پیشنهادهای محدثه فرومدی (٤,٧٢٦)
برچسب زنی، برچسب گذاری، نام گذاری، لقب دهی، عنوان گذاری
برچسب گذاری، برچسب زنی، نام گذاری، لقب دهی، عنوان گذاری
برآورد کردن
حساب شده، به حساب آمده، به شمارآمده، محسوب شده، محاسبه شده
به شمارنیامده، شمرده نشده، محسوب نشده، محاسبه نشده
صدها تن
مشابه، یکسان، همتایی، همتایابی
همسان/یکسان بودن، همتایی، همسانی، یکسانی
به همین جهت
مخصوص به، مختص به، مخصوصِ، خاصِ، ویژ ه ی
در برگرفتن، در برداشتن محاسبه کردن - to make or provide a reckoning of ( expenditure, payments, etc ) - to keep a record of how money has been spe ...
واریانس کل
شامل می شود، در بردارد
مقدار دادن the variance of each firm is set to 1 : به واریانس هر بنگاه مقدار ۱ داده شده است
برای معانی بیشتر مدخل standardization را نگاه کنید
استانداردشده، برسنجیده
برای معانی بیشتر مدخل standardize را نگاه کنید
رتبه بندی، نرخ بندی، نرخ گذاری
1 تولیدات 2 ایجاد
the former = اولی، مورد اول، مورد سابق، مورد سابق الذکر the latter = دومی، مورد دوم، مورد آخر، مورد اخیر، مورد اخیرالذکر
مورد اول، مورد سابق، مورد سابق الذکر
in ( the ) hope of/that : with the hope that something will happen or could happen He returned to the crime scene in ( the ) hope of finding further ...
Also, in hopes that; in the hope of or that; in high hopes of or that. Expecting and wishing for, as in We went in hopes of finding a vacancy, به ام ...
جداسازی
روشن سازی، شرح، توضیح، تصویر، ترسیم، تبیین، شفاف سازی نشان دهنده، مبین، تصویرگر، تصویرکننده، توضیح دهنده
بی نظیر ، بی مانند، بی همتا، بی مثال، بی بدیل، بی همانند
گسترش، گستردگی، گستره، رسش، رسانش، بسط، برد
نشانه رفتن/گرفتن، هدف رفتن/گرفتن، متمرکز شدن
نشانه رفتن/گرفتن، هدف رفتن/گرفتن
متشکل، تشکیل شده، مشتمل، مرکب
انعکاس داشتن/یافتن
سهم الارث
نامتداول
متداول
دست کم، ( به طور ) حداقل
تامین کننده، تدارک دهنده
فرضیه پردازی
آشفتگی، شلوغی، پریشانی، بهم ریختگی، نامرتبی، نامنظمی
از درون
پرانگیزه
استقرار
تقابل با
شرکت داشتن
عزم کردن/داشتن، آهنگ کردن، راسخ بودن ( بر انجام کاری )
قصص، حکایات، روایات، قضایا، ماجراها، رویدادها، وقایع، نقول
آشکار/روشن/واضح است که، پیداست که
پرتوان، پرمایه، موثق
تقسیم بندی ( کردن ) ، تفکیک ( کردن )
قابل توجه، جالب توجه، قابل ملاحظه، شایان توجه، تماشایی، خیره کننده، آشکار، مشهود، هویدا، واضح، نمایان، قابل رویت، ممتاز، مشخص، استثنایی، سرآمد
داخل شدن، ورود کردن، فهمیدن، مطلبی در مغز/مخ کسی رفتن، شرکت کردن، پشت ابر رفتن