پیشنهادهای hamed jabra (٢٦٠)
هیچ کس بالاتر از قانون نیست.
1. نفوذ، مداخله 2. تجاوز . . . مثال . . . تجاوز به حریم خصوصی . . . intrusion on privacy
کند شدن ( روند خاصی ) مثال : این صنعت هیچ نشانه ای از کند شدن ( روند رشد خود ) نشان نمی دهد. . . . the industry shows no sign of slowing down.
قرار داشتن، متکی بودن مثال . . . آن بر روی تپه ای قرار دارد . . . It rests on a hill
پاره وقت . . . casual basis = part - time مثال . . . من به صورت پاره وقت استخدام شدم . . . I'm employed on a casual basis
شغل طاقت فرسا
بی مهارت - غیر تخصصی مثال . . . کار غیر تخصصی . . . unskilled work
اعتراف کردن ( به گناه ) . . . Confess اقرار کردن . . . . . . . . . . . . Admit
روی آوردن ( به ) مثال . . . This calculation is premised on the idea that Americans could, over time, switch to using diesel vehicles. این محاسبه ب ...
تأمین انرژی
پمپ بنزین 1. British English: Petrol station or service station 2. American English: Gas station 3. Neutral: Filling station
hybrid car - - a car that is powered by a combination of electricity and petrol
بخش عمده ای از . . .
کمک های مردمی
سفرهای گروهی
صرافی
1. وقت گذراندن . . . . مثال . . . Hanging out with friends 2. آویختن . . . مثال . . . Hanging your washing out to dry لباس های شسته شده را پهن کردن ...
1. نابود کردن یا محو کردن. 2. حرکت دادن یا باعث حرکت ناگهانی و سریع شدن. مثال . . . Quickly zap it in the microwave. سریع آن را در مایکروویو قرار ...
نقش دستوری ( کلمات )
دفن کردن، به خاک سپردن . . . lay to rest = bury
دفن کردن، به خاک سپردن . . . bury = lay to rest
حاضر در همه جا، فراگیر، همه گیر . . . omnipresent = pervasive
بی سابقه، بی مانند، غیر قابل قیاس . . . unprecedented = unparalleled
حل نشدنی، لاینحل، برطرف نشدنی . . . insurmountable = insoluble
1. فشار 2. فشار دادن 3. ماشین چاپ 4. مطبوعات. . . مثال . . . I always get followed everywhere by the press or media. من همیشه همه جا توسط مطبوعات یا ...
بیهوده، غیر عملی . . . impracticable = unfeasible
بی ثمر، بی نتیجه تفاوت fruitless و futile : کلمه fruitless به بی ثمری و عدم موفقیت پس از یک تلاش طولانی یا دشوار تأکید دارد. کلمه futile به بی هد ...
بی فایده . . . futile = pointless تفاوت futile و fruitless : کلمه futile به بی هدفی به دلیل غیرممکن بودن ذاتی یا عدم اثربخشی تاکید دارد. کلمه frui ...
شروع به کارهای جدید کردن، روی آوردن به . . . مثال . . . امسال او به ورزش های آمریکایی روی آورده است. . This year he is branching out into American s ...
محوطه جمع آوری زباله به یک مکان تاریخی مدیریت زباله اشاره دارد که در آن گرد و غبار و زباله جمع آوری، دسته بندی و پردازش می شدند، که اغلب برای بازیاف ...
مخروبه، تخریب شده مثال . . . ساختمان های تخریب شده demolished buildings
از نظر زیست محیطی
کمبود نیرو
1. دور بین مثال . . . A long - sighted person can only clearly see objects that are far away. یک فرد دوربین فقط می تواند اشیاء دور را به وضوح ببیند ...
پایین آمدن و بسته شدن
به شرایط جدید عادت کردن، سازگار شدن مترادف ها . . . acclimatize = adapt = adjust = amend
مردد بودن، ( به درازا ) طول کشیدن ، درنگ کردن. . . linger = stay a long time
بدتر کردن، وخیم تر شدن مترادف ها . . . Worsen = deteriorate = exacerbate = aggravate = make worse
از نظر غربی مثال . . . برخی خانواده ها از نظر غربی کمتر سنتی هستند. Some families are less traditional in Western terms.
1. جمع شدن ( از انظر اندازه ) ، کوچک شدن، کاهش یافتن 2. دوری کردن یا طفره رفتن ( بخاطر ترس ) ، اجتناب کردن
به طور چشمگیری . . . drastically = dramatically = significantly
1. فشار، تنش، کشش 2. نوع، گونه، سویه . . . strains of Covid - 19 = Covid - 19 variants 3. دودمان، تبار Strain = lineage
Cue card = Prompt card
زائد، غیر ضروری، بی استفاده
تقریباً کاملاً رفته یا ناپدید شده این نشان می دهد که چیزی بسیار نزدیک به از بین رفتن کامل است، اما نه کاملاً. مثال . . . modernist designs of a few ...
بی دردسر
جاروی کف یا کف تمیز کن، دستگاه نظافتی است که گرد و غبار، کثیفی و زباله را از کف پاک می کند و اغلب از برس های چرخشی و سیستم مکش استفاده می کند.
( در مورد اتاق ) روشن و دلباز مثال . . . I spend a lot of time in the living room because it’s so light and airy. من زمان زیادی را در اتاق نشیمن می ...
کنار آمدن با . . . مثال . . . They're both issues that can be dealt with. هر دو مسائلی هستند که می توان با آنها کنار آمد.