبان دری گمان کنم چون غله را با آن می بیختند این نام را بر آن گذاشتند

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نگارشیوه برگرفته از دو واژه ی شیوه و نگارش

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

گویا واژه فابل در زبان فارسی معادلی ندارد. دکتر زرین کوب با تردید واژه �مثل� را پیشنهاد کرده اند. دکتر وحیدیان کامکار از فابل به عنوان قصه و افسانه ی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

گلی که خاستگاه آن خراسان و شهر مرو بوده و سرخی آن زبان زد. فردوسی می فرماید:�که ایران چو باغی ست خرم بهار/ شکفته همیشه گل کام گار�

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

نوشیدنی گیاهی، مقدس و سُکرآور که در نزد قوم آریایی هئومه نامیده می شد و ایرانیان آن را در مراسم جشن و قربانی و . . . می نوشیدند

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

هرمیاس: ( هم درس و آشنای ارسطو که در قسمتی از ولایت میزیه ی آسیای صغیر برای خود فرمانروایی کوچکی تحت حمایت هخامنشی ها به وجود آورده بود. . . در این ب ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

زهومت: گندیدگی ( نبوَد از زهومتی خالی آب صافی که در شمر باشد ) ( مقامات حمیدی، فی صفة الشتاء )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سونِش: گَرد فلزات ( سونِشِ سیمِ خام، بر فرق خاک می ریخت ) ( مقامات حمیدی، فی صفة الشتاء )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

جِراب: همیان، خورجین، کوله پشتی به زبان امروزی ( جرابِ اغتراب بر دوش نهادم ) ( مقامات حمیدی، فی صفة الشتاء )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مُعْلَم: دارای نقش و نگار ( هر که در صف ماتم، اطلس مُعْلَم پوشد. . . ) ( مقامات حمیدی، فی التصوف )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

به هم آمدن زخم، بهبودی خستگی ( . . . جروح کهنه را اندمال [بوَد] ) ( مقامات حمیدی، فی التصوف )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دریغ داشتن، برای خود خواستن ( در کوی تصوف ضنّت نیست ) ( مقامات حمیدی، فی التصوف )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

وزش، وزیدن ( چون باد به همه ی اجزا ببزیدم ) ( مقامات حمیدی، فی التصوف )

پیشنهاد
٢

باید و نباید، حلال و حرام مجازاً ظاهر اعمال ( من از ولایت یجوز و لایجوز می آیم، بدین رموز و کنوز چه آلایم؟ ) ( مقامات حمیدی، فی التصوف )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاننده ی بدهی، شرخر ( غریم حوادث، آن دَیْن از وی طلب کند ) ( مقامات حمیدی، فی التصوف )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جایگاه ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

به درد نخور، بی استفاده و بدون کاربرد، بیهوده و قلابی ( ای خوبِ تو نُفایه و ای نیکِ تو بدل ) ( مقامات حمیدی، فی السیاح )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

هم سخنی، گفت وشنود، پرسش وپاسخ ( که را افتد که بی ملافظه، ملاحظه کند ) ( مقامات حمیدی، فی السیاح )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

فرولغزیدن ( چون عذارِ رومیِ روز بدرخشید و قدم زنگیِ شب بشخشید. . . ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مأمونی: خورش گیاهی که ماده ی اصلی تشکیل دهنده ی آن پونه است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فکاهی، شوخی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هر وسیله ای که آشپزخانه است ( یک دست در تنور و دیگر در خنور ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

واحد اندازه گیری مسافت به اندازه ی یک سوم فرسخ که هر فرسخ ۲۶۴۰ متر است ( تا به خانه ی ما میلی را [مانده] ( مقامات حمیدی، فی السکباج )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انگیزش ها، تحریکات، بداندیشی ها ( نزغات شیطانی ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عصای دارای سرنیزه، عصایی که ظاهراً چوب است ولی انتهایش آهنی تیز دارد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سفارش شده، مورد تأکید قرار گرفته: ( رسم محبوب و سنت مندوب ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هم سفره شده، نان و نمک خوردن ( رسم ضیافت، قدیم است و حق ممالحت، عظیم ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مخایل: نشانه ها ( من در شمایل تو، مخایل فضایل می بینم ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در معنای خوش حالی: ( خواجه ی بزّاز، با اعزاز و اهتزاز، روی به من کرد ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آغاز ( وقتی در اقتبال شباب. . . به نیشابور رسیدم ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ناز پروردِ تَنَعُّم نَبَرَد راه به دوست عاشقی شیوهٔ رندانِ بلاکش باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

این بیت از حضرت حافظ را دهخدا در نمونه های بالا نیاورده است: همچو گلبرگِ طَری هست وجودِ تو لطیف همچو سروِ چمنِ خُلد سراپای تو خوش طری: تر و تازه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جَمْر: آتش افروخته ( در این قالب مجوّف، چه خَمْر و چه جَمْر ) مقامات حمیدی، فی السکباج

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناخواندگی به میهمانی شدن، سرزده ( تنزل به طریق تطفل، عادت کریمان نیست ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوش گوار، نوشین ( اقداح راحاتتان مهنّا[باد] ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شاخسار ( غُصن امانی از نسیم جوانی اهتزازی[داشت] ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آرایه های پولکی یا نخی و رنگارنگی که گرداگرد جامه یا دامان بدوزند؛ مجازاً زیبایی یا برتری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در معنای: گمراه کردن ( شیطان شباب در غیّ خویش بود ) ( مقامات حمیدی، فی السکباج )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گَلّه ی اسب های آزاد، مجازاً میدان تاخت و تار ( چو در حَلبه ی عشق لختی بتازی ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

عَجْم: نقطه گذاری: ( . . . بنویسی بی عجم و اِعراب ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در معنای ( سود ) : ( ذکر او تطویل بی طایل است ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رمنده، خشن، انعطاف ناپذیر، بی روح: ( لغات شَموس شَرود ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وَجِل: بیم ناک، ترسنده ( از دهشت آن حالت . . . وجل گشتند ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خِدْر: نهان خانه، مقصود پشت پرده است ( در خِدْر افکار نهفته است ) : ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کَرْم: تاک، انگور که از آن باده سازند ( آتش گرم با آب کَرْم در هم آمیخته ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کفش کَن، مجازاً پایین مجلس ( صدر رجال و صفّ نعال برابر بود ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هنگام سپیده دم صراحی صباحی: جام سپیده دم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شبانگاهانِ تازه رسیده، مقصود هنگامی از شب است که خستگی هنوز بر انسان چیره نشده ( راح رواح ) : باده ی شامگاهی مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نورستگی، شادابی، نودمیدگی: ( عالَم در نضرت بهار بود ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

روی خوش نشان دادن، پذیرا شدن با شادمانی: ( هر یک در جواب هشاشتی نمود ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آسان گرفتن، سهل انگاری، مجازاً همراهی: ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم ) : ( مسامحت حدود ) :همراهی و روی خوش نشان دادن بخت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رضایت داشتن، راضی بودن: ( به طریق ارتیاض در آن ریاض می گشتم ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زوایای پنهان: ( چون خبایای آن بلاد بدیدم ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نِصاب: سرمایه، شامل مال، آبرو، سخن و هر چه انسان در اختیار داشته باشد ( از نصاب خود نصیبی به یاران می دادم ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

خودکانون پنداری: ( رعونتی در طبع متمکن[است] ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شوارد: ماده شیر ها مراد از ( شواردِ اقوال ) که در مقامات حمیدی آورده شده، امیران سخن است، کسانی که در گفتار، چیره دست هستند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آهستگی و نرمش، آرامش پس از طوفان، نشستن پس از تک و پوی: ( تا آن که. . . باد فتور، گَرد غرور را بفشاند ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کسی که قلاده به گردن آویخته است، مراد پیرو بودن است: ( شیطان صبی متمرد بود و سلطان هوی متقلد ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صَبیٰ: کودکی کردن، دوران ناپختگی و بچگی: ( در مبادی عهد براعت که شیطان صبی متمرد بود. . . ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خلاعت: خودکانون پنداری، هوس های جوانی: ( در تمادیِ دور خلاعت که شیطان متمرد بود ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مُنَیّر: جامه ی ستبر: ( چو فراشان کشد گردون به باغ اندر منیّر ها ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی چهارم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوعی رنگ سرخ مصنوعی، ترکیب شده از مواد طبیعی و معدنی: ( صبا اکنون کشد در باغ از شنگرف چادرها ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی چهارم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به رنگ زنگ: ( هوا بر تارک گل برنهد ژنگاری افسرها ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی چهارم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( صحن چمن را که از عدْن و عدَن خوش تر گردانید؟ ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی چهارم جناس خط، نخستین به معنی باغ و بهشت، دومین به معنی گیاه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قفیز : واحدی برای اندازه گیری متراژ: ( هر صاعی را صاعی و هر قفیزی را قفیز ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی چهارم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رفات: پوسیده ( آن که. . . عظام رفات را حشر تواند کرد ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی چهارم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

أإذا کنّا عظاماً و رُفاتا آیا وقتی ما استخوان و خاک شدیم [باز] در آفرینش جدید برانگیخته خواهیم شد؟ ترجمه ی فولادوند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

( هر دم از خون، ادیم خاکی را چون ادیم پلنگ باید کرد ) ادیم نخست به معنی روی، زمین و ادیم دوم به معنی پوست. مقامات حمیدی، مقامه ی سوم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

می تواند کنایه از روز نیز باشد: ( اشهب و ادهم مراکب را لعل بر بند و تنگ باید کرد ) مقامات حمیدی، مقامه ی سوم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

( تنگ بر اسب، تنگ باید کرد ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی سوم ) تنگ نخست به معنی دوال و تسمه ی کمر ستور و تنگ دومی به معنی محکم و استوار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جمع عظم به معنی استخوان ها: ( . . . و لحم ملیح در عظم پیوست ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی سوم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

( احداث روزگار، چو احداث مست شد ) : ( مقامات حمیدی، مقامه ی سوم ) احداث نخست به معنی سختی ها و احداث دوم به معنی جوانان است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دکتر انزابی نژاد، رباح را جزیره ای دانسته اند در بحر اخضر که کافور از آنجا آورند ( مقامات حمیدی ص۲۲۲ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آیاتی از قرآن را که دفع کننده ی شر شیطان هستند، قوارع می گویند، مانند آیةالکرسی: ( با جماعت غازیان می رساندم و قوارع قرآن مجید می خواندم ) ( مقامات ح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

شکاف و روزن، سوراخ: ( سدّ اسلام را ثلمه ای پدید آمد ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی سوم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رخنه، پارگی: ( ثغر روم را خرقی افتاد ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از مصدر قُزّ به معنای بی آلایش و پاک: ( . . . ای جوان متعزّز متقزّز ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مرکز، کانون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سرگین: ( . . . و در رسته ی گوهرفروشان، بعره ای چند سُفتی ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

طرد شده، بازداشته شده: ( ابلیس. . . مخذول خدمت گشت ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قِطر: مس گداخته، نیز چادر و پوشش: ( کافور پیری، قِطر مجرمان سلوت است ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آسایش گاه، جایگاه آرامش: ( صباح پیری، معاذ زندگانی ست ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ناشکیبا و تندخو: ( پس جوان گفت: ای پیرْ شحّاذ و ای قَلّابْ استاذ ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوشش برای برابر شدن: ( جوان با پیر در مبارات ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مجاب کردن، پاسخ گویی های پیاپی: ( پیر با جوان در مجارات و مجابات ) ( مقامات حمیدی، مقام ی دوم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جر و بحث، مناظره: ( پیر با جوان در مجارات. . . ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مجازاً چشم، دیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

زمزمه ی شعر بنا به حال: ( . . . و این قطعه را انشا و ارشاد کردم ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جدایی علی رغم میل باطنی، گریز ناگزیر: ( دل از راحت و استراحت نفور کردم ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سَلَب: جامه، لباس مازاد برای سفر: ( زاد و سَلَب بر ناقه ی طلب نهادم ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دل آرامی، خوش وقتی: ( دوستی که مرا مونس خلوت بود و صاحب سلوت ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به جای آوردن، ادا کردن: ( فام مروت بتوزد ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی نخست )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اندوه، نگرانی: ( کاس او - دنیا - را بی وحشت خس نیابی ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی نخست )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مجازاً برای کم و پست بودن چیزی به آن حطام گفته می شود: ( حطام او - دنیا - سرمایه ی گذاشتنی ست ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی نخست )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آهن یا سنگی که بر سنگ زنند و با آن آتش روشن کنند، چخماق: ( ای اهل بلاد عجم و قادحان زناد کرم ) ( مقامات حمیدی مقامه ی نخست )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دست خالی و بی توشه، بی اندک بهره ای: ( خایب و خایف به شهر طایف رسیدم ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی نخست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نوشتار رمزی، نوشته ای که خواندنش به رمزگشایی نیاز دارد: ( خود این مُنیت چون خط معما مشکل بود ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی نخست )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دام هایی که از جنس طناب هستند، دامِ ریسمانی: ( تا مگر حلق صیدی در حبایل شست افتاد ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی نخست )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دکتر انزابی نژاد در تصحیح کتاب مقامات حمیدی ( بطحا ) را به ( زمین هموار ) معنا کرده اند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غوطه ور ی: ( گه چون خضر در سباحت آب حیات ) ( مقامات حمیدی ، مقدمه ی اول )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گروه همدل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

فرش، به اعتبار سکنی گزیدن ( کِسای سفر بر وطای حضر ایثار کردم ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی اول )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بی غمی، سادگی، اندیشه ی فردا نداشتن: ( طیش مهد کودکی حلاوتی داشت ) ( مقامات حمیدی - انزابی نژاد ص۲۵ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انتجاع: جدایی از سرا و دیار خویش به امید زندگی بهتر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

از ویژگی های واژه ی رند که جمع آن در فارسی ( رنود ) مورد پذیرش قرار گرفته، این است که ژرف معنای آن، بسته به مفهوم جمله، دگرگون می شود و در هر متنی، م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خسار و بوار از اقوالِ ایشان واضح شد ( نفثة المصدور ص ۲۳ ) خسار و بوار: تباهی و نابودی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مخایل إدبارِ احوال اهل گنجه لایح گشت: ( نفثة المصدور ص ۲۳ ) . مخایل إدبار: نشانه های نگون بختی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نهاراً جهاراً: مجازاً یعنی به روشنی روز. جَهر به معنای آشکارا شدن: ( چون علامت عصیان، نهاراً جهاراً، ظاهر گردانید ) ( نفثة المصدور ص ۲۳ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لَقَیْتَه نَهاراً جَهاراً: او را در روز، آشکار و بی پرده دیدم. ( منتهی الارب )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اندک بازمانده از چیزی که بدان بسنده کنند: ( از راحتِ خواب و قرار، به علاله ای قانع گشته ) ( نفثة المصدور ص ۲۱ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

اندک بازمانده از آب که بدان چیزی یا لبی تر کنند: ( از لذت خورد و شراب به بلاله ای راضی شده ) ( نفثة المصدور ص ۲۱ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مخفف مزمار به معنای نای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ضرب آهنگ برخورد جنگ افزارها به هم: ( بانگ اسپان در مصاف و قعقع کوپال و گرز ) ( نفثة المصدور ص ۲۰ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اسب نیک و زیبا که عرب به آن افتخار می کند: ( شهوات عشق [را]بر صهوات عتاق برنگزیدی ( نفثة المصدور ص ۱۹ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قاز : ( . . . به صید آهو و خربط برمی نشست ) ( نفثة المصدور ص ۱۸

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیز کردن، ( تحدید بواتر ) ( نفثة المصدور ص ۱۸ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ذوابل: جمع ذابله: خشکیده، پلاسیده تثقیف ذوابل: ( نفثة المصدور ص ۱۸ ) : برپا کردن نیزه هایی که چوب شان خشک شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نمایش، رزمایش، نشان دادن، عرضه کردن ( استعراض جیوش و عساکر ) ( نفثة المصدور ص ۱۸ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میانه ی راه: ( از محجّه ی عزلت بگردید ) ( نفثة المصدور ص ۱۶ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همین دم، اکنون، این هنگامه: ( شماتت اعداءِ حالی برگزیدم ) ( نفثة المصدور ص ۱۶ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سمت و سو: ( دلِ ملول عنوان از صوب خدمت برتافته ) ( نفثة المصدور ص۱۶ - ۱۵ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

کاش برای معنا کردن واژه های فارسی ناچار نبودیم نمونه ی عربیِ آن را به کار ببریم تا درون مایه ی آن روشن شود هرآینه: بی گمان، به راستی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درویش و بی چیز : صعالیک، به طمعِ آن خواسته. . . ( نفثة المصدور ص ۱۱ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مسافر: جز باد کدامین پای ور سفر کند: نفثة المصدور ص ۱۰

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پست، دون مایه، خوار: تاتار خاکسار: نفثة المصدور ص۱۰

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خاکساری پیشه کردم وین ندانستم که خاک - بیشتر پامال گردد، هر قدَر هموار تر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سازش، سازگاری، راهواری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تراخی: کوتاهی کردن: تراخی را که در باب تفقد تو رفته است بر بیغمی حمل مکن: نفثة المصدور ص ۸

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رتبه، پلکان، نردبام: زادَ إلی مراقی العِزّ نُمُوَّه: ارتقاء وی را بر نردبام ( درجات ) عزت بیفزاید. نفثة المصدور ص۸

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

همشیر، برادر: مگو که شقیقی نیست که به غم و اندوه، متأثر شود: نفثة المصدور ص:۸

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پناه بان، دربرگیرنده برای نگاه بانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

�خناجر با حناجر اِلْف گرفته� ( نفثة المصدور ص۲ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

�عظام را عظام لگدکوب شده� ( نفثة المصدور ص۲ ) : نخستین عظام به معنی �بزرگان و سران� دومین به معنی �استخوان ها�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

حاله: هنگامه ی از پیش گفته شده؛ �اگر چه حاله معین شدست حبلی را� ( نفثة المصدور ص۲ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آبدار: سنگین، به اعتبارِ آب داشتن، دارنده ی آب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

باری که زودتر یا بیش تر به کار آید؛ �تیغ، به سرباری در بار نهاده. . . � ( نفثة المصدور )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درخشش؛ �بروق غمام بصر ربای. نفثه المصدور