یک لاقبا

/yeklAqabA/

لغت نامه دهخدا

یک لاقبا. [ ی َ / ی ِ ق َ ] ( ص مرکب ) یک قبا. که تنها یک قبای بی آستر در بر دارد. || سخت فقیر. بی چیز. نادار. درویش. مفلس. ( یادداشت مؤلف ) :
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کند ما یک لاقبایان را.
سیدمحمدحسین شهریار.
و رجوع به یک قبا شود.

فرهنگ فارسی

(صفت ) بی چیز بی نوا تهیدست : اگر پطرس شاه دختربامیرهوشنگ که شاهزاده است و لشکر و سایه و مملکت دارد ندهد بمن که شاگرد قهوه چی هستم و یک لاقبادختر می دهد.

فرهنگ معین

( ~. قَ ) (ص مر. ) (عا. ) بی چیز، تهی دست .

اصطلاحات و ضرب المثل ها

معنی ضرب المثل -> یک لاقبا
به آدم فقیر و بی پول و آس و پاس می گویند.

پیشنهاد کاربران

:یک لا قبا:مجازاًفقیر، نادار، بی چیز.
نمونه: تو هم خیال داری طرف این یک لاقبا ها را بگیری! ( کلیدر ج۸ص ۲۲۹۲ ) محمدجعفر نقوی
یکتاارخالق . [ ی َ / ی ِ اَ ل ُ ] ( ص مرکب ) که تنها ارخالق بی قبا بر تن دارد. ( یادداشت مؤلف ) . || یک لاقبا. و رجوع به یک لاقبا شود.

بپرس