تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقطه وسط بین شروع و پایان یک چیزی، نیمه راه

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

می ارزه که جابجا بشی یا کنار گذاشته بشی. معنی bump ضربت در اثر تکان سخت؛ جای دیگری را گرفتن ( در هواپیما ) ، برکنار کردن و . . . هست.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوشیدنی ها

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مقاوم شدن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روش بحث برانگیز

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

📋 بازه زمانی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستگاه فتوکپی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غذا دادن - سوق دادن مثال: This slogan explicitly directs a mother to feed a Healthy Start meal to her baby. این شعار به صراحت مادر را به دادن یک وعد ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بد فُرم، بد بدن، نامناسب ( از لحاظ ریخت )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. گشتن، چرخیدن، این ور و اونور رفتن، رفت و آمد کردن. مثال: That's not how he was in college. Back then he used to go around in old T - shirts and j ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بعد از ظهر همان شب

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دستورالعمل ها، دستورات 2. راهنمایی 3. جهت ها، مسیر ها مثال: A: I got lost trying to find Alex's house . . . . . B: Really? But I gave you directi ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

logging

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خاموش شدن تلفن همراه. مثال: گوشیم خاموش شد. My cell phone died.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

پشت پا زدن، پشت پا خوردن

پیشنهاد
٠

قصد پشت پا زدن بهت رو نداشتم. مثال: I was walking too fast, and I wasn’t watching where I was going. I didn’t mean to trip you. خیلی تند راه می رفت ...

پیشنهاد
٠

این دفعه رو نادیده می گیرم ( دیگه تکرار نشه ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ویترین مغازه ( ویترین شیک )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قبل از موقع به خصوص واقع شدن predate = to exist earlier than something else

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرسایش یافتن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بار سفر، بار وبندیل Luggage اسم غیرقابل شمارش است و شامل همه کیف و چمدان های شما می شود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

به تنهایی مثال: I turn on the washing machine by myself. ماشین لباسشویی را خودم ( به تنهائی ) روشن می کنم.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گذشته ی go hiking : کوهنوردی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیاده روی walking کوه نوردی go hiking

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوه نوردی go hiking پیاده روی walking

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

هوای خنک، خشک و تازه ( کوهستان ) مثال: I breathed in deeply the crisp mountain air

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

نوت برداری کردن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روشن تر، سبک تر

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تسلط داشتن مثال: you need to be able to put down your textbooks from time to time and forget about accuracy. That's the only way to become more ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیروگاه امواج یا جایگاه امواج انرژی یا همان محل توقف نیروگاه موج مجموعه ای از ماشین آلاتی است که انرژی موج را به جریان برق تبدیل می کنند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نکته مهم اینه که

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. ضروری، حیاتی crucial = vital 2. سخت، دشوار

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

کشاورزی گلخانه ای که فعالیت کشت محصولات در چندین لایه، یکی بالای دیگری انجام می پذیرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گردش یا سفر طولانی مثال: Often raw fruits and vegetables are not fresh after the long ride. اغلب میوه ها و سبزیجات نارس پس از یک گردش طولانی تازه ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

✍ اصل، قاعده کلی principle ✍ مدیر مدرسه principal

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تحقیر، ناچیز شمردن، خفیف، اندک مثال: Unfortunately when I was about halfway there, I had a slight accident. متأسفانه وقتی تقریباً در نیمه راه بودم، ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

محیط کاری

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٥

1. موضوع، مسئله 2. صادرکردن. . . مثال: The museum issues a report to local police

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسم: باریک فعل: محدود کردن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

لبه، کناره، مرز، حاشیه در ریاضیات: یال edge گره node

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وضع کردن قانون

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بطور سالم، بطور مناسب، بطور رضایتبخش

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Serotonin: The nerve chemical that is critical for feelings of well - being.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گذرنامه مخصوص

پیشنهاد
٠

کسی را به چیزی وادار کردن. مثال: They started making people who drive their cars downtown pay a daily fee. آنها شروع کردند به وادار کردن افرادی که ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قرص خوردن مثال: We'll just take a tablet to give us all that our body needs and cooking will become a thing of the past.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

سرعت، گام، قدم مثال: it may be best to start with only a couple of minutes of exercise or begin at a fairly slow pace. شاید بهتر باشد فقط با چند د ...