تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هیچ کس بالاتر از قانون نیست.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نفوذ، مداخله 2. تجاوز . . . مثال . . . تجاوز به حریم خصوصی . . . intrusion on privacy

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کند شدن ( روند خاصی ) مثال : این صنعت هیچ نشانه ای از کند شدن ( روند رشد خود ) نشان نمی دهد. . . . the industry shows no sign of slowing down.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قرار داشتن، متکی بودن مثال . . . آن بر روی تپه ای قرار دارد . . . It rests on a hill

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاره وقت . . . casual basis = part - time مثال . . . من به صورت پاره وقت استخدام شدم . . . I'm employed on a casual basis

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شغل طاقت فرسا

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی مهارت - غیر تخصصی مثال . . . کار غیر تخصصی . . . unskilled work

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اعتراف کردن ( به گناه ) . . . Confess اقرار کردن . . . . . . . . . . . . Admit

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روی آوردن ( به ) مثال . . . This calculation is premised on the idea that Americans could, over time, switch to using diesel vehicles. این محاسبه ب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تأمین انرژی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پمپ بنزین 1. British English: Petrol station or service station 2. American English: Gas station 3. Neutral: Filling station

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

hybrid car - - a car that is powered by a combination of electricity and petrol

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بخش عمده ای از . . .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کمک های مردمی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سفرهای گروهی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صرافی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. وقت گذراندن . . . . مثال . . . Hanging out with friends 2. آویختن . . . مثال . . . Hanging your washing out to dry لباس های شسته شده را پهن کردن ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. نابود کردن یا محو کردن. 2. حرکت دادن یا باعث حرکت ناگهانی و سریع شدن. مثال . . . Quickly zap it in the microwave. سریع آن را در مایکروویو قرار ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقش دستوری ( کلمات )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دفن کردن، به خاک سپردن . . . lay to rest = bury

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دفن کردن، به خاک سپردن . . . bury = lay to rest

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حاضر در همه جا، فراگیر، همه گیر . . . omnipresent = pervasive

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی سابقه، بی مانند، غیر قابل قیاس . . . unprecedented = unparalleled

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حل نشدنی، لاینحل، برطرف نشدنی . . . insurmountable = insoluble

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. فشار 2. فشار دادن 3. ماشین چاپ 4. مطبوعات. . . مثال . . . I always get followed everywhere by the press or media. من همیشه همه جا توسط مطبوعات یا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیهوده، غیر عملی . . . impracticable = unfeasible

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی ثمر، بی نتیجه تفاوت fruitless و futile : کلمه fruitless به بی ثمری و عدم موفقیت پس از یک تلاش طولانی یا دشوار تأکید دارد. کلمه futile به بی هد ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی فایده . . . futile = pointless تفاوت futile و fruitless : کلمه futile به بی هدفی به دلیل غیرممکن بودن ذاتی یا عدم اثربخشی تاکید دارد. کلمه frui ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

شروع به کارهای جدید کردن، روی آوردن به . . . مثال . . . امسال او به ورزش های آمریکایی روی آورده است. . This year he is branching out into American s ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محوطه جمع آوری زباله به یک مکان تاریخی مدیریت زباله اشاره دارد که در آن گرد و غبار و زباله جمع آوری، دسته بندی و پردازش می شدند، که اغلب برای بازیاف ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخروبه، تخریب شده مثال . . . ساختمان های تخریب شده demolished buildings

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

از نظر زیست محیطی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کمبود نیرو

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دور بین مثال . . . A long - sighted person can only clearly see objects that are far away. یک فرد دوربین فقط می تواند اشیاء دور را به وضوح ببیند ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایین آمدن و بسته شدن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به شرایط جدید عادت کردن، سازگار شدن مترادف ها . . . acclimatize = adapt = adjust = amend

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مردد بودن، ( به درازا ) طول کشیدن ، درنگ کردن. . . linger = stay a long time

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدتر کردن، وخیم تر شدن مترادف ها . . . Worsen = deteriorate = exacerbate = aggravate = make worse

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از نظر غربی مثال . . . برخی خانواده ها از نظر غربی کمتر سنتی هستند. Some families are less traditional in Western terms.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. جمع شدن ( از انظر اندازه ) ، کوچک شدن، کاهش یافتن 2. دوری کردن یا طفره رفتن ( بخاطر ترس ) ، اجتناب کردن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به طور چشمگیری . . . drastically = dramatically = significantly

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. فشار، تنش، کشش 2. نوع، گونه، سویه . . . strains of Covid - 19 = Covid - 19 variants 3. دودمان، تبار Strain = lineage

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Cue card = Prompt card

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زائد، غیر ضروری، بی استفاده

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تقریباً کاملاً رفته یا ناپدید شده این نشان می دهد که چیزی بسیار نزدیک به از بین رفتن کامل است، اما نه کاملاً. مثال . . . modernist designs of a few ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی دردسر

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جاروی کف یا کف تمیز کن، دستگاه نظافتی است که گرد و غبار، کثیفی و زباله را از کف پاک می کند و اغلب از برس های چرخشی و سیستم مکش استفاده می کند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( در مورد اتاق ) روشن و دلباز مثال . . . I spend a lot of time in the living room because it’s so light and airy. من زمان زیادی را در اتاق نشیمن می ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کنار آمدن با . . . مثال . . . They're both issues that can be dealt with. هر دو مسائلی هستند که می توان با آنها کنار آمد.