پیشنهاد‌های محمدجعفر نقوی (٣٨٩)

بازدید
٤٣
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اِسْپَنْگ: در گویش گوغر گیاهی خودرو را گویند که فروردین ماه درمیان مزارع می روید ومعمولا آن رابا ریشه از زمین در آورده وبا نمک قسمت سبزی اش را می خور ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اِسْپِریچو: دذگویش مردم گوغر به شخص لاغر ومُردنی گویند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اِسْپِریس : درگویش گوغر گیاهی را گویند با گل های مایل به سرخ که حدود یک متر قد می کشد وبه عنوان علوفه چهارپایان هم بصورت تازه وهم خشک شده اش استفاده ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اِسْپار: درگویش گوغر به دوغ جوشیده شده سرد شده ای گویندکه آماده ی درست کردن کشک است .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اِسّالِه : درگویش گوغر به زگیل ودانه ای که پشت دست می زنه گویند قدیمی ها می گفتند چون ستاره ها را شمرده پشت دستش اِسّاله زده پس احتمالا با واژه ستاره ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اِسْاق: درگویش گوغر گوسفند ماده ای راگویند که در طول یک سال نزاییده است. ( فرهنگ گویش گوغر اکبر نقوی )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اِزوچِز کردن:نالیدن وملتمسانه چیزی خواستن.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اِزْگُم :درگویش گوغر حالت تهوّع را گویند. برای نمونه گاهی که میگن داره اِزگُمم میده یعنی حالت تهوع دارم

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بارانک: این واژه از ترکیب یک اسم ( باران ) پسوند تصغیر�ک� ساخته شده. نم نم باران نمونه از دکتر شفیعی کدکنی: سبوی حافظه سرشار /وباز ریزش بارانکی است ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اَرْغَوانَک: این واژه مشتق از ترکیب اسم ( ارغوان ) پسوند تصغیر یا تحبیب�ک� ساخته شده. ارغوان کوچک دوست داشتنی نمونه از دکتر شفیعی کدکنی: تامگر فتد به ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

: این واژه مشتق از ترکیب یک اسم ( سیما ) پسوند تشبیه � چه�. صورتک. روبند. نقاب نمونه از دکتر شفیعی کدکنی: در میان آذرخش و تندر و طوفان/که همه سیماچه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

:این واژه مشتق از ترکیب واژه برگ به اضافه پسوند تصغیر ساخته شده. برگ کوچک. برگک. نمونه از دکتر شفیعی کدکنی:هرگیاه وبرگچه در آستانه سحر/آن صدای سبز را ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

: این واژه اسم مشتقی است که از ترکیب کلمه �سو�به اضافه یک پسوند ساخته شده است. بی جهتی. نمونه از دکتر شفیعی کدکنی:بر طرح آجرفرشِ نمناکی/می بینمت آنج ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نَرگِسانِگی: این واژه اسم مشتقی است که نرگس به اضافه دو پسوند مشتق ساز ساخته شده ومعنای حاصل مصدری دارد. نمونه از دکتر شفیعی کدکنی: بر رودخانه ای که ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

: این واژه اسم مشتقی است که از ترکیب اسم مصدر زاری به اضافه پسوند� انه � ساخته شده. عامل ضجه وشیون. نمونه از دکتر شفیعی کدکنی: زاری وزاریانه انسان ب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

فَراخا:این واژه از صفت فراخ وپسوند مشتق ساز �ا� ساخته شده. گستره وفراخنا. نمونه از دکتر شفیعی کدکنی: در هرم نیمروز /خیل هزارگان ملخ ها/این مرکبان تن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

نَرْما: این واژه مشتق از دو جزء صفت نرم وپسوند مشتق ساز �ا�ساخته شده. قسمت آرام وملایم وهموار. نمونه از دکتر شفیعی کدکنی:روانه در شطِّ نور ونرما/ترا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خامُشا:این واژه از یک صفت یعنی خامش وپسوند اشتقاق ساز �ا� ساخته شده. بخش تاریک وآرام و بی صدا نمونه از دکتر شفیعی کدکنی: بر برگ های روشن دیدار /آن چه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

نَهانْ سو : این واژه ژرف ساختش یک ترکیب مقلوب وصفی است. راستا وجهتِ پنهان ومخفی. نمونه: سبزیِ سرو قد افراشته کاشمر است/کز نهانْ سویِ قرون /می شود در ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نَهانْ جا: این واژه ترکیب مقلوب وصفی است. جای مخفی وپنهان. مخفی گاه. نمونه: کجا می بری از نهانْ جای خاک /درآن هجرتِ جاودانی مرا؟ ( هزاره دکتر شفیعی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

کوتَهْ رَه: این واژه ترکیب مقلوب وصفی است. گذرگاه وطریق کوتاه. نمونه:از این دریچه تا لب حیرت/ کوته رهی است جشن بهار و/ شادی زدست خیمه و خرگاه. ( هزار ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

کوتَهْ بار: این واژه ترکیب مقلوب وصفی است. بارِ محدود ومختصر. نمونه: از پس کژبار کوته بار/ می تکاند خویش را از یاد/نیمه ای ملموس ودیگر نیمه اش تجرید ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

کَژ مَژْ بار:این واژه دراصل یک ترکیب وصفی مقلوب است. بار خمیده وناراست. نمونه: گاهی سرود کهنه ای راتا سحرگاهان/ در زیر باران های کژ مژ بار می شستیم. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

کَژبار: ساختار واژهء کژبار ترکیب وصفی مقلوب است. بار کج وناراست. نمونه:از پس کَژْبار کوته بار/می تکاند خویش را از یاد/نیمه ای ملموس ودیگر نیمه اش تج ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

شومْ شیون: این واژه ترکیب مقلوب وصفی است. ناله ء وزاری نامبارک. نمونه: تسبیح ایزد است به پندار عامیان/آن شومْ شیون چو نعیب غرابتان ( طفلی دکتر شفیعی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

رَوشَنابَرگ:این واژه ترکیب وصفی مقلوب است. برگ روشن ونورانی. نمونه: او می سراید/ در تمام روز چون من/غربت یک قدس مهجور الاهی را/در روشنا برگ شقایق ها ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

تَشنه سال:این واژه ترکیب مقلوب وصفی است. سال بی آب وعطشناک نمونه: شمشیرهای تیز شده با حماسه ها/درتیرگی چو قفل درِ آسیای ِ پیر/در تشنه سال مزرعه وخشکی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشْ طُرّه: این واژه ترکیب مقلوب است. گیسوی پیش. موی جلو پیشانی. نمونه از دکتر شفیعی کدکنی: از پیشْ طُرّه می نگرم سوی دوردست/گردو بنان حاشیهءباغ/شب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

خُنیا: نغمه. آواز. نمونه از دکتر شفیعی کدکنی:مرغی که پیشْ نغمه باغ است/در لحظه ء شکفتن وگفتن /ناگاه بر بلندترین شاخه های باغ/خنیای نای خود را آغاز م ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشْ نغمه: این واژه یک ترکیب مقلوب است . آوای آغازین. پیش آواز. نمونه از دکتر شفیعی کدکنی:مرغی که پیشْ نغمه باغ است/در لحظه ء شکفتن وگفتن /ناگاه بر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پیرْیَخ:این واژه ترکیب مقلوب وصفی است. یخ جاافتاده وحسابی یخ زده. نمونه از دکتر شفیعی کدکنی: بعد از دی دیوانه وآن سردی دیرند/وان پیرْ یخ نیمهء دی ما ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بَرْگینه جامه:این واژه ترکیب وصفی مقلوب می باشد یعنی دراصل جامه ی برگینه بوده. لباس برگی. نمونه از دکتر شفیعی کدکنی:درمتن لاجوردی وبی ابر بامداد/درت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سُرانیدن: کشیدن چیزی در جهت شیبدار. لغزاندن چیزی. نمونه: آلاجاقی دست بر چوب یکسره ء کنارپله ها می سُرانید. ( کلیدر ج۱۰ص۲۸۱۰ )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

گُلِه:انبوه. توده. نمونه: وجابجا گُلِه نور کم جانی کناره های خیابان را روشن می کرد. ( کلیدر ج۱۰ص۲۸۰۷ )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

:کم توان. کم مقدار. نمونه:دیگر این آزادی چس نفس هم فاتحه اش خوانده شد. ( کلیدر ج۱۰ص۲۸۰۶ )

پیشنهاد
٢

دَندان جِرانیدن:دندان قروچه رفتن. از شدت خشم دندان ها را به هم فشردن. نمونه: مهدی دندان جرانید وگفت ( کلیدر ج۱۰ص۲۸۰۵ )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

واپُرس:پرسش دوباره. سؤال. پرسش. نمونه: حتی از پاسخ به این واپرس پوشیدهء خود نیز عاجز بود. ( کلیدر ج۱۰ص۲۸۰۰ )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

: با دعا وافسون به خاموشی اجباری گرفتار آمدن. باجادو از بان افتادن وقدرت تکلم را موقتاًاز دست دادن. نمونه: او خود گویی زبانبند شده بود. ( کلیدر ج۱۰ص ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پَسین ْ هنگام: موسم عصر. وقت بعدازظهر. درگویش گوغر کمی پیش از غروب را گویند. نمونه: بال های پالتو تیره اش در باد سرد پسین هنگام روز می جنبید. ( کلید ...

پیشنهاد
١

: به سختی گرفتار درونیات خود بودن. به شدت در اندیشه وافکار غرق شدن. نمونه:او بر سکوی زیر طاق مصلا چمباتمه زده وچنان در خود گره خورده ودر گذشته گرفتا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

یَوْم النَحس:روز شوم وبدفرجام. نمونه: درآغاز تباهی بروز کرده و نکبت نشانه زده بود یوم النحس. ( کلیدر ج۱۰ص۲۷۹۸ )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

:کم آوردن. درجمع ضایع شدن. مثل تبری از دسته افتادن. نمونه؛: این شکست نبود؛ خیط شدن بود؛ یخ کردن. ( کلیدر ج۱۰ص۲۷۹۸ )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خَلِش:فرو رفتن شیء تیزی در چیزی. نمونه: اما تدبیر را قلب خونین خاک به خَلش دشنه ای، چهره ء نیلی آسمان را آتش زد ( کلیدر ج۱۰ص۲۷۹۷ )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دلْ سیاهی: دل چرکین بودن. نمونه: دلْ سیاهی ستار هم از این روی بود. ( کلیدر ج۱۰ص۲۷۹۲ )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

شَعْری باف:جولاهه. بافنده. نمونه: من یک شَعری باف هستم وتو هم یک پینه دوز. ! ( کلیدر ج۱۰ص۲۷۹۱ )

پیشنهاد
٢

خودْازیادبُرده: ( صفت ) خودرافراموش کرده. نمونه:خودْازیادبرده ونگران، چشم به نیمرخ ملتهب مرد می نگریست. ( کلیدر ج۱۰ص۲۷۹۱ )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

:احتمالا مخفف خواهان . خواستار. نمونه:: فرهود به راه افتاد وخواهای پاسخ خود نگاه به او داشت. ( کلیدر ج۱۰ص۲۷۹۰ )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اَرْچِن: درگویش گوغر نوعی درخت جنگلی را گویند که از تنه وشاخ وبرگش بعنوان سوخت استفاده می کنند ومیوه اش رابادام تلخ یا اَلوک گویند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اَدَسّی: درگویش گوغر به معنی غیرعمدی وبه شوخی به کار می ره مثلا وقتی کسی میگه اَدسّی زدمش یعنی به شوخی اورا زدم.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اِذیَّتی: جنّی شده. مورد آزار واذیت جن واقع شده.