پیشنهادهای محدثه فرومدی (٤,٧٠٥)
معناداری
متمرکز بر، ( با ) تمرکز بر، متوجه ی، بر حول، بر محور
ارائه دادن، به دست دادن، خلق کردن، موجد چیزی بودن
نوعی It's a sort of orange colour : نوعی رنگ نارنجی است
نوعی It's a sort of orange colour : نوعی رنگ نارنجی است
ذیل الذکر، ذکر شده در پایین، عنوان شده در زیر
فوق الذکر، گفته شده در بالا، نامبرده، مذکور
سابق الذکر
اهمیت حیاتی
ترکیب، ( در ) آمیختگی، مخلوط، اختلاط، تلفیق، ادغام ترکیب کننده، آمیزنده، مخلوط کننده، تلفیق کننده، تلفیق گر، ادغام کننده، ادغام گر
به نظرت موفق می شه؟؛ به نظر شما موفق خواهد شد؟
احاطه کردن، فراگرفتن، در برگرفتن، پوشاندن، در برداشتن، شکل دادن، تشکیل دادن
مگر نه؟ نه؟اینطور نیست؟ ? You don't know where the boss is, do you نمی دونی رئیس کجاست، مگه نه؟؛ نمی دونی رئیس کجاست، می دونی؟ ? you don't understan ...
هیچ ایده ای داری؟ چیزی به ذهنت می رسه؟
معشوق/محبوب/عشق من
به حساب من let’s go out to lunch – my treat : بیا نهار بریم بیرون؛ به حساب من
نوبت من ( است )
رو اعصابم
به حساب من
به ترتیب رتبه
زدوده، معدوم، نابود، نیست، حذف
محذوف
صورت جمع کلمه focus
معنادار، بامعنی
به طرز معناداری
در حضور هر دو طرف
متشکل از، تشکیل شده از، مشتمل بر، مرکب از
نمایندگی بیمه، کارگزاری بیمه
نماینده بیمه، کارگزار بیمه
برچسب زنی، برچسب گذاری، نام گذاری، لقب دهی، عنوان گذاری
برچسب گذاری، برچسب زنی، نام گذاری، لقب دهی، عنوان گذاری
برآورد کردن
حساب شده، به حساب آمده، به شمارآمده، محسوب شده، محاسبه شده
به شمارنیامده، شمرده نشده، محسوب نشده، محاسبه نشده
صدها تن
مشابه، یکسان، همتایی، همتایابی
همسان/یکسان بودن، همتایی، همسانی، یکسانی
به همین جهت
مخصوص به، مختص به، مخصوصِ، خاصِ، ویژ ه ی
در برگرفتن، در برداشتن محاسبه کردن - to make or provide a reckoning of ( expenditure, payments, etc ) - to keep a record of how money has been spe ...
واریانس کل
شامل می شود، در بردارد
مقدار دادن the variance of each firm is set to 1 : به واریانس هر بنگاه مقدار ۱ داده شده است
برای معانی بیشتر مدخل standardization را نگاه کنید
استانداردشده، برسنجیده
برای معانی بیشتر مدخل standardize را نگاه کنید
رتبه بندی، نرخ بندی، نرخ گذاری
1 تولیدات 2 ایجاد
the former = اولی، مورد اول، مورد سابق، مورد سابق الذکر the latter = دومی، مورد دوم، مورد آخر، مورد اخیر، مورد اخیرالذکر
مورد اول، مورد سابق، مورد سابق الذکر