پیشنهادهای هاشم رضازاده (١٣٣)
از ویژگی های واژه ی رند که جمع آن در فارسی ( رنود ) مورد پذیرش قرار گرفته، این است که ژرف معنای آن، بسته به مفهوم جمله، دگرگون می شود و در هر متنی، م ...
خسار و بوار از اقوالِ ایشان واضح شد ( نفثة المصدور ص ۲۳ ) خسار و بوار: تباهی و نابودی
مخایل إدبارِ احوال اهل گنجه لایح گشت: ( نفثة المصدور ص ۲۳ ) . مخایل إدبار: نشانه های نگون بختی
نهاراً جهاراً: مجازاً یعنی به روشنی روز. جَهر به معنای آشکارا شدن: ( چون علامت عصیان، نهاراً جهاراً، ظاهر گردانید ) ( نفثة المصدور ص ۲۳ )
لَقَیْتَه نَهاراً جَهاراً: او را در روز، آشکار و بی پرده دیدم. ( منتهی الارب )
اندک بازمانده از چیزی که بدان بسنده کنند: ( از راحتِ خواب و قرار، به علاله ای قانع گشته ) ( نفثة المصدور ص ۲۱ )
اندک بازمانده از آب که بدان چیزی یا لبی تر کنند: ( از لذت خورد و شراب به بلاله ای راضی شده ) ( نفثة المصدور ص ۲۱ )
مخفف مزمار به معنای نای
ضرب آهنگ برخورد جنگ افزارها به هم: ( بانگ اسپان در مصاف و قعقع کوپال و گرز ) ( نفثة المصدور ص ۲۰ )
اسب نیک و زیبا که عرب به آن افتخار می کند: ( شهوات عشق [را]بر صهوات عتاق برنگزیدی ( نفثة المصدور ص ۱۹ )
قاز : ( . . . به صید آهو و خربط برمی نشست ) ( نفثة المصدور ص ۱۸
تیز کردن، ( تحدید بواتر ) ( نفثة المصدور ص ۱۸ )
ذوابل: جمع ذابله: خشکیده، پلاسیده تثقیف ذوابل: ( نفثة المصدور ص ۱۸ ) : برپا کردن نیزه هایی که چوب شان خشک شده
نمایش، رزمایش، نشان دادن، عرضه کردن ( استعراض جیوش و عساکر ) ( نفثة المصدور ص ۱۸ )
میانه ی راه: ( از محجّه ی عزلت بگردید ) ( نفثة المصدور ص ۱۶ )
همین دم، اکنون، این هنگامه: ( شماتت اعداءِ حالی برگزیدم ) ( نفثة المصدور ص ۱۶ )
سمت و سو: ( دلِ ملول عنوان از صوب خدمت برتافته ) ( نفثة المصدور ص۱۶ - ۱۵ )
کاش برای معنا کردن واژه های فارسی ناچار نبودیم نمونه ی عربیِ آن را به کار ببریم تا درون مایه ی آن روشن شود هرآینه: بی گمان، به راستی
درویش و بی چیز : صعالیک، به طمعِ آن خواسته. . . ( نفثة المصدور ص ۱۱ )
مسافر: جز باد کدامین پای ور سفر کند: نفثة المصدور ص ۱۰
پست، دون مایه، خوار: تاتار خاکسار: نفثة المصدور ص۱۰
خاکساری پیشه کردم وین ندانستم که خاک - بیشتر پامال گردد، هر قدَر هموار تر
سازش، سازگاری، راهواری
تراخی: کوتاهی کردن: تراخی را که در باب تفقد تو رفته است بر بیغمی حمل مکن: نفثة المصدور ص ۸
رتبه، پلکان، نردبام: زادَ إلی مراقی العِزّ نُمُوَّه: ارتقاء وی را بر نردبام ( درجات ) عزت بیفزاید. نفثة المصدور ص۸
همشیر، برادر: مگو که شقیقی نیست که به غم و اندوه، متأثر شود: نفثة المصدور ص:۸
پناه بان، دربرگیرنده برای نگاه بانی
�خناجر با حناجر اِلْف گرفته� ( نفثة المصدور ص۲ )
�عظام را عظام لگدکوب شده� ( نفثة المصدور ص۲ ) : نخستین عظام به معنی �بزرگان و سران� دومین به معنی �استخوان ها�
حاله: هنگامه ی از پیش گفته شده؛ �اگر چه حاله معین شدست حبلی را� ( نفثة المصدور ص۲ )
آبدار: سنگین، به اعتبارِ آب داشتن، دارنده ی آب
باری که زودتر یا بیش تر به کار آید؛ �تیغ، به سرباری در بار نهاده. . . � ( نفثة المصدور )
درخشش؛ �بروق غمام بصر ربای. نفثه المصدور