پیشنهادهای محدثه فرومدی (٤,٧٢٢)
به صَرفِ . . . رسیدن/بودن، به خوردِ . . . دادن
کمک کننده
قطع پیوند، جدا/سوا کردن، قطع ارتباط، پیوندزدایی، گسستن، گسیختن، گسلاندن
روبه مرگ
روبه انحطاط
تمرکز، متمرکزسازی، تغلیظ، با تمرکز بر
ریزی، قلّت، اندکی
نقش آفرینان
نقش آفرینی، نوازندگی
نقش آفرینی ایفا کردن
نقش آفرین
دهه ها
تصویرشده، ترسیم شده
ترسیم کردن
در ابتدای چیزی جمع شدن، از جلو وارد کردن
موجد، ایجادکننده
برگرفتن there are two positions that can be held = دو دیدگاه هست که می توان برگرفت
محو شدن، رفته رفته کم شدن، ضعیف شدن، تحلیل رفتن، کمرنگ شدن، به تدریج کاهش یافتن
جلوه، تجلی، بروز، ظهور
رتبه، ردیف، مرتبه
پایین مرتبه
مورد تاکید
یعنی، به این معنا که محتوا، مضمون
شدن to go crazy = دیوانه شدن to go bankrupt = ورشکست شدن
شد he went crazy = دیوانه شد The company went bankrupt =شرکت ورشکست شد
بازتولیدشده، بازسازی شده، بازآفرینی شده، تکثیرشده، تکثیریافته
تاکید، تاکیدسازی، برجسته سازی، متمایزسازی
به صورت مجزا، فردی، مستقل
تلقی، درنظرگیری
1 نحوه، شیوه 2 درنظرگیری
دارای همپوشی، همپوشان
بازشناخته ( شده )
سوابق، پیشینه، مقدمات نیاکان، آبا، اجداد، پیشینیان، گذشتگان، اسلاف
نیا، نیاکان
وارسی
سطحی
نگاه انداختن، نظر افکندن دید، نگرش
نظری، به صورت نظری
۱ ) محروم از تفریح ۲ ) به گِل نشسته
1 متصل سازی، پیوندزنی 2 متصل کننده، پیونددهنده 3 سفر مجانی در ماشین کس دیگر
پیوستن، پیوند زدن/خوردن، چسبیدن، متصل کردن/شدن، همبند کردن، همبسته کردن
دست تکان دادن برای مجانی پیمودن مسیر در ماشین کس دیگر
Informal for hitchhike = مجانی با ماشین کسی رفتن، پیمودن مسیر مجانی با ماشین فرد دیگر
الگوبرداری، الگو
be explicit = صراحت داشتن
داشتن it is important to : اهمیت دارد که . . . معنی/معنا دادن، به معنای چیزی بودن، یعنی Family is supporting and loving one another : خانواده یعنی ...
هژمون
هژمونیکی
هژمونیک
هژمونی