پیشنهادهای محمدجعفر نقوی (٣٨٩)
گُلْخَن:آتشگاه گرمابه. توشکان. تون وآتشدان حمام . نمونه: به گلخن حمام رفت. ( کلیدر ج ۹ص ۲۴۶۱ ) . محمدجعفر نقوی
اَیاسی:سرد سوزناک. هوای همراه با باد سرد واستخوان سوز. نمونه:درآن شب برف بر زمین نشسته ویخ زده بود. هوا اَیاسی بودوباد از رویه یخ برف می وزید. ( کلی ...
اَخکوک: کال. نارس. زردآوی نارس. نمونه: بید است واخکوک نمی دهد ( کلیدر ج ۹ص ۲۴۵۷ ) محمدجعفر نقوی
چِرْکمُرد: چِرکو. بد شسته شده طوری که هیچوقت چرکش پاک نشود. نمونه: کربلایی خداداد که سر وگردنش را در شال چِرکمُرد شتری رنگش پوشانیده بود. ( کلیدر ج ...
پیلی پیلی:تلو تلو خوران. نامتعادل راه رفتن. مست وملنگ رفتن. نمونه: دارد پیلی پیلی می رود نخورده مست کرده. ( کلیدر ج ۹ص ۲۵۷۲ ) محمدجعفر نقوی
ترنبیدن:ازهم پاشیدن. فروریختن. نمونه: مگر آسمان به زمین فرود می آید؟ آسمان می ترنبد؟ ( کلیدر ج ۹ص ۲۵۷۰ )
شامیدن:بوکردن. بوییدن. نمونه: باشامیدن عطر پلو بندار نیز از بالاخانه به تختبام آمد. ( کلیدر ج ۹ص ۲۵۶۴ )
آقایانه: مردانه. بخش آقایان. نمونه: شیدا را به خدمت مهمانان آقایانه اش واداشته بود. ( کلیدر ج ۹ص ۲۵۶۴ )
بی ناخن:پست بی خیر. خودخواه بی انصاف. نمونه:ای رذل بی ناخن. ( کلیدر ج ۹ص۲۵۶۴ ) محمدجعفر نقوی
سَنگوارگی: مثل سنگ بی حرکت وجمود شدن. مجسمه شدن. نمونه:راستی که سنگوارگی پدر پنداری که اثری آنی وناگهانی بر عباسجان گذاشته. ( کلیدر ج ۹ص۲۵۴۰ )
پیچازی:شطرنجی. خانه خانه ای. چهارخانه ای. نمونه:بقچه پیچازی حمامش را زیر بغل جابجا کرد. ( کلیدر ج ۹ص۲۴۴۶ ) محمدجعفر نقوی
چَراک: شکاف ریز. تَرَک. روزن. نمونه: نور نیمه جان از چراک چند چادر. ( کلیدر ج۸ص ۲۲۳۴ ) محمدجعفر نقوی
خوراژ: بازجاوی. نشخوار. نمونه: خسب وخفت اسب ها، دم سایی قره، خوراژ بادی. ( کلیدر ج۸ص ۲۲۳۴ ) محمدجعفر نقوی
قَناویز:قسمی پارچه ابریشمی. نوعی پارچه نخی رنگی خط دار. نمونه: میان رختخواب قناویز خانه ام خوابیده ای. ( کلیدر ج۸ص ۲۲۲۷ ) محمدجعفر نقوی
پَرما: کُتْکَن. برمه. مثقب. مته. نمونه:به بالای چشم های گل محمد که پرمایی در پیشانی او بو. ( کلیدر ج۸ص ۲۲۲۶ ) محمدجعفر نقوی
خَلاشه: خاروخاشاک. خلنگ. تکه پاره های کوچک سرشاخه های درختان. نمونه: بیخ دندان ها را به خلاشه ای خلال می کرد. ( کلیدر ج۸ص ۲۲۱۶ ) //آدمیزاد است دیگر، ...
مِصقَل دادن :تیز کردن. بُرّان کردن. نمونه:قدیر کاردش را صیقل دادتا بعد از آن مانده ی گردن حیوان را از تنه جدا کند. ( کلیدر ( کلیدر ج ۹ص۲۵۳۶ )
مِصقَل:کارد تیز کن. بزداغ. سوهان. نمونه: قدیر کاردش را صیقل دادتابعد از آن مانده ی گردن حیوان را از تنه جدا کند. ( کلیدر ج ۹ص۲۵۳۶ ) محمدجعفر نقوی
دَسْتَمْبو: دستنبو. شَمّامه. نوعی خربزه خوشبوی کوچک به رنگ نارنجی مایل به قهوه ای . نمونه: لپ هایش بیش از پیش باد کرده وبه دو دستمبوی لهیده می مانست ...
نَفَسگَردان:اصطلاحی ست در نوازندگی سازهای دمشی دهنی مانند نی وسرناکه نوازنده بی آن که ساز را ازلب دهان بردارددرحین نواختن نفس تازه می کند . نفس گیری. ...
تیماج: چرم خوش رنگ وبو. نمونه:گل های خوش نقش تیماج سرخ که درهر گامش. . . . نمایان می شد. ( کلیدر ج ۹ص۲۴۴۶ ) محمدجعفر نقوی
بانوج:گهواره. نَنو. درگویش گوغر �گاچو�. نمونه:سروشانه اش چون بانوج این سوی وآن سوی تاب می داد. ( کلیدر ج ۹ص۲۴۴۱ ) محمدجعفر نقوی
شَرَنگ:جشن وپایکوبی. سروصداوهیاهوی شادی. نمونه: نتوانسته است وضعیت شرنگ رااز پس دیوار باز شناسد. . . . گویا که درحال وهوای شرنگ اصلاً نبود. ( کلیدر ...
شَخ : زمین سخت. خاک خشت زنی و اندودکاری به رنگ آجر گداخته. نمونه:رخت جوان به رنگ خاک شَخ بود. ( کلیدر ج ۹ص۲۳۹۱ ) محمدجعفر نقوی
تَنگ کُنجایی: دارای گنجایش اندک . کم ظرفیتی. نمونه: از سر جلافت وتنگ گنجایی بر او که میهمان خوانده شده بود، بپرد ( کلیدر ج۸ص ۲۲۰۹ ) محمدجعفر نقوی
جِلافَت:تو خالی بودن. بی مغزی مجازاً:نادانی. درشتخویی. نمونه: از سر جلافت وتنگ گنجایی بر او که میهمان خوانده شده بود، بپرد ( کلیدر ج۸ص ۲۲۰۹ ) محمدج ...
خَفدود کردن:کشتن کسی با دود در فضایی بسته. خفه کردن کسی با دود. نمونه: کاشکی توهم پیش از خَفدود کردن آن دو رعیت فلک زده، جرعه ای آب به گلویشان ریخته ...
لُخم:گوشت خالص ِخالص. گوشت بی استخوان وچربی ورگ وپی وزوائد. درگویش گوغر لخم را �مِزْگ�mezg گویند. نمونه: گوشت واستخوان را به غیر از پاره های لُخم گ ...
لَخه دوز:پاره دوز. وصله گر کفش. پینه دوز. نمونه: اگر من کشته بشوم لَخه دوز، توهم جان سالم از این ولایت در نمی بری. ( کلیدر ج۸ص ۲۲۱۳ )
مَجمَعه:پیشیاره مسین. سینی مسی. نمونه: چیدن پیاله ها. . . وفراهم آوردن ظرف وجاگا و مجمعه؛ بزرگترین مجمعه تا بتواندگوسفند راسته را درخود بگنجاند. ( ک ...
مُجمُجا:پیش لرزه های نرم قبل از یک بیماری. نمونه:خودم خبرم می شود وقتی تب می آید کمی هم مُجمُجام می شود. ( کلیدر. ج۸ص۲۲۰۴ ) محمدجعفر نقوی
پَریژ کردن:اندیشناک ودلمرده شدن. درخود فرو رفتن ودژم شدن. نمونه:تو چرا این جور پریژ کرده ای، ستار ( کلیدر. ج۸ص۲۲۰۲ )
کَلغَر::یا کَلقر نوعی درخت که ازتنه وشاخه هایش به عنوان هیمه استفاده می شود وقد آن تاچهار هم متر می رسد . نوعی هیزم . نمونه: غیچ و کَلغر بیاورید چه ...
گُرگی نشستن: نشستن برروی دوپا طوری که سنگینی بدن روی ستون دست ها که به زمین و. . . تکیه داده شده احساس شود. ( کلیدر. ج۸ص۲۱۹۳ ) محمدجعفر نقوی
گَهگیر: گذرا. زودگذر. نمونه: به دور از پندارهای آنی و گَهگیر ( کلیدر. ج۸ص۲۱۹۳ ) محمد جعفر نقوی
جاگا:خُنور. ظرف مثل کاسه، جام و. . . . آوند. نمونه: آنگونه که زن های محله ظروف وجاگاها پر آب می کردند. ( کلیدر. ج۸ص۲۱۹۳ ) محمد جعفر نقوی
کِیله:پیمانه. نمونه: کِیله ماست وسبد تخم مرغ رااز دست های زن گرفت. ( کلیدر. ج۹ص۲۳۸۱ )
بَخْته:گوسفند نرِ اخته. گوسفند نرجوان خایه کشیده. نمونه: ببین چه گاو و شتر و بخته ای که برایش پیشکش بیاورند.
کُرْغَنْج: حالتی آمیخته از لذت ودرد. خوشی نالی. نمونه:بی تابی مکن، برارکم کُرْغَنج مکن ناشتایت را می آورم. ( کلیدر. ج۹ص۲۳۵۴ ) محمدجعفر نقوی
هَتَرَه هَتَرَه خوران:تلو تلو خوران. پیل پیلی روان. مستانه وگیج ومنگ نامتعادل رفتن. نمونه:صحن قهوه خانه را به قصد بیرون شدن از در، هَتَرَه هَتَرَه خ ...
خَرَند:خشتکاری پیرامون باغچه و کنار صفه و ایوان . ردیفی از آجر که روی زمین کنار جوی یا باغچه جنب یکدیگر چینند. نمونه:دشواری درک وباور این که او از خ ...
هوچ:نام آوا. اسم صوت . نمونه:در گرگ ومیش سپیده دم به انتظار جو صبح هوچ از کام می کند. ( کلیدر ج ۹ص۲۳۵۱ )
کَپّان:پلاس واره ای که روی تن برهنه اسب و. . . اندازند. گلیم واره ای پشمین که بر اسب لخت اندازند. نمونه:اسب سپید نادعلی پوشیده درکَپّان کبود پشمین. ...
گَدگی: پادویی. پیشخدمتی. نوکری. نمونه: هیچ به این اندیشیده ای؟ گَدگی! ( کلیدر ج ۱ص ۳۶۷ ) محمدجعفر نقوی
کُغز:میان. مغز. درونه چیزی. نمونه: اندیشه هایی همه درد، . درونه وکُغزِ شوکتِ دردمندانه. ( کلیدر ج ۱ص۲۸۳ ) محمد جعفر نقوی
لُکّه:قسمی حرکت اسب میان یورتمه وقدم. یورتمه. نوعی از راه رفتن اسب است که به آن دو ضرب می گویند؛ در این حالت دست و پای مخالف اسب با هم به زمین می آی ...
یورغه: حرکت آرام ونرم اسب والاغ، نرم وهموار رفتن اسب. نمونه: رشمه وار به دنبال هم یورغه ولُکه می رفتند. ( کلیدر ج ۱ص۱۶۶ ) محمدجعفر نقوی
بُزرو:راهی باریک دردل کوه که بز وگوسفند ازآن می رود. کوره راه. نمونه:سوار را به باریکه راهها، بُزروها می کشاند. ( کلیدر ج ۱ص۱۶۶ ) محمد جعفر نقوی
خَرپُشته: تپه بزرگ. ماهور. تل بزرگ . نمونه: بر گرده ی خرپشته ای یله داده بود. ( کلیدر ج۸ص ۲۱۸۹ ) محمدجعفر نقوی
بُقبَند:پشتی پیچیده در چادر شب. کرباسی که رختخواب درآن پیچند. پوشش دور رختخواب. نمونه:مرد چوپان تکیده و کشیده تر از معمول می نمود تکیه به بقبند داده ...