پیشنهادهای محمدجعفر نقوی (٣٨٩)
بِتَمَرگ: مترادف تحقیر آمیز بنشین از مصدر تمرگیدن. معادل اهانت بار بنشین. نمونه: امانم را بریدی توای ناکس؛ بگیر یک گوشه ای بِتَمَرگ دیگر. ( کلیدر ج ...
پُرسا:سؤال برانگیز. نمونه:درسکوت پُرسای گل محمد خان عمو عنان اسب را سست کرد. ( کلیدر ج۸ص ۲۲۹۲ ) محمدجعفر نقوی
:یک لا قبا:مجازاًفقیر، نادار، بی چیز. نمونه: تو هم خیال داری طرف این یک لاقبا ها را بگیری! ( کلیدر ج۸ص ۲۲۹۲ ) محمدجعفر نقوی
پاش دادن: پاشیدن. ریختن. افشاندن. نمونه؛: چرا دنبال سرمان این همه تخم دروغ پاش می دهند؟ ( کلیدر ج۸ص ۲۲۹۳ ) محمدجعفر نقوی
اَرژَن: چوبدست ارچنی ته میخی. عصایی که از چوب ارچن ( ارژن یا بادام کوهی تلخ ) ساخته می شود. نمونه: دیگر نمی خواهم ارژن هشتپر دست ناکس هاییمثل آلاجاق ...
لایاب[ساخته شده از :لای آب]. گِلاب. گل نرم لزج کف رود وجوی که به بدن می چسبد. نمونه: آن سوی رود پیاده ها می توانستند به خشکانیدن لایاب از ساق ها و ز ...
سَلاندن:به آرامی رفتن. باتٱنّی حرکت کردن[با سلانه سلانه بمعنی آرام آرام هم خانواده است]. ( درهیچکدام از فرهنگ های معتبر این مصدر دیده نشد البته بسلان ...
کَلِّه پُربادی: خودبزرگ بینی. تفاخر. غرور. نمونه: درشکست هم حتی دست از فخرطلبی وکلّه پربادی نمی توانست بکشد. ( کلیدر ج۸ص ۲۳۰۰ ) محمدجعفر نقوی
جُلّیدَن: لولیدن. جنبیدن ِ بر جای. نمونه: چند کودک ریزه وخردسال به سان موریانه ها در خود می جُلّیدند. ( کلیدر ج۸ص ۲۳۰۵ ) محمدجعفر نقوی
سینه کَش : سربالایی. شیب تند کوه. نمونه: بر سینه کش پر سنگلاخ ونوزای فردا. ( کلیدر ج۸ص ۲۳۱۶ ) محمدجعفر نقوی
تازه زا. نو ظهور. نو پدیدار. نمونه: بر سینه کش پر سنگلاخ ونوزای فردا. ( کلیدر ج۸ص ۲۳۱۶ ) محمدجعفر نقوی
ماندگاری: پایداری. دوام. ماندن. بقا نمونه:ماندگاری نه بر مانداب کهنه دیروز. ( کلیدر . ج۸ص ۲۳۱۶ ) محمدجعفر نقوی
مانْداب: زمین باتلاقی پست. مرداب. گنداب. ایستاآب. ماندگاری نه بر مانداب کهنه دیروز. ( کلیدر . ج۸ص ۲۳۱۶ ) محمد جعفر نقوی
مَا عَرَفْنَکَ حَقَّ مَعْرفَتِکَ:ترا نشناختیم آن گونه که شایسته شناختن تو بود. سزاوار شناختت ترا نشناختیم.
مٌا عٌرٌفّنٌاکٌ حٌقٌْ مٌعّرفٌتٍکٌ: تورا آن گونه که شایسته شناخت توست نشناختیم. /نشناختیمت آن گونه که شایسته شناختت بود. تورا آن گونه که باید نشناختیم
کسی را بر دوش نشاندن. برشانه نشاندن کسی. دوش سواری دادن. نمونه: پسرک گل محمد راکه قلمدوش می کرد گفت. ( کلیدر ج ۹ص ۲۶۹۵ ) محمدجعفر نقوی
دَرونکِناره:کرانه داخلی چیزی. گوشه وکناره اندرونی چیزی. نمونه: با انگشت اشاره اش ته ودرونکناره پاتیل را پاک می کرد ( کلیدر ج ۹ص ۲۶۹۱ ) محمدجعفر نقوی
پِشِنگیدن: ترشح. افشاندن مایعات. پاشیدن. نمونه: لکّه ای حنا از لای انگشتانش برون جست وراست بر چشمش پشنگید. ( کلیدر ج ۹ص ۲۶۹۱ )
گام برداشتن ابتدایی کودک به کمک وتشویق والدین. راه رفتن کودکانه. نمونه: کودک نوپا اکنون درحدفاصل میان بلقیس وگل محمد تاتی می کرد. ( کلیدر ج ۹ص ۲۶۹۰ )
گویه:گویش. گفتن. گفتار. نمونه: هم به گویه ای کودکانه پسرک را به راه رفتن، واداشت. ( کلیدر ج ۹ص ۲۶۹۰ ) . محمدجعفر نقوی
هَرای:بانگ. آواز مهیب. فریاد ترسناک. نمونه: وواداشتن سوار را هم هنگام هَرای برکشیدند. ( کلیدر ج ۹ص ۲۶۹۰ ) //وهَرای گریه عباسجان رادر خود فرو خورد ( ...
هَم هِنگام:همگاه. همزمان . نمونه: وواداشتن سوار را هم هنگام هرای بر کشیدند. ( کلیدر ج ۹ص ۲۶۹۰ ) محمدجعفر نقوی
تیرْپَرتابی: . تیررس. مسافتی که تیر تواند پیمود. نمونه: هرچند تیر پرتابی مانده به خرگاه سوار بیرق سپیدبرافراشته بود ( کلیدر ج ۹ص ۲۶۸۹ )
پَرواگُسلنده: از بین برنده ترس. ترس زدا. قهرمان پرور. نمونه: با نیرویی پرواگسلنده چنین اش به بی باکی واداشته بود. ( کلیدر ج ۹ص ۲۶۸۹ )
وسط. میانه. بینابین. نمونه:بر میانجای در خانه های بندار و سید تلفنچی سایه واره هایی درآمد. ( کلیدر ج ۹ص ۲۶۵۵ )
خیزه کردن:خزیده پیش رفتن. خَزخزورفتن. نمونه:به نزدیک در بالاخانه خیزه کرد. ( کلیدر ج ۹ص ۲۵۶۴ ) محمدجعفر نقوی
ریز ریز. پاره پوره. تکه تکه. نمونه:پوشیده درقبایی کهنه وشینه شینه. ( کلیدر ج ۹ص ۲۵۹۲ )
وَق:بیانگر بیزاری وانزجار و تنفر. نمونه: می رفت تا به قواره ای وق درخود منجمد شود ( کلیدر ج ۹ص ۲۵۴۱ ) محمدجعفر نقوی
شاباش: [درگویش گوغر �شَواش�] مخفف شادباش. آنچه، از پول و نُقل و دیگر چیزها، که در مراسم عروسی بر سرِ عروس و داماد ریزند. نمونه: سپس داماد را به مجلس ...
پاتَختی: مراسمی که در پایان شب عروسی اقوام وخویشان به داماد که بر صندلی یا تختی نشانده شده هدایایی می دهند. . مراسم فضل ( یابذل ) درساعات پایانی عروس ...
کَفشپولی: پاناز. پول یاهدیه ای که هنگام عروس کشان خانواده داماد به عروس می دهند. نمونه: کفشپولی! خاله اندام کفشپولی می خواهد. ( کلیدر ج ۹ص ۲۶۴۸ ) مح ...
حال بُر: بتنگ آمده . درمانده. بریده. نمونه: زنکه شورابی که از ماندگی حال بُر شده. ( کلیدر ج ۹ص ۲۶۴۳ )
کَلِّگی:سرانداز اسب و. . . - آنچه بر سر چهارپایان زنند و افسار را بدان متصل کنند. نمونه انتهای ریسمان رابه کَلِّگی شتر بند کرد. . . . . . از زیر سی ...
شَمخال: تفنگ سر پر و سنگین. نمونه: بی پیر مثل شمخال چه گرد ودودلاخی به هوا بلند کرده. ( کلیدر ج ۹ص ۲۵۲۲ )
قاتمه: بزمو. رشته ی پشمی. نخ پشمی یا کنفی. نمونه:یک پشت ناخن پرده، نخ قاتمه که نیست ( کلیدر ج ۹ص ۲۶۳۹ ) محمدجعفر نقوی
گلوگاه آب. مَقسَم آب. نمونه: برویم یک دم سر پاییناب بنشینیم. ( کلیدر ج ۹ص )
غوش کشیدن؛ به سرعت حرکت کردن. باشتاب ازبلندی به زیر آمدن. نمونه: بندار از پله ها به پایین غوش کشید وبه شدت از کنارسید گذشت. ( کلیدر ج ۹ص ۲۵۲۲ ) محمد ...
بِهِّلْتو: حیف ومیل کردن. سهمیه دهقانی اش را بِهِّلتو کرده بودند. ( کلیدر ج ۹ص ۲۵۱۵ ) محمدجعفر نقوی
کُلاه غیره: نام یک بازی کهن ایرانی است که تا چندی پیش قسمت شمال شرق کشور رواج داشته . نمونه:گروهی به میدان. . . تُرنابه خط وکلاه غیره را براه بینداز ...
تُرْنابه خط: نام یک بازی کهن ایرانی است که تا چندی پیش در شمال شرقی کشور رواج داشته . نمونه:گروهی به میدان. . . تُرنابه خط وکلاه غیره را براه بینداز ...
کُنجگاه:[گاه پسوند مکان ] گوشه. کناره. نمونه:تا مگر کُنجگاهی در بغلتاب آتاب گیر بیاورد. ( کلیدر ج ۹ص ۲۵۱۲ ) محمدجعفر نقوی
بَغَلتاب: سمت تابش آفتاب. آفتابگیر. نمونه: تا مگر کنجگاهی در بغلتاب آفتاب گیر بیاورد. ( کلیدر ج ۹ص ۲۵۱۲ ) محمدجعفر نقوی
لُنگ. نمونه: میرزای دلاک فوطه را به دور گردن اصلان گره زد. ( کلیدر ج ۹ص ۲۵۰۷ ) محمدجعفر نقوی
فِرَت: دستگاه زمینی_پایی پارچه بافی. نمونه: نزدیک گلگود قدیمی فِرَت نشسته ومشغول گره زدن بند تنبانش بود. ( کلیدر ج ۹ص ۲۴۶۳ ) //سر گلگود فِرَت به کار ...
مِنجول: سُم میش وبز. نمونه:گوسفند در بریدگی دیوار آغل منجول هایش را در خاک نشانیده بود. ( کلیدر ج ۹ص ۲۴۹۲ ) محمدجعفر نقوی
کِرّی: گوسفنددارای گوش کوتاه وکوچک. گوسفندگوش بریده. درگویش گوغر به به چنین گوسفندی � مُرّو�گویند. نمونه:برخیز باید آن بخته ی کِرّی راهم سر ببریم. ( ...
اَسْتاق: گوسفندی که برای کارد آماده می شود. گوسفند سترون ونازا[استاغ]. نمونه: حق هموست که چهل تا استاق پروار ببندد. ( کلیدر ج ۹ص ۲۴۶۷ ) محمدجعفر نق ...
نوس: بینی. [به این معنی درهیچ منبعی یافت نشد]. نمونه:عباسجان که نوس ونفس به دست های قدیر چسبانیده بود. ( کلیدر ج ۹ص ۲۴۶۲ ) محمدجعفر نقوی
لُگْچِه:لُکّه. ناهموار راه رفتن. نمونه:پس به ناچار بر سکوی در خانه روی پاهایش لُگچه زد. ( کلیدر ج ۹ص ۲۴۶۱ ) محمدجعفر نقوی
خَن: آتشدان حمام. گلخن. نمونه: ولابد خَن هنوز روشن نشده بود. ( کلیدر ج ۹ص ۲۴۶۱ ) . محمدجعفر نقوی