پیشنهادهای هاشم رضازاده (١٣٣)
خودکانون پنداری: ( رعونتی در طبع متمکن[است] ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )
شوارد: ماده شیر ها مراد از ( شواردِ اقوال ) که در مقامات حمیدی آورده شده، امیران سخن است، کسانی که در گفتار، چیره دست هستند
آهستگی و نرمش، آرامش پس از طوفان، نشستن پس از تک و پوی: ( تا آن که. . . باد فتور، گَرد غرور را بفشاند ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )
کسی که قلاده به گردن آویخته است، مراد پیرو بودن است: ( شیطان صبی متمرد بود و سلطان هوی متقلد ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )
صَبیٰ: کودکی کردن، دوران ناپختگی و بچگی: ( در مبادی عهد براعت که شیطان صبی متمرد بود. . . ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )
خلاعت: خودکانون پنداری، هوس های جوانی: ( در تمادیِ دور خلاعت که شیطان متمرد بود ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی پنجم )
مُنَیّر: جامه ی ستبر: ( چو فراشان کشد گردون به باغ اندر منیّر ها ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی چهارم )
نوعی رنگ سرخ مصنوعی، ترکیب شده از مواد طبیعی و معدنی: ( صبا اکنون کشد در باغ از شنگرف چادرها ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی چهارم )
به رنگ زنگ: ( هوا بر تارک گل برنهد ژنگاری افسرها ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی چهارم )
( صحن چمن را که از عدْن و عدَن خوش تر گردانید؟ ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی چهارم جناس خط، نخستین به معنی باغ و بهشت، دومین به معنی گیاه
قفیز : واحدی برای اندازه گیری متراژ: ( هر صاعی را صاعی و هر قفیزی را قفیز ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی چهارم )
رفات: پوسیده ( آن که. . . عظام رفات را حشر تواند کرد ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی چهارم )
أإذا کنّا عظاماً و رُفاتا آیا وقتی ما استخوان و خاک شدیم [باز] در آفرینش جدید برانگیخته خواهیم شد؟ ترجمه ی فولادوند
( هر دم از خون، ادیم خاکی را چون ادیم پلنگ باید کرد ) ادیم نخست به معنی روی، زمین و ادیم دوم به معنی پوست. مقامات حمیدی، مقامه ی سوم
می تواند کنایه از روز نیز باشد: ( اشهب و ادهم مراکب را لعل بر بند و تنگ باید کرد ) مقامات حمیدی، مقامه ی سوم )
( تنگ بر اسب، تنگ باید کرد ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی سوم ) تنگ نخست به معنی دوال و تسمه ی کمر ستور و تنگ دومی به معنی محکم و استوار
جمع عظم به معنی استخوان ها: ( . . . و لحم ملیح در عظم پیوست ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی سوم )
( احداث روزگار، چو احداث مست شد ) : ( مقامات حمیدی، مقامه ی سوم ) احداث نخست به معنی سختی ها و احداث دوم به معنی جوانان است
دکتر انزابی نژاد، رباح را جزیره ای دانسته اند در بحر اخضر که کافور از آنجا آورند ( مقامات حمیدی ص۲۲۲ )
آیاتی از قرآن را که دفع کننده ی شر شیطان هستند، قوارع می گویند، مانند آیةالکرسی: ( با جماعت غازیان می رساندم و قوارع قرآن مجید می خواندم ) ( مقامات ح ...
شکاف و روزن، سوراخ: ( سدّ اسلام را ثلمه ای پدید آمد ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی سوم )
رخنه، پارگی: ( ثغر روم را خرقی افتاد ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )
از مصدر قُزّ به معنای بی آلایش و پاک: ( . . . ای جوان متعزّز متقزّز ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )
مرکز، کانون
سرگین: ( . . . و در رسته ی گوهرفروشان، بعره ای چند سُفتی ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )
طرد شده، بازداشته شده: ( ابلیس. . . مخذول خدمت گشت ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )
قِطر: مس گداخته، نیز چادر و پوشش: ( کافور پیری، قِطر مجرمان سلوت است ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )
آسایش گاه، جایگاه آرامش: ( صباح پیری، معاذ زندگانی ست ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )
ناشکیبا و تندخو: ( پس جوان گفت: ای پیرْ شحّاذ و ای قَلّابْ استاذ ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )
کوشش برای برابر شدن: ( جوان با پیر در مبارات ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )
مجاب کردن، پاسخ گویی های پیاپی: ( پیر با جوان در مجارات و مجابات ) ( مقامات حمیدی، مقام ی دوم )
جر و بحث، مناظره: ( پیر با جوان در مجارات. . . ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )
مجازاً چشم، دیدن
زمزمه ی شعر بنا به حال: ( . . . و این قطعه را انشا و ارشاد کردم ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )
جدایی علی رغم میل باطنی، گریز ناگزیر: ( دل از راحت و استراحت نفور کردم ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )
سَلَب: جامه، لباس مازاد برای سفر: ( زاد و سَلَب بر ناقه ی طلب نهادم ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )
دل آرامی، خوش وقتی: ( دوستی که مرا مونس خلوت بود و صاحب سلوت ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )
به جای آوردن، ادا کردن: ( فام مروت بتوزد ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی نخست )
اندوه، نگرانی: ( کاس او - دنیا - را بی وحشت خس نیابی ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی نخست )
مجازاً برای کم و پست بودن چیزی به آن حطام گفته می شود: ( حطام او - دنیا - سرمایه ی گذاشتنی ست ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی نخست )
آهن یا سنگی که بر سنگ زنند و با آن آتش روشن کنند، چخماق: ( ای اهل بلاد عجم و قادحان زناد کرم ) ( مقامات حمیدی مقامه ی نخست )
دست خالی و بی توشه، بی اندک بهره ای: ( خایب و خایف به شهر طایف رسیدم ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی نخست
نوشتار رمزی، نوشته ای که خواندنش به رمزگشایی نیاز دارد: ( خود این مُنیت چون خط معما مشکل بود ) ( مقامات حمیدی، مقاله ی نخست )
دام هایی که از جنس طناب هستند، دامِ ریسمانی: ( تا مگر حلق صیدی در حبایل شست افتاد ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی نخست )
دکتر انزابی نژاد در تصحیح کتاب مقامات حمیدی ( بطحا ) را به ( زمین هموار ) معنا کرده اند
غوطه ور ی: ( گه چون خضر در سباحت آب حیات ) ( مقامات حمیدی ، مقدمه ی اول )
گروه همدل
فرش، به اعتبار سکنی گزیدن ( کِسای سفر بر وطای حضر ایثار کردم ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی اول )
بی غمی، سادگی، اندیشه ی فردا نداشتن: ( طیش مهد کودکی حلاوتی داشت ) ( مقامات حمیدی - انزابی نژاد ص۲۵ )
انتجاع: جدایی از سرا و دیار خویش به امید زندگی بهتر