پیشنهادهای محمدجعفر نقوی (٣٨٩)
چَرخه:بوقناق. شُکاعی. بوته ای دارویی و ساقه باریک و بسیارسست. نمونه :خارستان. بوته های سبد وچرخه وگلخچ. ( کلیدر ج۷ص۲۱۲۸ ) محمدجعفر نقوی
سِلمِکی:چرم نگارین لبه عقب کفش. چرم نقش دارپاشنه پای افزار. نمونه:پا بر پاشنه ی سِلمِکی چسبانید تا گیوه از پای به در آورد. ( کلیدر ج۷ص۲۱۰۹ ) محمدجع ...
پُلگره: گره حلقه ای. نوعی گره. نمونه:همین پُلگره ها که چیزی ازشان نمی فهمم ( کلیدر ج۷ص۲۱۲۴ ) محمدجعفر نقوی
بِیْله:تعداد زیاد. عده. جمع. گروه دسته. نمونه:رمیدن بال های بیله ی درناها بر ناهمواری های تمام زمین. ( کلیدر ج۷ص۲۱۲۰ ) محمدجعفر نقوی
عَگال:چِدار. مهاربند چهارپا. زانو بست شتر. پابند شتر واسب و. . . نمونه؛ تو من را فردای همان روز های خوب عگال به پا زدی. ( کلیدر ج۷ص۲۱۱۶ ) محمدجعفر ...
تَناس بسته ( صفت ) :پوسته یا لایه خشک وورم کرده ای که دراثر تشنگی یا باد برلب ایجاد می شود . نمونه:لبان خشک وتناس بسته اش ( کلیدر ج۷ص۲۱۵۰ ) باصدای ...
چَلاندن ( درگویش گوغر با کسر چ ) :محکم فشردن چیزی طوری که آبش فرو ریزد. درگویش گوغری معادل چِقاردن. مجازا سخت گرفتن به کسی یا درتنگنا گذاشتن کسی. نم ...
کَلَف:دندان خانه. دهان. نمونه:گوشت کلف سگ شده ام به دندان این دنیا ( کلیدر ج۷ص۲۱۰۹ ) محمدجعفر نقوی
خَلاندن:به زور داخل کردن چیزی. فرو کردن چیزی تیز ونازک دربدن و. . . نمونه: بهتر آن می دید تاهم امشب خار سخن درجان یار بخلاند. ( کلیدر ج۷ص۲۱۰۴ ) محم ...
کج پالانی: کنایه از :تغییر رویه وعقیده دادن. شنوای حرف دیگران نبودن وسواری ندادن. گمان ستار را گل محمد می رفت تا کج پالانی کند. ( کلیدر ج۷ص۲۱۰۰ ) مح ...
قیقاج:کج. اریب. خم نمونه:پنجه در یال ابریشمین اسب، سینه به سینه، گرما با گرمای تن قره آت. پیچ وقیقاج ( کلیدر ج۷ص۲۱۰۰ ) محمد جعفر نقوی
پیشْ چینی: زمینه سازی. مقدمه سازی. تمهید. نمونه: طریق سخن دیگر کرد و بی پیشْ چینی گفت. ( کلیدر ج۷ص۲۰۹۲ ) محمدجعفر نقوی
پاییدن:کسی را زیر نظر داشتن. پنهانی مراقب ِ کار کسی بودن. نمونه: خیال نمی کردم که من را داری می پایی. . . . . تو را نمی پاییدم من. ( کلیدر ج۷ص۲۰۸۸ ) ...
ساختکار:آفریده. دست ساز. درست شده. ابداع شده. نمونه:ازآن مایه که تندیسگری در ورز و پرداخت ساختکار خویش. ( کلیدر ج۷ص۲۰۸۷ )
کاکُل؛:موی جلو سر. زلف بالای چیزی یا به قول گوغری ها کُلالَک چیزی. نمونه:کاکُل گل محمد، آن پاره که از بر کلاه بیرون مانده بود. ( کلیدر ج۷ص۲۰۸۶ ) ما ...
سَقیَّثَر:گول زنگ . درگویش گوغری گول زنکو. آنها لب طاقچه ام نشانده اند ویک سقیّثر به دستم داده اند. ( کلیدر ج۷ص۲۰۸۲ ) محمدجعفر نقوی
قَباسوخته:کنایه از:غمگین به ظاهر خندان. متظاهر به شادی. شادی نما. لبخند های قباسوخته تحویلم می دهند. ( کلیدر ج۷ص۲۰۸۱ ) محمدجعفر نقوی
چوخا:بالاپوش پشمین روستائیان. تن پوش پشمی وخشن چونانان وبرزیگران که بر دوش اندازند. نمونه: چوخایش از روی شانه هایش پس افتاد. . . . . دست ها راکه به ...
دندان کِروچاندن: به هم فشردندندان ها. سائیدن دندان ها به هم. کنایه از شدت خشم وعصبانیت. نمونه:گل محمد بی نگاه به برادر، دندان برهم کروچاند. ( کلیدر ...
یَساوُل:پاسبان چوب به دست. نگهبان چماقدار. نمونه:چرا خود تان را این جور یساول نگاه داشته اید. ( کلیدر ج۷ص۲۰۷۵ ) محمدجعفر نقوی
قَشو کشیدن:باشانه ی ستور پشت اسب و. . . را خاراندن. با برس مخصوص ستور ( قشو ) بدن اسب و. . . را برس کشیدن. نمونه: خان محمد زیر شکم اسبش را قشو می کش ...
شِپات:لگد. ضربه ی محکم بادست وپا به کسی. نمونه:من رابا یک شِپات زمین بینداز وبرو. . . . . نه با یک شپات مادر را بر خاک افکند. ( کلیدر ج۷ص۲۰۷۰ ) محم ...
زِهار:شرمگاه. بخش زیرین شکم متصل به آلت تناسلی که رستنگاه مواست. نمونه:پس چرا چشم هاتان رادوخته اید به پشت زهارتان ( کلیدر ج۷، ص۲۰۶۸ ) محمدجعفر نق ...
کِز کردن:جم وجورومادرمُردهوو نشستن. نمونه:خان محمد به سان کلاغی در سرمای شاخه ها کز کرده. ( کلیدر ج۷ص۲۰۶۸ ) محمدجعفر نقوی
سنگاب: مِهراس آب. هاون بزرگ سنگی که گنجایش آب زیادی داردسنگ آخُر. نمونه:بیگ محمد وخان عمو، تکیه به سنگاب نسشته بودند. ( کلیدر ج۷ص۲۰۷۳ ) قدم به سوی ...
تیجاندن: با دست پنبه یا مو و. . . راازهم گشودن. به هم فشاردن وپیچیدن. نمونه: وزیر ریزش بنواخت آب، زلف وموی انبوه بیگ محمد را برآشوبید، تیجاند. ( کلی ...
کَِشاله رفتن:برزمین خزیده شدن چیزی. کشیده شدن چیزی بروی زمین. نمونه:بال های قبایش بر پس پاهادر باد بی امان کشاله می رفت. ( کلیدر ج۷ص۱۹۱۹ ) محمدجعف ...
بائو:چهار چوب در. هریک از چوب های طرفین چهار چوب که درحکم نگهدارنده وبازوهای درب می باشد. نمونه:گل محمد مانده به انتهای دیواردست بر بائوی در بهاربند ...
بَزّه کُش:ضعیف چزان. زیردست آزار. ضعیف کش. نمونه:دوستمحمد بَزّه کُش نبود ( کلیدر ج۷ص۲۰۳۹ ) محمدجعفر نقوی
تَرید:ریزه ریزه کردن نان. تکه تکه کردن نان درظرف غذا. درگویش گوغری �تِلیت� می گویند . نمونه:برایش درون پیاله ای ترید درست کند. ( کلیدر ج۷ص۲۰۳۴ ) مح ...
گَده: پادو. پیشخدمت. نوکر. نمونه:دیگر او گده نبود وگدا هم نمی توانست که باشد. ( کلیدر ج۶ص۱۸۱۳ ) محمدجعفر نقوی
فیض: بخشش. جود. اهدایی کشاورزان ازمحصولات به درویش وسید نمونه:خرمن کوچکی از دسته های فیض فراهم می آورندوهرروز نیز برتلاش خود درپیش ستاندن فیض از دست ...
تَپاله: پِهِن. فضله حیوانات سم داری مثل اسب وگاوو. . . . درگویش گوغری �گاه گَو�را گویند نمونه:خمیرکردن تپاله ها وجز آن. ( کلیدر ج۶ص۱۸۱۲ ) محمدجعفر ن ...
واهلیدن:رها کردن . یله کردن. نمونه:ناتوانی تن اورابرشیب کهولت واهلیده. ( کلیدر ج۶ص۱۸۱۲ ) محمد جعفر نقوی
گریه بخشکیده:کسی که اشک چشمش نمی آیدوخشک شده. کسی که از فزونی درد نمی تواند بگرید. کنایه از بی درد وعار نمونه:بجای همه گریه بخشکیدگان درپناه چشمان می ...
مَصَب:موضع. مذهب و روش. نمونه:دراین میانه و براین مصب، خود نادعلی که افت وخیزی سرگیجه آور یافته بود. ( کلیدر ج۶ص۱۸۵۳ ) محمدجعفر نقوی
چو بدار:کسی که در خرید و فروش گوسفند و چهارپایان است. جلّابخر. خریدارچهارپایان از دهات وفروشنده آن در شهر وککشتارگاه ها. مگر دو مرد چو بدار جلّابخر ...
جَلّابخَر:خریدار گاو وگوسفند. مگر دو مرد چو بدار جلّابخر غروب هنگام به قلعه چمن رسیده. ( کلیدر ج۶ص۱۸۵۵ ) محمدجعفر نقوی
زُلفی: زرفین. حلقه ی نصب شده بر در که زنجیر در آن اندازند. چفت در. نمونه:از دالان گذشت وپشت در ، زنجیر از زلفی برداشت. ( کلیدر ج۶ص۱۸۵۱ ) محمدجعفر ن ...
شَخی: بلند. رفیع نمونه:اکنون بر تپه شخی ایستاده بودند مشرف به دشت. ( کلیدر ج۶ص۱۸۵۷ ) محمدجعفر نقوی
نَسَق: سهم کشاورز اززمین های زراعتی ده. مقدار زمین های تحت تصرف وکشت کشاورز براساس قانون اصلاحات ارضی. نمونه: پس حق نسق من چی می شود. ( کلیدر ج۶ص۱۸۶ ...
عَلقَر: فرورفتگی میان دو بام گنبدی. نمونه: خودش را از علقر بام روی سینه پیش کشانید. ( کلیدر ج۶ص۱۸۶۲ ) محمدجعفر نقوی
خَـنازیر:بیماری ایجاد غدد سخت در ناحیه گردن وگلو که درصورت تشدیدمنجر به جراحت شود. نمونه:از چرک و کثافت دارند خنازیر می گیرند. ( کلیدر ج۶ص۱۸۶۹ ) مح ...
خُلواره:ته مانده آتش. خاکستر همراه با ریزه پلوک های آتش. نمونه:خلواره ای أتش درونش را بی تاب می داشت. ( ) کلیدر ج۶ص۱۸۷۰ ) محمدجعفر نقوی
جرقاندن:برافروختن. روشن کردن. . نمونه:ارباب ها همان آتش زیر خاکستر را می جرقانند ( کلیدر ج۶ص۱۸۷۳ ) محمدجعفر نقوی
چزاندن: سخت رنجاندن کسی. سخت آزردن کسی. درون کسی راسوزاندن نمونه:ناچار و نادارمردم را چزانده ای ( کلیدر ج۷ص۲۰۰۶ ) محمدجعفر نقوی
پیخ:بریده های خشکیده محصولاتی چون گندم بدون خوشه. ریزه های خشکیده ساقه های محصولات کشاورزی . نمونه:شده که یک پیخ کاه از انبار اربابی. . . حرام _حلال ...
کُمای: آنغوزه. بادیجه. گیاهی دارویی بسیار بدبو . نمونه:برو گم شو ازدم نظرم برو گم شو کُمای . ( کلیدر ج۷ص۲۰۱۶ ) محمدجعفر نقوی
گامْ آرام:با تأنی. آهسته. نرمک نرمک. نمونه:گام آرام از سیاهی هشتی بیرون آمد. ( کلیدر ج۷ص۲۰۱۵ ) محمدجعفر نقوی
گُرگرفته:بی تاب شده از گرمی وآتش. شعله ور شده. مجازاً خشم آلود وازکوره دررفته نمونه:نجف ارباب هم بدان گونه که پیش از این گُر گرفته می نمود. ( کلیدر ج ...